بیشترلیست موضوعات 1ـ خاستگاه خانوادگي تحصيلات در حوزه علميه قم در حوزه علميه تهران در آمريكا سوابق تدريس تأليفات نمونه اي از مناظرات مكتوب استاد حائري «نقدي بر مقاله استاد حائري يزدي ب - پاسخ استاد حائري گزارشي از مجلس صحبت استاد حائري يزدي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
حاج شيخ از دكتر فضل الله خان پرسيد: چاي و چپق، چه عيبي دارد؟ طبيب پاسخ گفت: از عمر مي كاهد. حاج شيخ گفت: شما به اروپا رفته ايد. آن قوم حسابگرند. چاي و چپق، چه قدر از عمر آدمي مي كاهد؟ طبيب پاسخ داد: مي گويند؛ صدي سي(30%)، حاج شيخ گفت: پس اگر قرار باشد من صد سال كه حداكثر عمر آدمي است - زندگي كنم، همين اكنون دو ثلث آن را گذرانده ام و هنگام رحيل و مردن من است، باكي نيست. يك چاي غليظ و شتب تميز حاضر كنيد.چاي و شتب آوردند و حاج شيخ ميل فرمود. طبيب برفت، آن گاه دو تن از عالمان محترم اراك به عيادت حاج شيخ وارد شدند. حاج شيخ كه مشغول صرف شتب بود، سرحال آمد و چنين نقل كرد:در حجره يكي از مدارس عتبات مقدس، در خدمت مرحوم حاج ميرزا محمد تقي شيرازي (ميرزاي كوچك) نشسته بودم. مرحوم حاج شيخ فضل الله نوري هم با چندتن ديگر افتخار حضور داشتند. ناگاه مردي ژوليده از راه رسيد كه دستمال مانندي به جاي عمامه بر سر پيچيده بود و عباي مرقع و وصله زده بردوش داشت و پارچه اي بر گردنش آويخته بود. پاي پوشش بسيار پاره بود، چنان كه تخت [كف] آن كنده شده بود.ميرزا از جا برخاست و به تازه واردِ آن چناني سخت حرمت نهاد و تواضع كرد و او را نزد خويش نشانيد. آن مرد بنشست و پس از چندي با اشاره به حاج شيخ فضل الله نوري، از ميرزا پرسيد كه: - آقا كيست؟ميرزاگفت : ايشان آقا شيخ فضل الله نوري از علمايند. تازه وارد، خطاب به شيخ فضل الله گفت:ـ حاج شيخ فضل الله نوري نامي را در تهران بردار مي آويزند، نكند تو باشي؟ آن گاه روي به من آورده از ميرزا پرسيد: اين كيست؟ و ميرزا گفت:ـ اين آقا شيخ عبدالكريم يزدي است. مادرش در اندرون ما به كارهاي خانه كمك مي كرد و خودش نيز به درس خواندن پرداخت. اكنون محصل فاضلي است. آدم خوبي هم است.آن مرد، از من مسأله اي پرسيد. من از فرط سادگي سؤال، آن را جواب ندادم و اعتنايي نكردم، چه با خود پنداشته بودم كه مردك فال گير و كف بين است و بعد از آن پيشگويي كذائي، حالا قصد امتحان مرا دارد. چون من جوابي ندادم، ميرزا به خشم در من نگريست و خود در پاسخ پرسش آن مرد گفت: - علما چنين مي گويند...چون پاسخ ميرزا پايان يافت، آن مرد گفت:ـ نه! اين طور است ...ميرزا تقرير او را بنوشت و به او نماياند و از او پرسيد:ـ اين طور فرموديد؟آن مرد، در آن نوشته نگريست و آن را خواند و گفت: آري. آن گاه آن ناشناخته مرد، روي به من كرد و گفت:ـ بيرق رياست تشيع را در قم بر دوش حاج شيخ عبدالكريم يزدي نامي، مي گذارند؛ نكند تو باشي!اهل مجلس، همه به گونه اي ابهام آميز در من نگريستند. آن زمان، آن مرد برخاست، ميرزا كفشهاي آن چناني اش را جفت كرد و او را بدرقه فرمود و چون بازگشت، با من بسيار تغّير كرد و از سوء ادب من، برآشفته بود. پرسيدم:ـ مگر ايشان كه بودند؟ميرزا گفت: آخوند ملافتحعلي سلطان آبادي (پايان كلام حاج شيخ عبدالكريم حائري در باب پيش گويي شگرف آخوند ملافتحعلي سلطان آبادي).فاصله ي چنداني نشد كه قافله اي از مردم اراك در عتبات به زيارت ميرزاي شيرازي كوچك مي روند و از او مي پرسند كه در باره مسائلي كه در رساله عمليه ايشان، فتوايي نباشد، به چه كسي رجوع كنند. ميرزا به شيوه معمولِ او كه احاله اهل هر منطقه به مجتهدان مقيم آن منطقه بود، اهالي اراك را به مرحوم حاج شيخ عبدالكريم احاله مي دهد و او را مي ستايد. بين راه كه اين كاروانِ اراكيان از عراق عرب به عراق عجم عزيمت مي كنند، خبر وفات ميرزا به ايشان مي رسد و اين جمع كه از آخرين كساني بوده اند كه از ايران به صورت دسته جمعي به محضر ميرزاي كوچك رسيده بودند، آنچه را در فضائل حاج شيخ عبدالكريم يزدي مقيم اراك از ميرزا شنيده بودند، تكرار مي كنند و اين اقوال به شهرت حاج شيخ منجر شد و طولي نكشيد كه او از اراك به قم حركت كرد و سالهاي مديد مرجع بزرگ جهان تشيع بود.7
1- George tow 2- Harvard 3- Michiga 4- McGill 5- Kowledge by presece 6- Keedy ceter 7- امين، سيد حسن، احوال و افكار ملاهادي سبزواري، لندن، پكا، 1367، صص 294ـ297.