در سال 1374 هـ . ش. اين اميد و آرزو را در سر مي پروراندم ـ كه به سان سالِ پيش از آن ـ توفيقِ زيارتِ حرمينِ شريفين نصيبم گردد و بارقه هايي از چنان توفيقي را در خاطر خويش احساس مي نمودم; و از اين كه مبادا از زيارت بيت الله الحرام و بارگاه رسول الله ـ ص ـ و ائمه بقيع ـ عليهم السلام ـ محروم بمانم، سخت انديشناك و افسرده خاطر و نگران بودم، تا اين كه يكي از سروران بسيار عزيز و گرانقدر ـ كه خدايش همواره در سايه مراحم خويش معززشان داراد ـ با اين بنده تلفني تماس برقرار كرده و يادآور شدند: عكسِ خود و شناسنامه و رونوشت آن را ارسال داريد. تا اين كه عنايات الهي شاملِ حالِ اين بنده اش گشت كه واقعاً خود را سزاي آن نمي ديد، هر چند اين آرزو هر ساله ذهنم را به خود مشغول مي سازد; ولي بدون مجامله معترفم، مرا چنان لياقتي نيست كه از نزديك و در كنار كعبه با دلي پالايش ناشده از آلايش هاي دنياوي، با خداي متعال به راز و نياز بنشينم; اما به حكمِ رحمانيتِ خداي غفار و بخشايش گر، چنان شد كه مرا در كنار ديگران ـ كه پاكاني سزاوار و شايستگاني براي چنان ديدار هستند ـ حظّ و بهره اي باشد. لذا از رهگذرِ اين عنايت، در اين بنده كه نگران و فسرده خاطر بودم، بسي شادمان گشتم، آنچنانكه گويا جان دوباره اي گرفتم، و براي اين كه به كارهايي كه در تهران در موسم حج به عهده داشتم سامان دهم، دست اندر كارِ تنظيمِ آنها شده و با نشاط و تحركي درخور، در صددِ تداركِ بخشِ عمده اي از آنها برآمدم، و بالاخره طي يكي دو هفته در تهران ـ كه نويدِ اين سفرِ فرخنده سامعه روح و جانم را مي نواخت ـ به رتق و فتق بسياري از امور ياد شده تا حدودي توفيق يافتم.سرانجام ميقات و موعدِ سفر فرا رسيد، و روز چهارشنبه 30/2/1374 هـ . ش. همراه اهل و عيال ـ كه در مقامِ اداي وظيفه بدرقه مسافرشان برآمده بودند ـ راهي فرودگاه مهرآباد شديم و بر محوطه وسيعي درآمديم كه جمعيتِ راهيانِ حج و مشايعانِ آنها در اين محوطه موج مي زد، و ما در عرصاتِ «عرفات»، راه گم كرده اي را مي مانديم كه از پي يافتن راه، آشنايي آگاه و آشنا مي كاويد; امّا كسي را در ميان اين جمعِ مواج ديدار نكرديم كه ما را به كارواني كه بدان وابسته بوديم رهنمون گردد.بانگِ اذانِ مغرب، ما را هشداري بود كه راه آشنايي آگاهتر و آشناتر و مهربان تر از حضرت باري (تعالي) نيست، بهتر است بي درنگ ـ بدون نيازي به جستجوي ماسوي الله ـ اقامه نماز را در پيش گيريم. وضو و دست نماز به سهولت انجام گرفت و در سوي نمازخانه اي روي آورديم كه در جلوي محوطه فرودگاه، زير چادري بس گسترده و فرازنده تمهيد شده بود، پس از اقامه نمازِ مغرب و عشاء، شماري زياد از دوستانِ دير آشنايي را زيارت كرديم، و اين ديدار را از بركات اقامه نماز برمي شمرديم و احساس آرامشي به ما دست داد كه نه تنها از سراسيمگي رهيديم; بلكه خداي را سپاس گفتيم كه ما را از مجراي مسجد و نماز گزاردن در آن، راهِ موردِ نظر را به ما نمود و به همرهاني مأنوس و مألوف دست يافتيم.