مقدّمه ى مصحّح - اگر نبود فاطمه (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اگر نبود فاطمه (سلام الله علیها) - نسخه متنی

عباسعلی مؤذنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدّمه ى مصحّح

  • منظومه ى محبّت زهرا و آل او منظومه ى محبّت زهرا و آل او

  • بر خاطر كواكب اَزْهَر نوشته اند بر خاطر كواكب اَزْهَر نوشته اند

  • دوشيزگان پرده نشين حريم قدس دوشيزگان پرده نشين حريم قدس

  • نام بتول بر سر معجر نوشته اند نام بتول بر سر معجر نوشته اند

«خواجوى كرمانى»

بِسْمِ اللَّهِ الْرَحْمنِ الْرَحيمْ

حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، دختر گرامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و خديجه ى كبرى، چهارمين دختر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم است. القاب حضرتش: زهرا، صدّيقه، طاهره، مباركه، زكيّه، راضيه، مرضيّه، محدَّثه و بتول مى باشد. [جلال الدّين سيوطى، مسند فاطمة الزّهراء.] .

بيشتر مورّخان شيعه و سنّى، ولادت با سعادت آن حضرت را در بيستم جمادى الثّانى سال پنجم بعثت در مكّه ى مكرّمه مى دانند. برخى سال سوم و برخى سال دوم بعثت را ذكر كرده اند. يك مورّخ و محدّث سنّى، ولادت آن بانو را در سال اوّل بعثت دانسته است. [جلال الدّين سيوطى، مسند فاطمةالزهراء.]

بديهى است روشن ساختن زاد روز يا سالروز درگذشت شخصيّتهاى بزرگ تاريخ هر چند كه از نظر تاريخى و تحقيقى باارزش و قابل بحث است، امّا از نظر تحليل شخصيّت چندان مهم به نظر

نمى رسد. آنچه مهّم و سرنوشت ساز است نقش آنان در سرنوشت انسان و تاريخ مى باشد.

پرورش زهرا عليهاالسلام در كنار پدرش رسول خدا و در خانه ى نبوت بود؛ خانه اى كه محلّ نزول وحى و آيه هاى قرآن است. آنجا كه نخستين گروه از مسلمانان به يكتايى خدا ايمان آوردند و بر ايمان خويش استوار ماندند. آن سالها در سراسر عربستان و همه ى جهان، اين تنها خانه اى بود كه چنين بانگى از آن برمى خاست: اللَّه اكبر. و زهرا تنها دختر خردسال مكّه بود كه چنين جنب و جوشى را در كنار خود مى ديد.

او پس از آن كه دو خواهرش- رقيّه و كلثوم- كه چند سال از او بزرگتر بودند، ازدواج كردند، معمولاً تنها بود. شايد راز اين تنهايى هم يكى اين بوده است كه از دوران كودكى همه ى توجّه وى به رياضتهاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد.

حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از ازدواج با اميرالمؤمنين على عليه السلام، به عنوان بانويى نمونه بر تارك قرون و اعصار درخشيد. دختر پيامبر همچنان كه در زندگى و زناشويى نمونه بود، در اطاعت پروردگار نيز نمونه بود. هنگامى كه از كارهاى خانه فراغت مى يافت، به نماز، دعا و تضرّع به درگاه خدا، مشغول مى شد.

امام صادق عليه السلام از اجداد خويش از حسن بن على عليه السلام روايت كرده است كه: مادرم شبهاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مى ايستاد و چون دست به دعا برمى داشت مردان و زنان باايمان را دعا مى كرد، امّا درباره ى خود چيزى نمى گفت. روزى بدو گفتم: مادر!

چرا براى خود نيز مانند ديگران دعاى خير نمى كنى؟ گفت: فرزندم! همسايه مقدّم است.

تسبيح هايى كه به نام تسبيحات فاطمه عليهاالسلام شهرت يافته و در كتابهاى معتبر شيعه و سنّى و ديگر اسناد، روايت شده نزد همه معروف است.

