بعقيده نگارنده، مباحث غزالي درباره عليّت را به چند دسته مي توان تقسيم كرد:دسته اول: مطالبي است كه غزالي در كتب مختلف خويش مثل «تهافت الفلاسفه»، «الاقتصاد في الاعتقاد»، المحك النظر»، «المستصفي في علم الاصول» و ... بيان كرده است كه در ميان آنها هيچ ناهمگوني و ناسازگاري حتي بشكل ظاهري وجود ندارد و در واقع، همه آنها را مي توان در كنار يكديگر قرار داد و بعنوان اجزاء و عناصر مختلف نظريه «عادت اللّه » در نظر گرفت و با در نظر داشتن آنهابتبيين وتفسيرنظريه«عادت اللّه » همت گماشت و ما در تبيين نظريه «عادت اللّه » از همين مطالب استفاده كرده ايم.دسته دوم: مطالبي است كه ظاهرا بيانگر ناسازگاري ميان اجزاء دو عناصر مختلف تفكر غزالي درباره علّيت است. اينها را نيز بدو بخش مي توان تقسيم كرد كه عبارتند از:بخش اول؛ مطالبي است كه در نگاه بدوي انسان گمان مي كند، با نظريه عادت اللّه (اقتران مطلق) - كه جوهره تفكر غزالي است - ناسازگار است. اما شايد بتوان با اندكي تأمل اين ناسازگاري ظاهري را برطرف كرد.از جمله اين مسائل، ناسازگاري «نظريه عادت اللّه » با «نظريه سنت الهي» است. چون ما قبلاً اين مسئله را بصورت مستقل بررسي كرديم و بيان كرديم كه ميان ايندو نظريه، تهافتي وجود ندارد، لذا در اينجا، دوباره آنرا بازگو نمي كنيم.ما در اين بخش دو نمونه ديگري را ذكر مي كنيم كه در نگاه بدوي با نظريه عادت اللّه متعارض هستند، اما با اندكي تأمل مي توان وجه تعارض آنها را برطرف كرد.نمونه اول؛ غزالي در كتاب «مشكاة الانوار و مصفاة الاسدار» ميان عالم شهادت و عالم ملكوت رابطه علّيت قائل شده و گفته است: انسان موجودي است كه در پايينترين عوالم (عالم طبيعت) قرار دارد، اما امكان ترقي او بعالم اعلي وجود دارد. اما همگي فرشتگان متعلق بعالم ملكوت و جزء عاكفان عالم قدس هستند و نسبت بعالم اسفل، اشراف دارند ... موجودي كه در عالم ملكوت باشد در نزد خداست (خدايي كه كليدهاي عالم غيب در دست او و جز او از آن خبر ندارد.) و از نزد او اسباب موجودات بعالم شهادت تنزل مي كنند و عالم شهادت اثري از آن عالم است و نسبت ميان عالم شهادت و عالم ملكوت مثل نسبت سايه شخص بخود شخص يا نسبت ميوه به درخت صاحب ميوه و نسبت مسبب بسبب است و كليدهاي شناخت عالم مسببات جز از طريق اسباب فراهم نمي شود. بدين خاطر عالم شهادت مثال براي عالم ملكوت هست.بيان غزالي در «مشكاة الانوار» چنين است:«..اذ من كان في عالم الملكوت كان عند اللّه ... و عالم الشهادة اثرمن آثار ذلك العالم يجري منه مجري الظل بالاضافه الي الشخص و مجري الثمره بالاضافه الي المثمرالمسبب بالاضافه الي السبب ...»33اين بيان غزالي را شايد چنين بتوان توجيه كرد وگفت كه مقصود غزالي اين نيست كه عالم ملكوت ايجاد كننده عالم شهادت است و ميان ايندو عالم رابطه ضروري علّي - آنگونه كه فلاسفه مدعي هستند - وجود دارد، بلكه مقصودش اين است كه رابطه ايندو عالم مثل رابطه شرط با مشروط است و عالم ملكوت شرط پيدايش عالم شهادت (مشروط) است.ميان شرط با مشروط مثل سايه و صاحب سايه، يك نوع تلازم برقرار است.نمونه دوم؛ غزالي در كتاب«المضنون به علي غيراهله» نظام فيضي را كه فلاسفه در مورد پيدايش موجودات مطرح كرده اند، تقرير و تأييد مي كند، حال آنكه غزالي در كتاب«تهافت الفلاسفه»34اين نظام رابشدّت انكار مي كند.