غزالي و مسئله علّيت - غزالی و مسئله علّیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزالی و مسئله علّیت - نسخه متنی

عین‏الله خادمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزالي و مسئله علّيت

نويسنده: دكتر عين‏الله خادمي

هدف از نوشتن مقاله «غزالي و مسئله علّيت» تبيين ديدگاه غزالي بعنوان يكي از متفكران بزرگ اشعري درباره بحث علّيت است. بر خوانندگان فهيم و بصير پوشيده نيست كه نظريه غزالي درباره عليّت يكي از نظريه هايي است كه در عالم اسلام از سوي دانشوران اسلامي درباره عليّت عرضه شده است؛ متكلمان مسلمان فرقه هاي ديگر غير اشعري و عرفاء، بالاخص حكيمان مسلمان مشايي و اشراقي و بويژه حكيمان حكمت متعاليه نيز در اينباره به كندوكاو و تفحص پرداخته و جهد بليغي كرده اند كه با سرانگشت تدبير و تفكر، بخشي از اسرار سر بمهر نهاده را از فراخناي سترگ خزانه معرفت مكشوف گردانند و با مساعدت الطاف حضرت حق توانسته اند با غواصي در اقيانوس بيحد و حصر علوم، گوهرهاي ثمين و عظيم صيد كنند و در معرض انظار دانشپژوهان ژرف انديش و نكته سنج قرار دهند، اما بيان همه آنها در اين مقال مقدور نيست.

ضمنا بر محققان آشنا به فلسفه غرب پوشيده نيست كه با ترجمه كتب ابن رشد - بويژه كتاب «تهافت التهافت» كه نقل ورّد كتاب غزالي است - مباني انديشه غزالي و اشاعره از جمله مسئله علّيت در آراء برخي از فلاسفه اروپايي تأثير گذاشت كه اينباره، نظريه هيوم انگليسي براي مقايسه محققان مناسب است.

غزالي گرچه درباره مسئله «علّيت» با ساير دانشوران اشعري اختلاف نظري ندارد و يك همنوايي و همآهنگي ميان متفكران فرقه اشعري درباره مسائل علّيت وجود دارد، اما در ميان دانشمندان پيرو مسلك اشعري، غزالي بيش از همه آنها، در تبيين و تفسير اين نظريه همّت گماشته و نقش داشته است. او در مواضع مختلف و در ذيل مباحث گوناگون و در كتب متعدد خويش درصدد تشريح اين نظريه برآمده است. ما در اين مقال برآنيم كه به مهمترين مباحثي كه غزالي در كتب مختلف خويش براي تبيين اين نظريه به آنها پرداخته است، اشاره كنيم.

انواع روابط ميان اشياء از نظر غزالي

غزالي مي گويد: اگر اشياء را با همديگر از جهت ارتباط مقايسه كنيم، مي توانيم در درجه اول، آنها را بدو قسم تقسيم كنيم:

الف - ميان دو شي ء ارتباطي نباشد.

ب - ميان دو شي ء ارتباط باشد.

الف) عدم ارتباط ميان دو شي ء

غزالي در توضيح قسم اول (الف)، مي گويد: اگر ما دو شخص بنام زيد و عمرو را در نظر بگيريم، ايندو شخص در زمان مشخص و معين هر دو با هم بميرند، اگر ارتباط آنها را از حيث مرگ تصور كنيم، مشاهده مي كنيم كه مي توانيم عدم مرگ زيد را فرض كنيم، اما از آن عدم، مرگ عمرو لازم نمي آيد. يا اگر مرگ زيد در هنگام گرفتگي ماه اتفاق بيفتد، ارتباط ميان گرفتگي ماه و مرگ زيد را بررسي كنيم، مي بينيم از عدم مرگ زيد، كسوف ماه لازم نمي آيد. پس بطور كلي اگر رابطه ميان دو شي ء را با هم بسنجيم و ببينيم كه نفي يكي هيچ تأثيري در ديگري نداشته باشد، آنموقع مي توانيم ادعا كنيم كه ميان آندو شي ء هيچ ارتباطي نيست.

ب) ارتباط ميان دو شي ء

غزالي مي گويد: اشيايي كه با هم مرتبط هستند، آنها را از حيث ارتباط، مي توان به سه دسته كلي تقسيم كرد كه اين سه قسم عبارتند از:

1- ارتباط (علاقه) ميان دو شي ء از نوع علاقه تكافو و تضايف است.

بر اساس فرض مذكور، از عدم (فقدان) يكي، عدم ديگري لازم مي آيد. مثلاً اگر رابطه «يمين» با «شمال»، يا «فوق» با «تحت» را در نظر بگيريم. اگر يميني نباشد، شمال معنا ندارد و اگر فوقي تصور نشود، تحتي هم قابل تصور نيست. در چنين حالتي تصور يكي از متضايفين (متكافئين) متقوم بتصور ديگري است. لذا، يا هر دو با هم تصور مي شوند يا هر دو بايد با هم معدوم مي گردند.

2- رابطه ميان دو شي ء از نوع رابطه شرط با مشروط است.