فاطمه عليهاالسلام تا وقتى كه رسول خدا از دنيا نرفته بود، سختيها و تلخيهاى زندگى را با ديدن سيماى تابناك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر خود هموار مى نمود، ملاقات پدر، تمام رنجها را از خاطرش مى زدود و به او آرامش و قدرت مى بخشيد.

اما مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن، حقّ، و بالاتر از همه دگرگونيهايى كه پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم- به فاصله اى اندك- در سنّت مسلمانى پديد آمد، روح و سپس جسم دختر پيغمبر را سخت آزرده ساخت. چنان كه تاريخ نشان مى دهد، او پيش از مرگ پدرش بيمارى جسمى نداشته است. داستان آنان را كه به در خانه ى او آمدند و مى خواستند خانه را با هر كس كه درون آن است آتش زنند شنيده ايد. خود اين پيشامد، به تنهايى براى آزردن او بس است، چه رسد كه رويدادهاى ديگر هم بدان افزوده شود.

دختر پيغمبر، نالان در بستر افتاد. زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند. آن بانوى دو جهان، خطبه اى بليغ در جمع آنان زنان بيان فرمود كه با نقل بخشى كوتاه از آن، گوشه اى از دردِ دين و سوز و گداز مكتبى زهرا عليهاالسلام و شِكْوه ى او از مردم فرصت طلب و غاصبان ولايت را درمى يابيد.

  • از درد سخن گفتن و از درد شنيدن از درد سخن گفتن و از درد شنيدن

  • با مردم بى درد ندانى كه چه دردى است! با مردم بى درد ندانى كه چه دردى است!

«به خدا سوگند، اگر پاى در ميان مى نهادند، و على را بر كارى كه پيغمبر به عهده ى او نهاد، آسان آسان ايشان را به راه راست مى بُرد، و حق هر يك را بدو مى سپرد... شگفتا! روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازيچه ها يكى پس از ديگرى برون مى آرد. راستى مردان شما چرا چنين كردند؟ و چه عذرى آوردند؟ دوست نمايانى غدّار، در حقّ دوستان ستمكار و سرانجام به كيفر ستمكارى خويش گرفتار. سر را گذاشته و به دُم چسبيدند! پى عامى رفتند و از عالم نپرسيدند! نفرين بر مردمى نادان كه تبهكاراند و تبهكارى خود را نيكوكارى مى پندارند!» [زندگانى فاطمه ى زهرا، به قلم: دكتر سيد جعفر شهيدى، ص 151.]

سرانجام، دختر پيغمبر، دنيا را به دنياطلبان واگذاشت و به لقاى پروردگارش شتافت. فاطمه را شبانه دفن كردند و على عليه السلام او را به خاك سپرد و رخصت نداد تا ابوبكر بر جنازه ى او حاضر شود، و او اين گونه مظلوم و شهيد از دنيا رفت.

در تاريخ شهادت آن بانوى بزرگ نيز محدّثان اقوال گوناگونى دارند كه مشهورتر از همه، سيزده جمادى الاولى سال يازده هجرى و ديگرى سوم جمادى الثّانى همان سال است.

دانش اندوزى فاطمه

فاطمه عليهاالسلام از همان آغاز، دانش را از سرچشمه ى وحى فراگرفت. آنچه را از اسرار و دانشها، پدر براى او باز مى گفت، على عليه السلام مى نوشت و فاطمه آنها را دگر مى آورد كه كتابى به نام مصحف فاطمه شد.

آموزش ديگران

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام با بيان احكام و معارف اسلام، زنان را به وظايفشان آشنا مى ساخت. فضّه خدمتگزار فاطمه عليهاالسلام، كه از شاگردان و پرورش يافتگان مكتب اوست در مدّت بيست سال جز با آيات قرآن سخنى نگفت و هرگاه قصد بيان مطلبى را داشت با آيه اى متناسب از قرآن، منظور خويش را بيان مى كرد.

