فاطمه الگوى زندگى - فاطمه (سلام الله علیها) الگوی زندگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه (سلام الله علیها) الگوی زندگی - نسخه متنی

حبیب الله احمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فاطمه الگوى زندگى

پيشگفتار

خلقت و حقوق زن

حقوق زن در محافل علمى

بسم اللَّه الرحمن الرحيم چگونگى آفرينش زن و تفاوت بين زن و مرد در خلقت، و حقوق فردى و اجتماعى زن، همواره در محافل علمى و فرهنگى مطرح بوده است.

در تاريخ پرفراز و نشيب بشر، پيوسته مكتبها و مسلكهاى گوناگون، با برداشتها و نظريه هاى متفاوت و گاهى متضّاد و همراه با افراط و تفريء درباره ى اين مهم، ظهور و افول كرده اند.

در اين بررسى از آراء مختلف و متشتت كه نتيجه ى چندانى در بر ندارد صرف نظر كرده تنها برخى از ديدگاها را در اين باره به طور خلاصه مطرح مى كنيم؛ تا امتياز ديدگاه اسلام نسبت به زن بر آنچه مرامها و مسلكهاى ساختگى بشرى ارائه داده اند؛ به خوبى آشكار گردد.

زن در جاهليّت

در جوامع قديم هند و چين و روم و جزيرة العرب و... ديدگاهى رواج داشت كه اكنون هم رسوبات آن در گوشه و كنار جهان به چشم مى خورد. بر اساس اين بينش تفريطى، زن موجودى است زبون و پليد، در رديف حيوانات، كه مجبور است همواره در خدمت مرد باشد. بر اين مبنا طبعاً از هر گونه حقوق فردى و اجتماعى هم محروم بوده حتى حق تصميم گيرى در مورد سرنوشت خويش را هم نخواهد داشت؛ زيرا زن انسان به شمار نمى آيد تا از حقوق انسانى بهره مند باشد!

زن در برخى از اين جوامع آنچنان سقوط كرده بود كه حيات او هم به ميل و اراده ى مرد وابسته بود. چه بسا در صورت نياز، زنان را به قتل رسانده و از گوشت آنها تغذيه مى كردند.

در هند وقتى شوهر مى مُرد، زن را هم با جَسَد شوهر مى سوزاندند و يا او را به ذلت و خوارى رها مى كردند. شواهد فراوانى در كتابهاى تاريخى و ملل و نحل، در اين باره وجود دارد، ليكن چون اين قسمت، مقدمه ى بخشهاى بعدى است جاى بسط كلام نيست تنها به برخى از شواهد كه در جاهليت زمان نزول قرآن رواج داشت، و با نظرات اسلام ارتباط دارد، اشاره مى كنيم، البته با نقد و بررسى اين ديدگاهها، وضعيّت ديدگاههاى مشابه در ساير جوامع و اعصار هم روشن خواهد شد.

در نظام جاهليت زن آنچنان مورد بى مهرى قرار گرفته بود كه حتى وجود او ننگ و عار به شمار مى رفت و وقتى شخص مى شنيد كه همسرش فرزند دختر به دنيا آورده از شدت ناراحتى و غضب صورتش سياه مى شد و در فكر چاره جويى برمى آمد كه آيا اين ننگ و ذلت را تحمّل كند و يا دختر را زنده به خاك بسپارد، و مى دانيم كه زنده به گور كردن دختران روش اعراب جاهلى بود. چنين جناياتى را هيچ حيوان درنده اى در حق فرزند خود روا نمى دارد.

