نشئات انسان - درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 186 - نسخه متنی

حسین علی منتظری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نشئات انسان

1ـ وجود مادّي و ناسوتي: كه همين بدن مادّي ما است و مربوط به عالم مادّه است و پس از مردن, متلاشي مي‌شود.

2ـ وجود ملكوتي: كه عالم مثال است.

3ـ وجود جبروتي: كه عالم عقل است و انسانيت انسان به آن است و با مردن ازبين نمي‌رود و فاني نمي‌شود.

در هر صورت, انسان به مردن فاني نمي‌شود, و آنچه متلاشي مي‌شود, جسم مادّي و طبيعي او است, و هرگز بقاء و شخصيت انسان به اين بدن ناسوتي نيست بلكه شخصيت انسان به همان چيزي است كه داراي علم و ادراك و حيات و اراده مي‌باشد و آنكه از اين عالم به عالم ديگر منتقل مي‌شود, او است, و آنچه پس از مرگ فاني مي‌شود, پوست و گوشت و استخوان او مي‌باشد, مانند ماري كه پوست مي‌اندازد كه اگر يك شخص ظاهر بين آن پوست را ببيند خيال مي‌كند, مار است ولي در حقيقت چيزي جز پوست آن نيست كه پس از گذشت زمان مشخصّي از آن جدا شده و به‌جايش پوست ديگري بر بدن مار ظاهر مي‌شود.

انسان هم در طول عمرش, شايد چندين‌بار, سلول‌هاي بدنش تجديد شود زيرا همواره اجزاء و سلول‌هاي بدن در حال تحليل و تلاشي است و امّا در عالم برزخ, انسان با جسم مثالي به آنجا مي‌رود كه نمونه ضعيفي از جسم مثالي را در خواب مي‌توان ديد يعني درحالي كه بدن طبيعي در رختخواب آرميده است, انسان با بدن مثاليش به باغ و راغ و بيابان مي‌رود, گردش مي‌كند و لذّت مي‌برد و يا اينكه خود را در زنداني تنگ مي‌يابد و رنج مي‌برد. در روايتي آمده است كه خداوند خواب را بر بشر مسلّط كرده تا اينكه بفهمد جهان ديگري وراي اين جهان مادّه و طبيعت وجود دارد.

روح براي هميشه زنده است

بنابراين, وقتي گفته مي‌شود كه انسان فاني مي‌شود, معنايش اين نيست كه فاني محض مي‌شود زيرا اگر بواسطه مردن, فاني محض شود, مسئله معاد درست نمي‌شود. چرا كه اگر ما با مردن, هم بدنمان متلاشي شود و هم روح و جانمان ازبين برود, در روز قيامت, آن ما نيستيم كه متنعّم يا معذّب مي‌شويم زيرا خداوند موجود ديگري به شكل و قيافه ما خلق مي‌كند و آن ديگر ما نيستيم و اين خلاف عدالت است كه ما در جهاد مادّه, اعمالي ـ چه خوب و چه بد ـ مرتكب شده باشيم و ديگري به‌جاي ما مجازات شود. و لذا تنها بدن ظاهري ما است كه متلاشي مي‌شود و گرنه روح و روان ما هرگز معدوم نمي‌شود بلكه هميشه باقي و زنده است. يكي از مسائلي كه در فلسفه مطرح است و ابن‌سينا آن را از مسائل بديهي و ضروري فلسفه مي‌داند كه هيچ نيازي به استدلال ندارد, اين است كه, «اعاده معدوم ممتنع است» پس اگر چيزي معدوم محض شد, محال است دوباره موجود شود.

/ 5