فاطمه عليهاالسلام نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمى شد، بلكه در ياد دادن مسائل دين به ديگران از حوصله و پشتكار فراوانى برخوردار بود. روزى زنى نزد او آمد و گفت: مادرى پير دارم كه در مورد نماز خود اشتباهى كرده و مرا فرستاده تا از شما مسأله اى بپرسم. زهرا عليهاالسلام سؤال او را پاسخ فرمود. زن براى بار دوم و سوم آمد و مسأله پرسيد و پاسخ شنيد، اين كار تا ده بار تكرار شد و هر بار آن بانوى بزرگوار، سؤال وى را پاسخ فرمود. زن از رفت و آمدهاى پى درپى شرمگين شد و گفت: ديگر شما را به زحمت نمى اندازم. فاطمه عليهاالسلام فرمود: باز هم بيا و سؤالهايت را بپرس، تو هر قدر سؤال كنى من ناراحت نمى شوم، زيرا از پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: روز قيامت علماى پيرو ما محشور مى شوند و به آنها به اندازه ى دانششان خلعتهاى گرانبها عطا مى گردد و اندازه پاداش به نسبت ميزان تلاشى است كه براى ارشاد و هدايت بندگان خدا نموده اند. [زندگانى فاطمه زهرا، به قلم: محمّد قاسم نصيرپور، ص 60.]

عبادت فاطمه

حضرت زهرا عليهاالسلام بخشى از شب را به عبادت مشغول مى شد. آن قدر نمازهاى شب او طولانى مى شد و بر روى پاهايش مى ايستاد كه پايش ورم مى كرد. حسن بصرى متوفّاى 110 هجرى گويد: هيچ كس در ميان امّت از نظر زهد و عبادت و پارسايى از فاطمه عليهاالسلام والاتر نبود. [زندگانى فاطمه زهرا، به قلم: محمّد قاسم نصيرپور، ص 60.]

گردن بند بابركت

روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند. پيرمردى با لباسهاى ژوليده و حالتى رقّت بار از راه رسيد، ضعف و پيرى توان را از او ربوده بود، پيامبر به سويش رفت و جوياى حالش شد. آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، فقيرى پريشان حالم، گرسنه ام مرا طعام ده، برهنه هستم مرا بپوشان، بينوايم گرهى از كارم بگشا. پيامبر فرمود: اكنون چيزى ندارم ولى «راهنماى خير چون انجام دهنده ى آن است». سپس او را به منزل فاطمه عليهاالسلام راهنمايى كرد. پيرمرد فاصله ى كوتاه مسجد و خانه ى فاطمه عليهاالسلام را طى كرد و دردش را براى او گفت. زهرا عليهاالسلام فرمود: ما نيز اكنون در خانه چيزى نداريم، سپس گردن بندى را كه دختر حمزة بن عبدالمطلب به او هديّه كرده بود از گردن باز كرد و به پيرمرد فقير داد و فرمود: اين را بفروش ان شاءاللَّه به خواسته ات برسى.

مرد بينوا گردن بند را گرفت و به مسجد آمد. پيامبر همچنان در
ميان اصحاب نشسته بود. عرض كرد: اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم، فاطمه عليهاالسلام اين گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نيازمندى ام برسانم. پيامبر گريست. عمّار ياسر عرض كرد: يا رسول الله! آيا اجازه مى دهى من اين گردن بند را بخرم؟ پيامبر فرمود: هر كس خريدارش باشد خدا او را عذاب ننمايد.

عمّار ياسر از اعرابى پرسيد: گردن بند را چند مى فروشى؟ مرد بينوا گفت: به غذايى از نان و گوشت كه سيرم كند، لباسى كه تنم را بپوشاند و يك دينار خرجى راه كه مرا به خانه ام برساند. عمّار پاسخ داد: من اين گردن بند را به بيست دينار طلا و غذا و لباسى و مركبى از تو خريدم. عمّار مرد را به خانه برد و او را سير كرد، لباسى را به او پوشاند، او را بر مركبى سوار كرد و بيست دينار طلا هم به او داد، آن گاه گردن بند را با مشك خوشبو ساخت و در پارچه اى پيچيد و به غلام خود گفت: اين را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تقديم كن، خودت را هم به او بخشيدم.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشيد. غلام نزد فاطمه آمد. آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد كردم. غلام خنديد. فاطمه عليهاالسلام راز خنده اش را پرسيد. پاسخ داد: اى دختر پيامبر! بركت اين گردن بند، مرا به خنده آورد كه گرسنه اى را سير كرد، برهنه اى را پوشاند، فقيرى را غنى نمود، پياده اى را سوار نمود، بنده اى را آزاد كرد و عاقبت هم به سوى صاحب خود برگشت. [زندگانى فاطمه زهرا، به قلم: محمّد قاسم نصيرپور، ص 60.]

