موضع گيري شديد پيامبر (ص) در برابر عوامل بي عفّتي
پيامبر اكرم(ص) در مورد عفت جامعه و حفظ ناموس، بسيار حسّاس و جدّي بود و مكرر مي فرمود: «كانَ ابراهيمُ اَبي غَيورا و انا اَغْيَرُ مِنْهُ، و ارْغَمَ اللّهُ انْفَ مَنْ لايُغارُ»10پدرم ابراهيم خليل(ع) بسيار غيرتمند بود و من از او غيرتمندتر هستم. خداوند بيني بي غيرت را به خاك بمالد! در اين راستا نظر شما را به دو ماجراي زير جلب مي كنم:1ـ حَكَم بن ابي العاص ـ پدر مروان و عموي عثمان ـ در عين آنكه از مهاجران مسلمان بود، حريم عفت را نگه نمي داشت و چشم ناپاكي داشت. روزي از كنار درِ خانه پيامبر(ص) در مدينه به درون خانه آن حضرت نگاه كرد، پيامبر(ص) از اين عمل زشت او آگاه شد و به قدري ناراحت گرديد كه كماني به دست گرفت تا او را هدف تير قرار دهد. امّا او گريخت و مخفي شد.11 طبق روايت ديگر، آن حضرت عصاي سركجي كه نوك تيزي داشت برداشت و او را تعقيب كرد، او مثل روباه فرار كرد و از دست پيامبر(ص) گريخت. پيامبر(ص) فرمود: «اگر او را مي گرفتم چشمش را بيرون مي آوردم!»؛ سپس دستور داد حَكَم و فرزندش مروان را به طائف تبعيد نمايند. آنها در عصر پيامبر(ص) و بعد از او و در عصر خلافت عمر و ابوبكر، در تبعيد به سر مي بردند، اما در عصر خلافت عثمان با وساطت عثمان به مدينه بازگشتند. يكي از اعتراضات شديد مسلمين به عثمان اين بود كه چرا تبعيدشدگان پيامبر(ص) را آزاد كرده و به مدينه آورده است؟!122ـ امام صادق(ع) فرمود: به پيامبر اكرم(ص) خبر رسيد كه دو نفر به نام «هيت» و «ماتع» در مدينه سبكسري و هرزگي مي كنند و با ذكر اوصاف و زيبايي هاي زنان و خنداندن مردم، موجب آسيب رساني به حريم عفّت جامعه مي شوند، پيامبر(ص) آنها را احضار كرد و پس از سرزنش، آنها را از مدينه به «العرايا» (چند فرسخي مدينه) تبعيد نمود. آنها فقط حق داشتند كه در روز جمعه براي خريداري غذا و لوازم زندگي به مدينه بيايند و سپس به تبعيدگاه باز گردند.13به اين ترتيب پيامبر(ص) آنها را تنبيه كرد، و با اين موضع گيري شديد، موجب عبرت ديگران شد تا با حفظ سنگر عفاف، جامعه و مردم را از انحراف جنسي حفظ كند.1- فرقان (25)، آيه 68. 2- اسراء (17)، آيه 32. 3- امام خميني، تحريرالوسيله، ج2، ص463و 464. 4- نور (24)، آيه2. 5- محدّث قمي، سفينة البحار، ج1، 560. 6- مريم (19)، آيه23. 7- شيخ كليني، اصول كافي، ج2، ص79. 8- نهج البلاغه، حكمت 305. 9- غرر الحكم به نقل از ميزان الحكمة، ج7، ص357. 10- علاّمه مجلسي، بحار، ج103، ص248. 11- محدّث قمي، سفينة البحار، ج1، ص293. 12- علاّمه اميني، الغدير، ج8، ص243؛ ابن اثير اسدالغابه، ج2، ص33. 13- بحارالانوار، ج22، ص88 (با تلخيص)