2- زمينه هاي سياسي
دهه 80 دوره اوج گيري نزاع هاي بين المللي در معادله اي بود كه روند حركت ايالات متحده
آمريكا را به عنوان يك قدرت جهاني تحت تأثير قرار مي داد. اين حوادث در دو بستر
قابل بررسي است چرا كه ريشه بسياري از اتفاقات سال هاي اخير در اين تحولات نهفته
است.
حادثه اول : حمله ارتش سرخ شوروي
سابق به افغانستان در سال 1979 بود كه به پيشروي شوروي به سوي درياي آزاد و احتمال
تحقق آرزوي پطر كبير تعبير شد و آمريكا با اين تلقي احساس كرد كه در مقابله با
مهمترين رقيب جهاني خود گامي به عقب رانده شده است .
حادثه دوم : پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود كه به سقوط متحد
استراتژيك آمريكا در خليج فارس منجر گرديد و مستحكم ترين پايه بازدارنده و سد دفاعي
غرب در برابر كمونيسم را فرو ريخت . وجه برجسته ديني انقلاب اسلامي و همچنين خصومت
ذاتي اين انقلاب با قدرت تهاجمي و استعماري آمريكا اين تعبير را در واشنگتن تقويت
كرد كه انقلاب اسلامي ايران , نه تنها سد دفاعي غرب در برابر شوروي را فرو ريخته
بلكه استراتژي حفظ دايم منافع حياتي آمريكا در خاور ميانه را با ابهام جدي رو به رو
كرده است .
با توجه به اين دو
حادثه استراتژي بزرگ امريكا در دهه هشتاد , تدوين و طرح ريزي راديكاليسم اسلام سنتي
بود كه مي توان آن را شيوه تكامل يافته اي از فرقه سازي در كشورهاي اسلامي به عنوان
اهرم كنترل و نفوذ استعماري دانست كه ديرينه اي همپاي استعمار انگليس در خاور ميانه
دارد. راديكاليسم سنتي , سياستي بود كه با هدف كاربرد در دو جبهه طراحي شده بود,
ابتدا وارد آوردن حداكثر ضرر و زيان به ارتش سرخ در افغانستان و دوم سد سازي در
برابر رشد انقلاب اسلامي ايران در خاورميانه .
اما بروز سه حادثه ديكر
, تغييرات چشمگيري در روند حوادث به وجود آورد . تغييرات ناشي از اين سه حادثه ,
استراتژيك و تعيين كننده بود .
1- خروج شوروي از افغانستان
در فوريه 1989
2- جنگ خليج فارس در 1991- 1990
3- فروپاشي
شوروي در 1991
پايان جنگ سرد كه با
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي تحقق عيني يافت بدون شك نقطه عطف و تحول عظيمي را در
صحنه روابط بين الملل به وجود آورد . جابجايي و توزيع قدرت , بر هم خوردن تعادل قوا
, پيچيده شدن اوضاع بين المللي , پيشرفت تكنولوژي و ارتباطات , تكثير سلاح هاي
كشتار جمعي, كاهش منابع انرژي و ذخائر آن, رشد مجدد ناسيوناليسم افراطي در برخي از
كشورها, عدم كارائي مجامع بين المللي به ويژه سازمان ملل در جهت احقاق حقوق ملت ها
و دولت ها , خيزش اسلامي ملهم از انقلاب اسلامي , دخالت نظامي در كشورها توسط
امريكا و بر هم ريختن نظام دو قطبي ,شاخصه هائي از ويژگي هاي شرايط روابط بين الملل
در اين مقطع مي باشد.
در اين دوره اولين
نظريه ايكه در ميان انديشمندان آمريكايي مطرح گرديد نظريه نظام تك قطبي بود كه توسط
رونالد ريگان و جورج بوش (پدر) مورد استقبال قرار گرفت(6). اساس اين نظريه بر اين
قرار دارد كه با فروپاشي نظام دو قطبي و تجزيه و تضعيف اتحاد جماهير شوروي به عنوان
ابر قدرت شرق , ايالات متحده آمريكا نه تنها به عنوان ابر قدرت باقيمانده از نظام
دو قطبي همچنان رسالت خود را به عنوان رهبر جهان در يك نظام تك قطبي ادامه خواهد
داد؛ بلكه اساس نظام سلسله مراتبي بر جهان
حاكم خواهد شد.
اين نظريه تك قطبي در يك دوره بسيار كوتاه مدت تجربه گرديد و
آن دوره جنگ خليج فارس و اشغال كويت توسط عراق بود . آمريكا از اين اشتباه
استراتژيك دولت عراق براي اعمال نظام تك قطبي بهره برد و توانست اغلب كشورهاي جهان
را به دنبال خود بكشاند ؛ ولي طولي نكشيد به علت عدم تبعيت قدرت هاي بزرگ جهان از
اين نظام و آغاز موج مخالفت با آن عدم مقبوليت و كارآئي آن احراز گرديد؛ حتي
انديشمندان آمريكائي هم به موقتي و كوتاه بودن عمر آن اعتراف كردند.