نقش فاطمه در نبردهاى صدر اسلام

در طول 10 سال حكومت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مدينه 27 يا 28 غزوه و 35 تا 90 سريّه در تاريخ ذكر شده است. [تا ريخ تحليلى و سياسى اسلام، اثر: على اكبر حسنى، ص 218.]

غزوه كه جمع آن غزوات است به جنگهايى گفته مى شود كه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، فرماندهى مستقيم آن را به عهده داشته و پا به پاى سربازان اسلام در معركه جنگ حاضر و ناظر نبردها و مانورهاى نظامى بوده است.

سريّه كه جمع آن سرايا است به جنگهايى گفته مى شود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بى آن كه خود در آن شركت كند، گروهى را به فرماندهى شخصى به جبهه ها و مرزهاى كشور سالامى، براى نبرد يا دفاع احتمالى، اعزام مى كرده است. گاهى برخى از اين مأموريتهاى رزمى به خاطر فاصله ى زياد جبهه ها از مدينه، حدود دو يا سه ماه، به طول مى انجاميد. به تحقيق مى توان گفت على عليه السلام در طول زندگى مشتركش با حضرت زهرا عليهاالسلام بيشتر اوقاتش را در ميدانهاى جهاد يا مأموريّتهاى تبليغى گذراند و در غياب او همسر وفادارش فاطمه عليهاالسلام وظيفه ى اداره ى انجام مى داد تا همسر رزمنده اش با خاطرى آسوده، وظيفه ى مقدّس جهاد را به انجام برساند. در اين مدّت، فاطمه عليهاالسلام به يارى خانواده هاى رزمندگان و شهيدان مى شتافت و با آنها اظهار همدردى مى كرد و گاهى هم، ضمن تشويق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به و ظايف خطيرشان، به مداواى جراحت محارم خويش مى پرداخت. [زندگانى فاطمه، ص 66.]

در جنگ اُحد، فاطمه عليهاالسلام همراه زنان به اُحد (در شش كيلومترى مدينه) رفت. در اين نبرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به شدّت زخمى شد و على عليه السلام نيز جراحاتى برداشت. فاطمه عليهاالسلام خون را از چهره ى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى شست و على صلى الله عليه و آله و سلم با سپر خود آب مى ريخت. هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام مشاهده كرد كه خون بند نمى آيد، قطعه حصيرى را سوزانيد و خاكستر آن را بر زخم پاشيد تا خون بند آمد. آن روز پيامبر و على، شمشيرهاى خود را به فاطمه دادند تا آنها را بشويد.

در نبرد احد، حمزه ى سيّدالشهدا، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شهادت رسيد. پس از نبرد، «صفيّه» خواهر حمزه به اتّفاق فاطمه عليهاالسلام كنار پيكر مثله شده قرار گرفت و شروع به گريستن كرد، فاطمه عليهاالسلام نيز مى گريست و پيامبر هم با او گريه مى كرد و خطاب به حمزه مى فرمود: هيچ مصيبتى مثل مصيبت تو به من نرسيده است. آن گاه خطاب به صفيّه و فاطمه فرمود: مژده باد كه هم اكنون جبرئيل به من خبر داد كه در آسمانهاى هفتگانه، حمزه شير خدا و شير رسول خداست. پس از نبرد احد، فاطمه زهرا عليهاالسلام تا زنده بود، هر دو سه روز يك بار به زيارت شهداى احد مى رفت.

در نبرد خندق، فاطمه زهرا عليهاالسلام نانى را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برد، پيامبر پرسيد: اين چيست؟ فاطمه عليهاالسلام پاسخ داد: نان پختم، دلم آرام نگرفت تا اين كه برايتان آوردم. پيامبر فرمود: اين اوّلين غذايى است

/ 9