قرآن اين رسوم جاهلى را نقل و نقد مى فرمايد:

«واذا بُشرِ احد هم بالانثى ظَلَّ وجهه مُسْوَدّاً و هو كظيم يتوارى من القوم مِنْ سوء ما بشر به أيِمسكه عَلى هَونٍ ام يَدُّسُهُ فى التراب اَلاساءَ ما يحكمون» [ نحل، 59. ]؛ وقتى به كسى خبر مى دادند كه همسرت دختر به دنيا آورده، از شدت ناراحتى و خشم صورت او سياه مى شد و خود را از قوم و قبيله پنهان مى كرد كه آيا با خوارى و ذلّت وجود دختر را تحمل كند، يا در زير خاك پنهانش نمايد! آنگاه مى فرمايد: اينان قضاوت باطل و انديشه ى سويى در اين مورد داشتند. و نيز در جاى ديگر اين عمل زشت و ناپسند جاهلى را زير سؤال برده مى فرمايد: «و اِذا المَوْءُدَةُ سُئلت باى ذنب قُتِلَت [ تكوير، 9. ]»؛ وقتى از دختران زنده به گور شده سؤال شود، به چه جرمى به قتل رسيده اند؟!

در نظام جاهليت به خاطر اينكه وجود دختر را ننگ مى دانستند، فرزندان دختر را فرزند خود به حساب نمى آوردند و تداوم نسل خود را تنها از راه پسر مى پنداشتند؛ حقوقى براى دختران خود قائل نبودند و اين شعار ننگين جاهلت بود كه:



  • بنونا بنو أبْنائنا و بناتنا بنونا بنو أبْنائنا و بناتنا


  • بنوهُنّ أبْناء الرجال الأباعد بنوهُنّ أبْناء الرجال الأباعد


تنها فرزنداان ما فرزندان پسران ما هستند، فرزندان دختران ما فرزندان مردان دور از نَسب ما هستند.

قرآن كريم در موارد مختلف پسر و دختر را يكسان قلمداد كرده با اين پندار مبارزه مى كند و به طور صريح به فرزندان دختر فرزند اطلاق نموده، تا اين سنت جاهلى ريشه كن شود. چنانكه در مورد مباهله با نصاراى نجران كه بنا شد هر ملتى (طرفين مباهله) با نزديكان و بستگان خود در مراسم مباهله و نفرين بر يكديگر شركت كنند، رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) همراه با على (ع) كه جان پيامبر (ص) خوانده شد و فاطمه ى زهرا (سلام اللَّه عليها) به عنوان زنى از مسلمانان و حسن (ع) و حسين (ع) به عنوان فرزندان رسول اللّه (ص) در مراسم دعا و نفرين شركت نمودند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:«فقُل تعالَواْ ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين [ آل عمران، 61. ]»! در اين آيه به فرزندان دخترى رسول اللّه (ص) فرزند اطلاق شده است.

در نظام جاهليت، مادر كه نقش اصلى را در اساس تشكيل و رشد و تعالى خانواده به عهده دارد، مورد بى توجهى قرار گرفته بود. همان مادرى كه ضامن سعادت فرزند و يا موجب تباهى اوست و نقش اصلى را ايفا مى كند؛ تا جايى كه مى فرمايد: سعادت و شقاوت هر كسى در رحم مادرش پى ريزى مى شود: «الشقى مَنْ شقى فى بطن اُمةِ والسعيد مَنْ سَعِدَ فى بطن امّه [ بحار، ج 5، ص 9. ]». و نيز مى فرمايد:

بهشت زير پاى مادران است: «اَلجَنَّةُ تحت اقدام امهاتكم. [ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 180. ]» در نظام جاهلى مادر به منزله ى ظرفى كه چند روزى فرزند را در برداشته و آنگاه او را رها مى كند قلمداد مى شد و اين شعر، گوياى فرهنگ جاهلى بود كه:



