اين بود اجمالي از تاريخ زندگي عثمان بن مظعون و نكات برجسته اي از زهد و عبادت و مبارزه و استقامت او در برابر كفر و شرك و همچنين نكاتي درباره مرگ و مراسم تدفين و احترام و تجليل رسول خدا ـ ص ـ از اين صحابه جليل و گريه آن بزرگوار در كنار پيكر او. و اينك اجمالي از بيوگرافي جناب فرزند رسول خدا و نكاتي از تولد و عاطفه و محبت رسول خدا ـ ص ـ نسبت به اين فرزند عزيزش و چگونگي انتقال و تدفين اين طفل شانزده ماهه و گريه رسول خدا و سايرين در كنار پيكر و بهنگام دفن اين دُردانه پيامبر ـ ص ـ . مراسم تولد رسول خدا ـ ص ـ در ذيقعده سال ششم هجري كه از جنگ حديبيه مراجعت فرمود، نامه اي به وسيله يكي از اصحابش به نام حاطب بن ابي بلتعه به مقوقس پادشاه اسكندريه ارسال داشت كه رسول خدا ـ ص ـ در اين نامه او را به توحيد و قبول اسلام فراخوانده بود. مقوقس گرچه اسلام را نپذيرفت ولي احترام و ادب كامل را نسبت به نامه رسول خدا و پيك آن حضرت مراعات نمود و هنگام دريافت نامه گفت از اين پيام عطر خير و نيكي استشمام مي شود و دستور داد نامه رسول خدا در ميان صندوقي از عاج محفوظ بماند و به همراه پاسخ اين نامه دو كنيز به نام ماريه و سيرين كه هر دو خواهر و از زيبايي برخوردار بودند با هداياي ديگر به محضر رسول خدا ـ ص ـ ارسال نمود. اين دو خواهر پس از ورود به مدينه طبق دعوت و هدايت شخص رسول خدا به آيين اسلام گرويدند و در تاريخ جزء زنان مؤمنه و بافضيلت شناخته مي شوند. رسول خدا ماريه را براي خود نگهداشت و سيرين را به حسان بن ثابت شاعر معروف اهدا نمود. حسان از سيرين داراي فرزندي شد به نام عبدالرّحمان كه با ابراهيم فرزند پيامبر پسرخاله مي باشند.34 انتقال ماريه به خارج از مدينه از روزهاي اول ورود ماريه به خانه رسول خدا ـ ص ـ بعضي از همسران آن حضرت به وي با چشم حسادت نگاه مي كردند و تحمل اين بانوي جوان و تازه وارد براي آنان سخت مي نمود با ظاهر شدن اثر حمل در وي، اين حالت شديدتر و اظهار ناراحتي بيشتر گرديد; بطوري كه رسول خدا ـ ص ـ براي حفظ توازن در ميان همسران و در داخل زندگيش مصلحت را در اين ديدند كه ماريه را علي رغم علاقه و محبت فوق العاده اي كه به وي داشتند به خارج مدينه منتقل و از ساير همسرانش جدا سازند، از اين رو ماريه در ميان بستاني كه متعلق به پيامبر و در ميان قبيله بني مازن و در نزديكي مسجد قبا قرار داشت اسكان داده شد كه اين محل بعدها به نام مشربه ام ابراهيم35 مشهور گرديد و پس از چند ماه ابراهيم در اين محل متولّد شد. انتقال ماريه به خارج از مدينه را مورّخان چنين نقل نموده اند: «و غار نساء رسول اللّه، واشتدّ عليهن حين رزق منها الولد»; 36 بعضي از همسران پيامبر نسبت به ماريه حسد ورزيدند مخصوصاً آنگاه كه داراي فرزند شد. و صاحب طبقات نقل مي كند: «پيامبر خدا ماريه را از محيط زندگيش دور ساخت; زيرا تحمّل وي براي همسران آن حضرت سخت بود و آنان حسد ورزيدند اما نه مثل عايشه.37 و باز در طبقات و ساير كتب تاريخ، از خود عايشه نقل شده است كه رسول خدا ـ ص ـ يك روز ابراهيم را به نزد من آورده، فرمود: «عايشه ببين اين طفل چقدر به من شبيه است» گفتم هيچ شباهتي به تو ندارد، فرمود: چقدر سفيد (مانند من) و چاق است» گفتم طفلي كه شير گوسفند بخورد چاق و سفيد مي شود.38 بهرحال ابراهيم در ميان قبيله بني مازن و در محل مشربه متولد گرديد و سلمي همسر ابو رافع مامايي او را به عهده گرفت و لذا اولين كسي كه مژده ولادت ابراهيم را به