جنگ ويتنام
كسب قدرت و سلطه سياسي توسط ايالات متحده در
بعد از جنگ منجر به از بين رفتن سلطه سياسي ديگر كشورها شد . اين فرايند در چهار
مورد قابل ارزيابي است : جنگ در ويتنام ، انقلابات 1968 ، فروپاشي ديوار برلين در
سال 1989 و حملات تروريستي سپتامبر 2001 .
هر يك از
اين موارد به عنوان پيش نيازي براي زمينه ديگر بوده است و ايالات متحده را به مرحله
اي رسانده كه خود را به عنوان ابرقدرتي كه كمبود قدرت واقعي دارد قلمداد مي كند ،
يك رهبر جهاني كه كسي از او تبعيت نكرده و زياد به او احترام نمي گذارد
و دولتي كه
در ميان هرج و مرج هاي جهاني
غير قابل كنترل شده به طور خطرناكي به جلو حركت مي كند.
جنگ ويتنام به عنوان تلاش مردم ويتنام براي پايان دادن به
حكومت استعماري و تشكيل يك دولت خودي بود ، ويتنامي ها با فرانسه ، ژاپن و امريكا
وارد جنگ شده و در پايان نيز به طور موفقيت آميزي برنده شدند . از نظر ژئوپوليتيكي اين جنگ به
عنوان نفي و رد وضع موجود در يالتا بوسيله مردمي بود كه بعدها به جهان سومي ها
معروف شدند .
جنك ويتنام تنها يك شكست و يا آفت براي موقعيت و مقام ايالات متحده به
حساب نمي آمد. اين جنگ ، توانايي ايالات متحده را براي باقي ماندن در رأس قدرت
اقتصادي حاكم نيز تقليل داد . به هر حال امريكا متحمل خسارات زيادي همانند اروپاي
غربي شد و ژاپن نيز نوسانات اقتصادي زيادي را تجربه نمود .
انقلابهاي
سال1968كه در سرتاسر جهان شروع شد تنها به خاطر محكوم كردن سلطه سياسي ايالات متحده
نبود
بلكه آنها توافق مخفيانه اتحاد شوروي با ايالات متحده و همچنين قرارهاي يالتا
را نيز محكوم كردند و زبان انقلابات فرهنگي چين را كه
جهان را به دو اردوگاه تقسيم كرد به كار بردند ( دو ابرقدرت و بقيه جهان )
.مخالفت شديد در مورد همدستي اتحاد جماهير شوروي با واشنگتن و به علاوه برخورد شديد
با گروه چپ گراي قديم ، مشروعيت تواقفات به عمل آمده در يالتا را در مورد اينكه
ايالات متحده به جهان نظم بخشيده بود ضعيف تر كرد . اين موضوع همچينن موقعيت
ليبراليسم
ميانه را بعنوان تنها ايدئولوژي جهاني
مشروع تضعيف كرد .