  • انّما امهات الناس اوعية انّما امهات الناس اوعية


  • مستودعاتٌ و للانساب آباءٌ مستودعاتٌ و للانساب آباءٌ


مادران مردم ظرفى بيش نيستند كه، فرزند به عنوان وديعه چند صباحى آنجا قرار دارد، نسل هر كس به پدرانش مربوط است. قرآن اين سنت جاهلى را ابطال نموده و دامن مادر را مَهد رشد و تربيت فرزند صالح معرفى كرده است: «نسائكُم حرثٌ لكم»؛همسران شما كشتزاران شما هستند كه در دامن آنها فرزند صالح بايد تربيت شود. قرآن به پاس قدردانى از تلاش و زحمات طاقت فرساى مادر، او را چنان به عظمت ستوده كه حقوق او را در رديف حقوق الهى و توحيد و خداشناسى بيان كرده است: «وَقَضى رَبّكَ الّا تعبدُوا اِلّا اِياهُ وَ بِالْوالدَين اِحْساناً اِمّا يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما افٍ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريماً واخْفِضْ لَهُما جَناح الذُل من الرَحمه و قُلْ رَبِّ اِرحَمْهُما كَما ربيّانى صغيراً»؛ [ اسراء، 24. ] پروردگار تو حكم نموده كه تنها او را عبادت كنى و نسبت به پدر و مادر نيكى نمايى، اگر يكى از اين دو، يا هر دو در هنگام پيرى در كنار تو بودند، كوچكترين بى توجهى حتى به گفتن كلمه ى «اُفّ» نبايد روا بدارى و نبايد آنان را از خود برانى و بايد با آنان خوشرفتار بوده و با تواضع بالهاى رحمت خود را برايشان بگسترانى؛ در حق آنها بگو خدايا به آنها رحم كن چنانكه مرا پرورش دادند. و نيز مى فرمايد: ما به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند: «و وصينا الانسانَ بوالديه احساناً حملته امه كرهاً و وضعته كرهاً» [ احقاف، 15. ] آنگاه نقش اصلى مادر را كه تلاش بيشترى را متحمل شده گوشزد مى كند.

در نظام جاهليت زن از حق تصميم گيرى محروم بود و اين پدر يا برادر بود كه درباره ى ازدواج او تصميم مى گرفت و او را همانند كالا مبادله مى كرد و مالك مهريّه ى او مى شد و حتّى با مرگ شوهر، به ميراث او ملحق مى شد. مرد خانواده مالك ازدواج او مى شد. قرآن اين عمل زشت جاهلى را نهى كرده: «وَ لا يَحل لَكُمْ أنْ تَرِثُوا النساء كَرْهاً» (بنا بر يكى از احتمالات در آيه شريفه). قرآن حق تصميم گيرى در نكاح را به عهده زن گذاشت و زن را مالك مهريه ى خود قرار داد (البته ازدواج دختر بايد به اجازه ى پدر باشد): «وآتوا النساء صدقاتهنّ نحلةً [ نساء، 4. ] ».

در اين نظام تاريك زن از حقوق خانوادگى و معاشرت انسانى هم محروم بود، و با او همانند بردگان، بلكه بدتر رفتار مى شد برخورد با او همواره توأم با ايذا و تحقير بود. قرآن با دستور معاشرت انسانى با زنان و همسران اين سنّت جاهلى را از بين برد: «عاشروهن بالمعروف [ نساء، 19. ]»؛ با همسران خود رفتار عقل پسند و خدا پسند داشته باشيد.

در نظام جاهليت زن مالك دسترنج خود نبود و ثمره ى كار و تلاش او را پدر يا برادر يا مرد ديگر خانواده تصاحب مى كرد. قرآن با بيان صريح به زنان مانند مردان استقلال اقتصادى داد: «للرّجال نصيبٌ مما اكتسبوا و للنساء نصيبٌ مما اكتسبن. [ نساء، 32. ]» در نظام جاهلى زن از حق ارث محروم بود و تمام ما ترك متوفّى را مرد تصاحب مى كرد. قرآن با بيانى صريح حق ارث زن را مانند مرد احيا نمود: «للرجال نصيبٌ مما ترك الوالدان و الاقربون وللنساء نصيبٌ مما ترك الوالدان والاقربون [ نساء 7. ]».