رسول خدا رسانيد ابو رافع بود و آن حضرت غلامي بعنوان مژدگاني بر وي هديه فرمود. رسول خدا ـ ص ـ در روز هفتم ولادت ابراهيم گوسفندي عقيقه نمود و شخصي به نام ابوهند موي سر وي را تراشيد و بدستور پيامبر به وزن موها نقره به مساكين داده شد. سپس در داخل خاك دفن گرديد. و در همين روز پيامبر خدا اين فرزند را ابراهيم ناميد و فرمود: «جبرئيل بر من نازل شد و گفت: السلام عليك يا ابا ابراهيم و من هم نام جدم ابراهيم را بر وي انتخاب نمودم.39 پس از تولد ابراهيم هر يك از همسران انصار درخواست نمودند كه رسول خدا وظيفه پرستاري و شير دادن به ابراهيم را بر وي محول نمايد و در اين مورد به همديگر سبقت مي جستند، بالأخره اين افتخار نصيب بانويي به نام امّ برده همسر ابوسيف گرديد. خانه ابويوسف كه شغل آهنگري داشت در همان محله بني مازن و در نزديكي مشربه ام ابراهيم قرار گرفته بود و ام ابراهيم را به نزد ماريه در مشربه و به حضور رسول خدا ـ ص ـ در مدينه مي برد و پس از ديدار آنان به خانه اش برمي گرداند و گاهي رسول خدا شخصاً براي ديدن فرزندش به خانه امّ برده مي رفت.40 محبت پيامبر نسبت به ابراهيم انس بن مالك خدمتگزار رسول خدا ـ ص ـ مي گويد: «من نسبت به فرزند مهربانتر از رسول خدا كسي را نديده ام; زيرا به هنگامي كه ام برده ابراهيم را پرستاري مي نمود، گاهي رسول خدا ـ ص ـ با اين فاصله دور، به خانه او مي رفت و ابراهيم را در بغل مي گرفت و او را مي بوسيد، سپس به دايه اش تحويل مي داد و يك روز كه رسول خدا ـ ص ـ باز قصد خانه امّ برده را داشت، من نيز به همراه او حركت كردم، چون به خانه ابويوسف رسيديم، ديدم خانه او پر از دود است. من به سرعت وارد خانه شدم واو را از ورود رسول خدا مطلع ساختم، او هم با عجله دست از كار كشيد و كوره آهنگري را تعطيل نمود تا دود فضاي خانه، آن حضرت را آزرده نسازد ولي رسول خدا ـ ص ـ با همين وضع وارد گرديد و فرزندش را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد. گريه رسول خدا و ماريه در كنار بستر ابراهيم ابراهيم در خانه امّ برده مريض شد و در روز سه شنبه يازدهم ربيع الاول سال دهم هجري كه هيجده ماهه و بنا به قولي شانزده ماهه بود، از دنيا رفت. در منابع حديثي متعدد نقل شده است: در دقايق آخر عمر وي و آنگاه كه در حال نزع بود، رسول خدا ـ ص ـ در كنار بسترش نشسته بود و در حالي كه اشگش بصورتش جاري مي گرديد چنين فرمود: «تدمع العين و يحزن القلب و لانقول الاّ ما يرضي الرّب و انا بك يا ابراهيم لمحزونون»; «قلبم اندوهناك و چشم گريان است و چيزي بجز رضاي حق نمي گويم اي ابراهيم اينك در فراقت شديداً اندوهناكيم.»41 و در حديث ديگري آمده است كه آن حضرت پس از آن كه فرمود: «تدمع العين...» اين جمله را هم اضافه نمود: «و لو لا انّه وعد صادق و وعد جامع و ان الآخر لاحق بالاوّل لوجدنا عليك يا ابراهيم اشد من وجدنا و انابك لمحزونون»; «اگر مرگ وعده حق و همگاني نبود و اگر قرار نبود پسينيان به پيشينيان ملحق شوند ، اندوه ما در فراقت ، بيش از اين مي شد و در عين حال در فراقت شديداً اندوهناكيم.»42 و باز در حديث ديگري كه ابي داود متن آن را نقل نموده، چنين آمده است: «ففاضت عينا رسول اللّه ـ ص ـ فقال له سعد ما هذا؟ قال ـ ص ـ انّها رحمة وضعها اللّه في قلوب من يشاء و انّما يرحم اللّه من عباده الرحماء»; 43 چون اشك پيامبر ـ ص ـ جاري شد، سعد عرض كرد: يا رسول اللّه اين گريه چرا؟ فرمود اين رحمت و عاطفه است كه خداوند در دل كساني كه مي خواهد قرار مي دهد و خداوند از بندگان خويش بر آنها رحم مي كند كه در دلشان رحم باشد.» عبدالرحمان بن حسان بن ثابت از مادرش سيرين نقل مي كند كه به هنگام مرگ ابراهيم من و خواهرم ماريه در كنارش بوديم با اينكه با ناله و شيون گريه مي كرديم اما از سوي رسول خدا ـ ص ـ مخالفت به عمل نمي آمد ولي پس از مرگ او از شيون و فرياد كردن نهي نمود. (كلّما صحت انا و اختي ما ينهانا فلما مات نهانا عن الصياح). 44 انتقال پيكر ابراهيم پس از مرگ ابراهيم كه در محله بني مازن در خارج مدينه بوقوع پيوست، به رسول خدا ـ ص ـ عرض كردند اَينَ نَدْفَنُهُ؟; در كجا به خاكش بسپاريم؟ آن حضرت فرمود: «الحقوه بسلفنا الصالح عثمان بن مظعون 45 طبق اين دستور پيكر طفل شانزده ماهه براي خاكسپاري در بقيع به مدينه منتقل گرديد. كيفيت انتقال جسد ابراهيم را در طبقات بدينگونه نقل مي كند: «و حمل من بيت امّ برده علي سرير صغير»; 46 و از خانه امّ برده در ميان تابوت كوچكي به مدينه حمل شد. و در استيعاب نيز مشابه همين جمله را نقل نموده است: «و حمل علي سرير صغير و صلّي عليه رسول اللّه ـ ص ـ » 47 ولي ابن كثير مفسر و مورخ معروف به جزئياتي از نقل و تشييع جنازه ابراهيم اشاره دارد، او مي گويد: «لما توفي ابراهيم ابن رسول اللّه ـ ص ـ بعث علي بن ابي طالب الي امّه مارية القبطية و هي في مشربة فحمله علي في سفط و حمله بين يديه علي الفرس ثم جاء به الي رسول اللّه ـ ص ـ ». 48 بنابراين، انتقال جسد ابراهيم در ميان صندوقچه اي چوبين (تابوت صغير) و بوسيله امير مؤمنان ـ ع ـ در حالي كه سوار بر اسب بوده، انجام گرفته است. غسل پيكر ابراهيم بنا به نقل ابن عبدالبر، پيكر ابراهيم را مرضعه و پرستارش امّ برده غسل داد.49 ولي مشهور اين است كه مراسم غسل وي به وسيله فضل بن عباس انجام گرفته است. و در اين مراسم رسول خدا ـ ص ـ و عمويش عباس در گوشه اي نشسته بودند و چگونگي آن را نظاره مي كردند «غسله فضل بن عباس و رسول اللّه و العباس جالسان». 50 گريه رسول خدا ـ ص ـ به هنگام تكفين ابراهيم در سنن ابن ماجه از انس بن مالك نقل مي كند چون ابراهيم از دنيا رفت رسول خدا ـ ص ـ به هنگام كفن كردن جسد وي فرمود: «بر كفن نپيچيد تا براي آخرين بار او را ببينم، آنگاه در كنار او نشست و روي جنازه خم شد وگريه نمود (لاتدرجوه في اكفانه حتي انظراليه فأتاه فأنكب عليه وبكي). 51 اين گريه رسول خدا در تاريخ ابن كثير با توضيح جالبتري نقل شده است; زيرا او اين جمله را نيز اضافه نموده است: «فبكي حتّي اضطرب لحياه و جنباه»; 52 رسول خدا آن چنان گريه مي نمود كه چانه و شانه هاي آن حضرت از شدت گريه تكان مي خورد.» تشييع جنازه ابن كثير در ضمن جمله اي به تشييع جنازه ابراهيم اشاره مي كند و مي گويد: «فغسله و كفنه و خرج به و خرج معه النّاس» 53 اين جمله نشانگر اين است كه پس از مراسم تغسيل و تكفين آنگاه كه جسد را به سوي بقيع حركت داده اند مردم نيز در پشت سر جنازه به همراه رسول خدا ـ ص ـ به حركت درآمده و همانند خود آن حضرت در تشييع جنازه ابراهيم شركت نموده اند. نماز رسول خدا بر ابراهيم روايتي كه در سنن ابو داود از عايشه نقل شده، مي گويد: «رسول خدا بر جنازه ابراهيم نماز نخوانده است.»54 ولي مضمون روايات ديگري كه خود ابوداود و ساير محدثان و مورخان و در منابع حديثي و تاريخي آورده اند، اين است كه پيامبر اكرم ـ ص ـ بر پيكر فرزند صغيرش ابراهيم همانند اشخاص بزرگ نماز ميت بجاي آورده و سپس به خاك سپرده است.55 در سنن ابن ماجه اين حديث چنين نقل شده است: «لما مات ابراهيم ابن رسول اللّه صلّي عليه رسول اللّه و قال ان له مرضعاً في الجنة». در ضمن حديثي در سنن ابي داود، محل اقامه اين نماز نيز تعيين گرديده است: «لما مات ابراهيم ابن النبي ص ـ صَلّي عَلَيْهِ رسول اللّه في المقاعد». 