دانش امام - پیشوای پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیشوای پنجم - نسخه متنی

هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دانش امام


دانش امام باقر عليه السلام نيز همانند ديگر امامان از سر چشمه ى وحى بود،آنان آموزگارى
نداشتند و در مكتب بشرى درس نخوانده بودند،«جابر بن عبد الله »نزد امام باقر (ع) مى آمد
و از آنحضرت دانش فرا مى گرفت و به آن گرامى مكرر عرض مى كرد:اى شكافنده ى علوم!
گواهى مى دهم تو در كودكى از دانشى خدا داد برخوردارى (4) .

«عبد الله بن عطاء مكى »مى گفت:هرگز دانشمندان را نزد كسى چنان حقير و كوچك نيافتم
كه نزد امام باقر عليه السلام،«حكم بن عتيبه »كه در چشم مردمان جايگاه علمى والايى داشت
در پيشگاه امام باقر چونان كودكى در برابر آموزگار بود (5) .

شخصيت آسمانى و شكوه علمى امام باقر (ع) چنان خيره كننده بود كه «جابر بن يزيد
جعفى »به هنگام روايت از آن گرامى مى گفت:«وصى اوصياء و وارث علوم انبياء محمد بن على
بن الحسين مرا چنين روايت كرد...» (6)

مردى از«عبد الله عمر»مساله يى پرسيد و او در پاسخ درماند،به سئوال كننده امام باقر را
نشان داد و گفت از اين كودك بپرس و مرا نيز از پاسخ او آگاه ساز.آن مرد از امام پرسيد و
پاسخى قانع كننده شنيد و براى «عبد الله عمر»بازگو كرد،عبد الله گفت:اينان خاندانى
هستند كه دانششان خداداد است (7) .

«ابو بصير»مى گويد:با امام باقر عليه السلام به مسجد مدينه وارد شديم،مردم در رفت و آمد
بودند.امام به من فرمود:از مردم بپرس آيا مرا مى بينند؟از هر كه پرسيدم آيا ابو جعفر را
ديده اى پاسخ منفى شنيدم،در حاليكه امام در كنار من ايستاده بود.در اين هنگام يكى از
دوستان حقيقى آن حضرت «ابو هارون »كه نابينا بود به مسجد در آمد.امام فرمود:از او نيز
بپرس.

از ابو هارون پرسيدم:آيا ابو جعفر را ديدى؟

فورا پاسخ داد:مگر كنار تو نايستاده است؟

گفتم:از كجا دريافتى؟

گفت:چگونه ندانم در حاليكه او نور رخشنده يى است (8) .

و نيز«ابو بصير»مى گويد:امام باقر (ع) از يكى ازافريقائيان حال يكى از شيعيان خود به
نام «راشد»را جويا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام مى رساند.

امام فرمود خدا رحمتش كند.

با تعجب گفت:مگر او مرده است؟

فرمود:آرى.

گفت:چه وقت در گذشت؟

فرمود:دو روز پس از خارج شدن تو.

گفت:به خدا سوگند او بيمار نبود...

فرمود:مگر هر كس مى ميرد به جهت بيمارى است؟

آنگاه ابو بصير از امام در مورد آن در گذشته سئوال كرد.

امام فرمود:او از دوستان و شيعيان ما بود،گمان مى كنيد كه چشمهاى بينا و گوشهاى
شنوايى براى ما همراه شما نيست وه چه پندار نادرستى است!به خدا سوگند هيچ چيز از
كردارتان بر ما پوشيده نيست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانيد و خود را به كار نيك عادت
دهيد و از اهل خير باشيد تا به همين نشانه و علامت شناخته شويد.من فرزندان و شيعيانم را
به اين برنامه فرمان مى دهم (9) .

يكى از راويان مى گويد در كوفه به زنى قرآن مى آموختم،روزى با او شوخى كردم،بعد به ديدار
امام باقر شتافتم،فرمود:

آنكه (حتى) در پنهان مرتكب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهى ندارد،به آن زن چه گفتى؟
از شرمسارى چهره ام را پوشاندم و توبه كردم،امام فرمود:تكرار نكن (10) .

/ 12