در نظام جاهليت ارزشهاى اخلاقى و الهى تا آنجا پايمال شده بود كه كرامت و عفت دختران و زنان كنيز به اندك كالايى مبادله مى شد. قرآن كريم آنان را از اين عمل ننگين نهى فرمود: «و لا تكرهوا فتياتكم على البغاء اِن أرَدْنَ تحصنّاً [ نور 33. ]».

اينها برخى از سنتهاى جاهلى بود كه قرآن كريم خط بطلان بر آنها كشيد و حقوق و شخصيت زن را احيا نمود و پيامبر اسلام (ص) همه ى سنتهاى جاهلى را در تمام زمينه ها ريشه كن كرد، و فرمود: «ما مِنْ شئىٍ كان فى الجاهليه الّا و هو تحت قدمى اِلّا الامانة فانها مُوداةٌ الى البرّ و الفاجر [ مجمع البيان، ج 2، ص 463. با تفاوت بحار، ج 21، ص 405. ]»؛ تمام سنتهاى جاهلى زير پاى من است جز امانت كه بايد به صاحب آن برگردد. چه اينكه نيكوكار باشد يا فاسق و فاجر، براى اينكه حفظ امانت از اصول انسانى و بين المللى اسلام است و احياى اين سنّت هم احياى سنت انسانى است نه سنت جاهلى. و هرگز دين كه بر اساس فطرت و عقل است، سنت جاهلى را كه تكيه گاهى جز جهل ندارد تأييد نخواهد كرد.

زن در جهان متمدّن

ديدگاه اول كه مسلّم برخلاف فطرت و كرامت انسانى زن مى باشد؛ هيچگاه مورد پذيرش جامعه ى انسانى نبوده است و حتى جامعه ى منهاى وحى نيز در تلاش و تكاپو بود تا اين سنتهاى ظالمانه را از بين ببرد و زن را از قيد و بند جاهليت و قرون وسطايى آزاد كند. اين تلاش از قرن هفدهم به بعد افزايش بيشترى داشت و چون اساس آن مبتنى بر احساسات بود سريعاً رشد كرد و تا قرن بيستم در بسيارى از نقاط جهان نفوذ كرده حاميان بسيارى پيدا كرد و حتى جوامع بين المللى مانند «سازمان ملل» آن را پذيرفته قانونمند كرد.

اين نظريه كه بر اساس تساوى زن و مرد در حقوق سياسى، اجتماعى، معاشرت،انتخاب شغل و مسؤوليت و... است، آزادى كامل زن و مرد را مبنا قرار داده هر گونه قيد و بندى را مخالف آزادى و كرامت زن مى پندارد. طرفداران اين ديدگاه گرچه ممكن است. براى احياى شخصيت زن قدم به ميدان گذاشته باشند، امّا چون شناخت صحيح و كاملى از آفرينش زن نداشتند، راه افراط را پيش گرفتند همانگونه كه گروه اوّل راه تفريط را پيموده بودند. به همين دليل نه تنها در جهت احياى شخصيّت زن موفقيتى كسب نكردند بلكه با شعارهاى: حقوق زن، دموكراسى، حقوق بشر و احياى شخصيّت زن، با برقرارى آزادى مطلق در روابط اجتماعى، باعث سقوط ارزش زن و در نتيجه انحطاط جامعه شدند. اين گروه با ايجاد فضاى باز و رهايى از هر نوع محدوديت، مصونيت را با محدوديت به اشتباه گرفتند و باعث از بين رفتن ارزشهاى انسانى و الهى شدند كه دست آوردهاى اين ديدگاه را به شرح ذيل مى توان بيان نمود:

ره آورد تمدّن

1- سست شدن پايه ى ارزشهاى اخلاقى و معنوى كه بزرگترين ضربه بر جامعه انسانى مى باشد.

