گزارشي از مجلس صحبت استاد حائري يزدي - یادی از شادروان دکتر مهدی حائری یزدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یادی از شادروان دکتر مهدی حائری یزدی - نسخه متنی

سید حسن امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزارشي از مجلس صحبت استاد حائري يزدي

نويسنده، استاد حائري را نخست، سي وسه سال قبل در مدرسه سپهسالار قديم واقع در كوچه مروي، و آخرين بار سال گذشته (1377ش) در منزل ايشان ديدار كردم. اكنون ورقي از دفتر خاطراتم را كه گزارش آخرين ديدار من با استاد است، باز مي نويسم: «يكشنبه 18 آبان - ساعت ده و نيم صبح، حسب قرار قبلي، با دو تن از دوستان خدمت حضرت آقاي حائري رسيديم. در ابتدا، از مقاله «در آمدي بر كتاب اسفار» خودشان و نقد من بر آن و جواب ايشان به انتقاد من كه هر سه در فصلنامه ايران شناسي در ايالات متحده آمريكا چاپ شده بود، ياد كرديم. در آن مجادله قلمي، بنده ايشان را «استاد علامه» خطاب كرده بودم و ايشان من بنده را «دانشمند محترم» خوانده بودند. بعد، از سي سال پيش سخن گفتيم؛ وقتي كه ايشان مدرس اول مدرسه سپهسالار قديم بودند و پدر من هم در همان مدرسه، درس شرايع و معالم به بعضي طلاب و دانشجويان مي گفت، و اينكه پدرم به درس اسفار ايشان هم حاضر مي شد و اينكه حجره و مَدْرَس استاد حائري در ضلع جنوبي مدرسه، درست مقابل حجره پدر من معروف به «حجره سيد يوسف عرب» در طبقه همكف مدرسه در ضلع شمالي واقع بود، و اينكه آن حجره به دستور متولي مدرسه، مرحوم ايرج سالاري (نوه ي ميرزا حسين خان سپهسالار) و موافقت حضرت آقاي حائري به عنوان حجره اختصاصي و كتابخانه شخصي، در اختيار پدر من قرار داشت.

من براي استاد، داستان غريبي را كه بي واسطه از مرحوم سيد حسن فريد هزاوه اي اراكي در نشستي به همراهي دوست ديرينم، منوچهر صدوقي سها، شنيده بودم و مرحوم فريد در اراك (قبل از تأسيس حوزه ي علميه قم) بي واسطه از مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي شنيده بود، نقل كردم كه بنابر آن داستان مرحوم آخوند ملا فتحعلي سلطان آبادي، در خدمت ميرزاي شيرازي، سالها قبل از وقوع، از مصلوب شدن حاج شيخ فضل الله نوري در تهران و مرجعيت حاج شيخ عبدالكريم يزدي در قم خبر داده بود. استاد حائري فرمودند كه تا كنون اين قصه را نشنيده بودند. استاد بعد فرمودند: وقتي كه شيخ مرتضي انصاري و شاگردان، صبح زود پس از مراجعت از كوفه پشت در حرم اميرالمؤمنين(ع) مانده بودند، يكي از شاگردان جلو آمد و به شيخ انصاري گفت: مگر شما هنوز به آن مقام نرسيده ايد كه قفل در حرم براي شما باز شود؟ شيخ انصاري فرمود: در حيات خودم خير، امّا صبر كن، پس از مرگم خيلي كرامتها به من نسبت خواهند داد كه يكي از آنها بازشدن در بسته به روي من خواهد بود.

استاد حائري بعد از آن فرمودند: نه! من اين واقعه اي را كه شما نقل كرديد، نشنيده ام. اما مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد علي اراكي قضيه ديگري كه شبيه قضّيه مرحوم پدرم مي باشد، از ايشان نقل كرده كه در پشت يكي از كتاب هاي ايشان چاپ شده است؛ اگر چه من شخصا آن را از زبان مرحوم آيت الله اراكي نشنيده ام.

سپس همراهان از ايشان خواستند به اتفاق ما دسته جمعي، عكسي بگيرند. استاد فرمودند: در منطق مي گويند: «موجبه ي جزئيه عكس ندارد». عرض كردم: شما كليه ايد. بعد، چند عكس گرفتند.

مهمتر از همه اين كه استاد در مقام حديث نفس، فرمودند: خيلي تأسف مي خورم كه با اين همه زحمت كه كشيدم، عمرم به پايان رسيد و كار مهم بزرگي نكردم و مثل اينكه همه زحماتم در طول زندگي، نتيجه و ثمري نداده است. در اين حال اشك در گوشه ي چشمان استاد جمع شد.

و اما تفصيل داستاني كه اين بنده به اختصار براي استاد حائري يزدي در آن مجلس نقل كردم و از عجائب غرائب مسموعات است كه به قول ابن سينا بايد آن را در بقعه يا ذروه امكان نهاد، بدين شرح است:

مرحوم سيد حسن فريد هزاوه اي اراكي (وفات 1357ش) از شاگران مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي در اراك به روز سوم مهر 1349ش چنين نقل كرد كه:

حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي در اراك از عالمان و فقيهان طراز دوم بود. در صدر، كساني ديگر بودند مانند آقا نور الله مجتهد اراكي و سلطان العلماء مجتهد اراكي. ... حاج شيخ عبدالكريم حائري، در مدرسه «آقا ضياء» طالب علمان را خارجِ فقه و اصول درس مي گفت و نيز در مسجدي پيشنمازي مي كرد و محضر ترافع هم داشت. از آن جمله، آقا ميرزا مهدي نامي از بازرگانان اراك، ورشكسته شد و به رسم زمان به مجتهدي از مجتهدان از شرّ وامخواهان پناه برد، امّا چون كارش تسويه شد، از خانه حاج شيخ عبدالكريم حائري بيرون نشد و در ملازمت او بماند.

چنان اتفاق افتاد كه حاج شيخ عبدالكريم حائري در اراك بيمار شد و من كه از شاگردان او مي بودم به محضر او حاضر بودم، بنشستم. پس از چند دقيقه، دكتر فضل الله خان - طبيب معروف شهر - بيامد، و پس از معاينه فقيه بيمار به او گفت:

حال شما خوب است؛ اگر چاي و شتب (چپق، چيزي مثل سبيل و پيپ) كم ميل كنيد (و حاج شيخ عبدالكريم، هم به چاي و هم به چپق بسيار تمايل داشت).

/ 7