نظريه ديگري كه از آغاز
دهه 1970 مطرح گرديد ودر اين دهه به ويژه بعد از افزايش سريع ارتباطات منجمله معرفي
سيستم اينترنت و ماهواره ها در جهان تبليغ مي گرديد , نظريه جهاني سازي بود و اين
نظريه بر اين پايه قرار داشت كه به علت انقلاب تكنولوژي در زمينه ارتباطات , مرزهاي
سياسي و جغرافيايي كمرنگ شده است و به تدريج محو خواهد گرديد و جوامع جهاني به
يكديگر آنقدر نزديك خواهد شد كه حالت يك دهكده جهاني پيدا خواهد كرد
و در اين دهكده
فرهنگ , سياست و اقتصاد
غرب حاكم خواهد شد و به طور طبيعي حاكميت چنين دهكده اي با آن
كشوري خواهد بود كه داراي ابزارهاي قوي تري از اين مقوله باشد.اين نظريه تا حوادث
يازده سپتامبر به شدت در ابعاد مختلف تبليغ مي شد و در زمينه اقتصاد در قالب سازمان
تجارت جهاني به مرحله اجرا رسيده بود .البته مخالفت هاي مردمي نيز با آن و به
موازات پيشرفت آن به ويژه در كشورهاي غربي و حتي ايالات متحد آمريكا آغاز و گسترش
مي يافت.
نظريه سوم اين بود كه
آمريكا به عنوان يك ابرقدرت , تنها در صورتي ميتواند جايگاه خود را حفظ
كند كه براي خود مأموريت و رسالتي قائل باشد و هدف مشخص و معيني كه براي جامعه
جهاني مورد قبول باشد در سرلوحه برنامه هاي خود داشته باشد ؛ بعبارت ديگر با وجود
صلح جهاني و عدم احساس خطر مشترك , انگيزه اي براي اعضاء جامعه جهاني وجود ندارد تا
جايگاه ابرقدرتي آمريكا را مورد تأئيد و پذيرش قرار دهند و آنرا به رسميت بشناسند و
يا مورد تحميل قرار گيرد .
حوادث 11 سپتامبر و عدم
كارائي نظريه جهاني سازي موجب گرديد كه نظريه سوم پذيرفته شود. اينکه جورج بوش (
پسر) در اولين عكس العمل در قبال اين حوادث مي گويد كه " ما وارد جنگ صليبي ديگري
شده ايم " و نيز در صفحه تلويزيون CNN , آرم “ آمريكا در
جنگ” و” جنگ عليه ترور” نقش بسته بود, همه گواهي مي داد که سياست گزاران آمريكائي
در صدد اجراي نظريه سوم هستند و عليرغم امكان حل و فصل مسأله به صورتي آرام , تصميم آنها اين است كه حداكثر بهره
برداري را در اتخاذ سياست مبتني بر جنگ و نظامي گري
بنمايند
و همين امر شك بسياري را در اينكه سازمان هاي اطلاعاتي آمريكا خود ,
دست اندر كار اين چنين حادثه و دست آويزي بوده اند , مي نماياند و شايد به همين علت
دولتمردان آمريكايي با اين حادثه طوري برخورد كردند كه گوئي آنها قبل از وقوع اين
حادثه از چگونگي آن آگاه بوده اند .
رئيس جمهور آمريكا در همان ابتدا اعلان جنگ
نمود و جهت تهديدات خود را متوجه جهان اسلام كرد و با نشانه رفتن به سوي اسامه بن
لان و شبكه القاعده اعلام كرد در اين ماجرا پاي حاميان تروريسم نيز در ميان است .
نكته قابل توجه اينكه آمريكا اسامي كشورها و سازمان هائي را به عنوان تروريست و
حاميان آنها منتشر كرد كه به گونه اي با آنها مشكل داشت و با طرح اين نظريه كه "
دولت ها يا با ما هستند و يا با تروريست ها " سعي نمود ائتلاف گسترده اي را در
حمايت از سياست جنگ طلبانه و ستيزه جويانه آمريكا به عنوان مبارزه با تروريسم به
وجود آورد.
و در قدم بعدي ايران , عراق و كره شمالي به عنوان محور شرارت نام برده
شدند و باز به همين بسنده نكردند ؛ بلكه از امكان حمله اتمي به هفت كشور جهان ياد
نمودند(7) . با اين ترتيب اگر چه قربانيان فاجعه 11 سپتامبر در درجه اول , شهروندان عادي امريكا و ساير
ملت ها بودند , برندگان واقعي اين فاجعه در درجه اول جناح افراطي سياسي آمريكا يعني
بخش نظامي هيأت حاكمه آمريكا گرديد؛
بخشي كه در اين زمان , هر سه قوه حكومت را زير سيطره خود دارد.حزب
جمهوري خواه كه سمبل راست گرايان و جنگ طلبان در اين كشور
هستند سال ها بود كه يك سلسله برنامه هاي
اجتماعي , سياسي , اقتصادي در سر داشته اند و در صدد بوده اند كه آنها را پياده
كنند ؛ اما هر بار با مقاومت جامعه جهاني و مردم امريكا روبرو شده اند . فاجعه 11
سپتامبر2001 بهترين فرصت را به دست آنها داد تا اين برنامه ها را با راحتي كم سابقه
اي به مردم بقبولانند و در صورت امكان پياده كنند.