اگر ميان دو شي ء رابطه اي باشد كه نفي يكي موجب نفي ديگر شود و علاوه بر آن، يكي، از نظر رتبه بر ديگري تقدم داشته باشد در آنصورت مي گوييم: ميان آندو شي ء ارتباطي از نوع رابطه شرط با مشروط است. پس ميان رابطه تضايف با رابطه شرط و مشروط يك اشتراك و يك اختلاف وجود دارد.

اشتراك هر دو در اين است كه نفي يكي موجب نفي ديگري مي شود و اختلاف آنها هم در اين است كه در رابطه تضايف (تكافو) ميان متضايفين، (مثلِ «يمين» و «شمال»، «فوق» و «تحت») هيچيك، از حيث رتبه بر ديگري تقدم ندارد. اما اگر رابطه ميان شرط و مشروط را بررسي كنيم متوجه خواهيم شد كه شرط از حيث رتبه بر مشروط تقدم دارد.

* به اعتقاد ما اين ادعا، كامل و مقرون بصواب نيست كه گفته شود: غزالي علّيت را به «اقتران» تفسير كرده است و يا بيان شود: غزالي علّيت را به «شرطيت» تفسير كرده است.

غزالي در اينمورد، رابطه ميان «حيات، علم و اراده» در يك شخص را مثال مي زند و مي گويد: اگر رابطه ميان علم و حيات را بررسي كنيم، متوجه مي شويم كه وجود «حيات» شرط وجود «علم» است، يعني اگر شخصي صفت حيات نداشته باشد حتما صفت علم را نيز نخواهد داشت، پس لازمه داشتن صفت «علم» اين است كه شخص مقدم بر آن واجد صفت «حيات» باشد.

همينطور اگر رابطه علم با اراده را با هم مقايسه كنيم، مي بينيم: اگر شخصي صفت علم را نداشته باشد، هرگز واجد صفت اراده نخواهد شد. ببيان ديگر، لازمه مريد بودن، عالم بودن است. پس، وجود «حيات» شرط و وجود «علم» مشروط، و همين وجود «علم» نسبت به اراده، شرط و اراده وجودش مشروط است. البته در مواردي كه ميان دو شي ء ارتباطي از نوع ارتباط شرط با مشروط باشد، بدين معنا نيست كه شرط فاعل و موجد مشروط باشد، بلكه بدين معنا است كه از نفي شرط، نفي مشروط لازم مي آيد و ميان شرط و مشروط يك نحوه مصاحبت وجود دارد.

3- ميان دو شي ء رابطه علّيت باشد.

در اينصورت يكي علّت و ديگري معلول است و اگر معلول داراي علت واحد باشد، از فرض عدم علت، عدم معلول لازم مي آيد. اما، اگر معلول داراي علت واحد نباشد، بلكه داراي چندين علت باشد، از فرض نفي همه علل آن، نفي معلول لازم مي آيد. اما از فرض نفي علت خاص، نفي معلول بصورت مطلق لازم نمي آيد، بلكه نفي معلول آن علت لازم مي آيد.

سپس غزالي مي افزايد: بر اين اساس، اگر كسي كشته شود، بايد گفت كه با اجلش مرده است، چون اجل عبارت است از وقتي كه خدا در آن، موت شخص را مقدّر كرده است؛ اعم از اين كه اجل با بريدن گردنش باشد يا با گرفتگي ماه يا نزول باران باشد، يا با هيچيك از اينها نباشد، چون همه اينها در نزد ما مقترنات هستند نه مؤثرات. اما اقتران برخي بوسيله «عادت» براي ما تكرار مي شود و برخي براي ما تكرار نمي شود.

در توضيح رابطه سوم (رابطه علّيت) از سوي غزالي دو نكته قابل تأمل است كه عبارتند از:

نكته اول؛ غزالي در توضيح رابطه علّيت، فقط از ارتباط منفي (عدم علّت) سخن گفت و از ارتباط مثبت (وجود علّت) سخني نگفت، در صورتيكه فلاسفه در رابطه با علّيت، هر دو جنبه را در نظر مي گيرند و جنبه مهمتر و اصيلتر براي فلاسفه حيثيت ايجابي (مثبت) علّت براي معلول است. يعني فلاسفه مي گويند: همانطور كه عدم وجود علّت حقيقي بعدم تحقق معلول بصورت قطعي و ضروري منجر مي گردد، علاوه بر آن، اگر علت حقيقي وجود داشته باشد معلول نيز ضرورتا تحقق خواهد يافت.

ببيان ديگر، بعقيده فلاسفه ميان علت و معلول ضرورت طرفين، هم در وجود است و هم در عدم. اما غزالي از روي علم و بصورت عمدي فقط بجنبه سلبي رابطه ميان علت و معلول اشاره كرد و جنبه ايجابي آنرا چون قبول نداشت ذكر نكرد. براساس بيان مذكور، فرق اول ميان تحليل غزالي از علّيت با تحليل فلسفي از علّيت هويدا مي شود

/ 13