56 ابن كثير از مسند ابويعلي از ابن ابي اوفي نقل مي كند كه «صلّي رسول اللّه ـ ص ـ علي ابنه وصليت خلفه و كبر عليه اربعاً». 57 كيفيت دفن ابن كثير مي گويد به هنگام دفن ابراهيم امير مؤمنان ـ ع ـ وارد قبر شد و كف قبر را آماده و جسد را دفن نمود. «فَدَخل علّي في قبره حتي سوي عليه و دفنه.» 58 ولي به نقل ديگري كه در طبقات و استيعاب آمده است، فضل بن عباس و اسامة بن زيد با هم وارد قبر شده اند: «قيل ان الفضل بن عباس غسل ابراهيم و دخل في قبره هو و اسامة بن زيد». 59 به نظر مي رسد هر دو مطلب درست باشد كه در مرحله اوّل فضل بن عباس با همكاري اسامه و در مرحله آخر امير مؤمنان شخصاً در آماده سازي قبر و دفن جسد ابراهيم اقدام نموده اند. و نقل ابن كثير مؤيد مطلبي است كه در بعضي از منابع شيعه نقل شده كه رسول خدا به امير مؤمنان ـ ع ـ دستور داده است صورت ابراهيم را او به خاك بگذارد. گريه رسول خدا ـ ص ـ و مسلمانان در كنار قبر در تاريخ ابن كثير در ضمن بيان مراسم دفن ابراهيم از سومين گريه رسول خدا سخن به ميان آمده است كه در اين مرحله، حزن و اندوه وگريه آن بزرگوار موجب اندوه شديد مسلمانان شركت كننده در مراسم دفن گرديده و در كنار قبر با صداي بلند گريه نموده اند و آن حضرت مجدداً فرموده است: «چشممان گريان و قلبمان محزون ولي چيزي كه موجب خشم خداست بر زبان نمي آوريم و اينك اي ابراهيم در فراقت شديداً محزون هستيم» (بكي رسول اللّه و بكي المسلمون حوله حتي ارتفع الصوت ثم قال تدمع العين و يحزن القلب و لانقول ما يغضب الرب و انّا عليك يا ابراهيم لمحزونون). 60 عبدالرّحمان حسان بن ثابت هم نقل مي كند كه مادرم سيرين (خواهر ماريه) مي گفت به هنگام دفن ابراهيم من در كنار قبر بودم وگريه مي كردم و كسي هم از گريه من ممانعت نمي نمود: (و انا ابكي عنده قبره و لاينهاني احد). 61 نصب سنگ و ريختن آب بر قبر ابراهيم رسول خدا ـ ص ـ به هنگام دفن ابراهيم در ميان خشت ها كه در داخل قبر چيده مي شود شكافي مشاهده فرمود و شخصاً قطعه كلوخي به جفار داد كه در ميان آن خشت ها قرار بدهد، آنگاه فرمود: «انّها لاتضرّ لاتنفع ولكنّها تقر عين الحي» و پس از پوشانيدن قبر در گوشه اي از آن، قطعه سنگي ديد آن را برداشت و با دست مباركش خاك قبر را تسطيح و هموار نمود و چنين فرمود: «اذا اعمل احدكم عملاً فليتقنه فانّه مما يسلي نفس المصاب.» آنگاه دستور داد مشك آبي آوردند و بر روي قبر ريختند و سپس سنگي بعنوان علامت بر بالاي قبر ابراهيم نصب نمود. صاحب طبقات نقل مي كند: «امر رسول اللّه ـ ص ـ بحجر فوضع عند قبره ورش علي قبره الماء». 62 در مورد ريختن آب در جاي ديگر چنين نقل مي كند: به هنگام دفن ابراهيم رسول خدا خطاب به شركت كنندگان در اين مراسم فرمود: «كسي هست يك مشك آب بياورد؟» يكي از انصار مشك آبي حاضر نمود، آن حضرت فرمود: «بريز روي قبر ابراهيم» (قال ـ ص ـ من أحد يأتي بقبره ماء فاَتي رجل من الأنصار بقبره ماء فقال رشها علي قبر ابراهيم.) 63 صاحب استيعاب و اسدالغابه از زبير بن بكار نقل مي كنند كه: «ورش علي قبره ماء و علم علي قبره بعلامة و هو اول قبر رش عليه الماء.» 64