2- سقوط و انحطاط زن در حدّ يك كالاى بى ارزش مادّى.

3- سست شدن بنيان و كانون خانواده در اثر رواج مفاسد اخلاقى و اجتماعى.

4- عدم تمايل به تشكيل خانواده و ازدواج و فروپاشى خانواده ها و بالا رفتن آمار طلاق.

5- پيدايش و ازدياد كودكان بى سرپرست در اثر رواج مفاسد اخلاقى و بزهكارى و انواع آلودگى ها كه منشأ آنها اين قبيل كودكان و نوجوانان هستند.

6- اختلاط نسل، و بوجود آمدن كودكان نامشروع، تا جايى كه در جوامع غربى كه بيشتر تحت تأثير اين فرهنگ منحط قرار دارند، بسيارى پدر خود را نمى شناسند.

7- بروز اضطراب و نگرانى و بيماريهاى روانى كه در اثر فروپاشى كانون صفا و محبت خانواده براى بزرگسالان و كودكان به وجود آمده است.

8- بى توجهى و بى مهرى به سالمندان جامعه و پدر و مادر به طورى كه، پدر و مادر سالمند همانند كالايى متروكه، كه در انبارها مى ماند به آسايشگاهها تحويل داده مى شوند، بدون اينكه كسى از احوال آنها جويا شود.

9- پيدايش مهدكودكها كه پدر و مادر به خاطر فرار از تحمل زحمت تربيت و پرورش كودك در كانون گرم خانواده، آنان را به مهدكودك تحويل داده و از محبت خود محرومشان مى كنند (البته وجود مهدكودك در حد ضرورت و رفع نياز اطفال بى سرپرست جامعه ، امرى جداست).

10- پناه بردن به انس با حيوانات در اثر كمبود روابط صحيح انسانى و ايجاد خلأ محبت در خانواده ها و دهها مورد ديگر كه به طور كلّى مى توان گفت، تهى كردن زندگى انسانها از ارزشهاى والاى الهى و انسانى و تبديل آن به يك زندگى خشك و بى روح فيزيكى؛ و زير پا نهادن اصول معنوى و روى آوردن به زندگى حيوانى از جمله دست آوردهاى فرهنگ به اصطلاح متمدن غرب است.

اين دو نظريه در اين جهت مشترك اند كه هر دو باعث فاصله گرفتن زن و جامعه از معيارهاى الهى و انسانى شده و پايگاه هر دو، جهل و نادانى است و نتيجه اى جز فساد تباهى در پى ندارد. اگر در زمان جاهليت، انسان تا آنجا از كرامت خود فاصله گرفته بود كه عريان در محافل عمومى ظاهر مى شد و حتى عريان به طواف خانه خدا مى رفت [ نورالثقلين، ج 2، ص 181. ]، در جاهليت قرن بيستم نيز نيمه عريان و عريان ظاهر شدن رواج پيدا كرده و حتى تمدن هم به حساب مى آيد! اگر در جاهليت قديم فساد و تباهى بدانجا رسيد و پرده هاى حيا و عفت تا آنجا دريده شد، كه بزهكاران آشكارا پرچم بر در خانه ى خود نصب و دعوت به فساد مى كردند [ كافى، ج 6، ص 406. ] در جاهليت امروز نيز با نصب تابلو علناً دعوت به فجور مى كنند، منتها با اين تفاوت، كه اعمال فساد و فجور ديروز، «جاهليت» ناميده مى شود؛ اما همان اعمال زشت امروز، «تمدن و آزادى» نام گرفته است! به عبارت ديگر، فساد و گناه در پوشش تمدن ظهور كرده است. البته فاصله گرفتن از «وحى» و دين الهى به هر عنوان، جز فساد و گمراهى نتيجه اى در بر نخواهد داشت: «فَماذا بعد الحق الّا الضلال» [ يونس، 32. ]

/ 23