توقف ما در اين محوطه ـ پس از اقامه نماز ـ چندان زياد به طول نيانجاميد كه راهىِ سالن فرودگاه شديم، در سالن فرودگاه، كه در كنارِ دوستان ديگر در انتظار پرواز هواپيما به سر مي برديم، اطلاع يافتيم رئيس محترم دانشگاه تهران نيز براي اولين بار عازم حج مي باشند; انتظار ما براي زيارت ايشان به سر آمد و در سالن حضور به هم رساندند، و در عين خوشحالي ـ چون نخستين بار عازم چنين سفر مقدسي بودند ـ احساس نگراني مي نمودند، به ايشان عرض كردم در عمل، همراهِ حجاجِ ديگر راه و رسم اجراي اين مراسم را هر مسافري مي آموزد، و چندان دشوار نيست.ساعت پرواز فرا رسيد، در معيتِ رئيس محترم دانشگاه تهران بر طبقه زَبَرينِ هواپيما زاويه اي را برگزيديم، و ايشان از اين كه اين سفر مقدس نصيبشان گشته بود در عين خوشحالي از احساس نگراني نمي رهيدند، نگران از اين كه نتوانند ـ با توجه به عدم سابقه چنين سفري ـ در اداي حقِ وظيفه و انجام مراسم حج آنگونه كه شايسته است توفيق يابند. از اين كه اخلاص و صداقت و پاكدلي و حسنِ نيت را در وجود ايشان احساس مي كردم غبطتي به من دست مي داد. در كنار ايشان با گفتگوهايي كه ميان ما راجع به حج و مسائلِ ديگر مبادله مي شد، علاوه بر اين كه محظوظ بودم، طولِ مسافت را چندان احساس نكرديم و سرانجام حدود ساعت سه و چهل و پنج دقيقه پس از نيمه شب در جده فرود آمديم.امسال نيز همچون سالِ پارينه، حجاج ايراني در قرنطينه عربستان در به در و صندلي به صندلي بودند و حدود چهار تا پنج ساعت اين جا به جايي و در به دريِ زوارِ ايراني را رمق مي گرفت. پس از پشت سر نهادنِ خوان هايي چند از خوان هاي قرنطينه، تازه نوبت به بازديد بدني مي رسيد، همه محتواي جيب و بغل را ـ بي استثنا ـ بيرون مي كشيدند و حتي كفش ها را به خميدن و شكنجه دادن وا مي داشتند. نوبت ژرف نگري مفتشان به اين بنده رسيد و همه آن دشواري هايي كه در تفتيش بر سر ديگران آمد مرا نيز نشانه رفت. بازرسي بدني آغاز شد و ناگزير تمام وجودم را در اختيار اين مفتش سپردم تا آنجا كه همه محتواي جيب ها و بغل ها ـ كه عبارت از جا نماز و مهري كوچك و سبحه و تقويم بغلي و خِرت و پِرت هاي ديگر بود ـ بر سر بساطي كه در كنار داشت ريخت، و حتي عمامه ام را از يمين و شمال چنان چلاند كه امام و خلفِ عمامه ام متورم شد.مفتش ياد شده، چند لايه قرص مسكّنِ «راني تيدين» را ـ كه براي ناراحتي معده ام همراه داشتم ـ از من گرفت، و هر چند كه مكرر متذكر مي شدم اين قرص ها داروي مسكّنِ دردِ معده و معالجِ آن است به گوشش فرو نمي رفت، و حتي مرا به خاطر حمل چند لايه «راني تيدين» تحت الحفظ! به فضاي ديگري برد كه چمدان ها را بازرسي مي كردند; در آنجا طبيبي را فرا خواند و قرص ها (علائم جرم) را به او نشان داد و نيز مرا كه حامل آن بودم. طبيبِ ياد شده به اين مفتش پرخاش كرد و به او گفت: چرا مردم را آزار مي كنيد؟ قرص ها را به او برگردان و رهايش كن. در اين گير و دار كه بيش از يك ربعِ ساعت به طول انجاميد دوستانمان هاج و واج ماندند كه اين كار چه معنايي دارد؟!سرانجام نوبت بازرسي ساك و چمدان فرارسيد، هر چند مختصر چيزي كه در آن وجود داشت مقداري را بيرون ريخت و مقداري ديگر را در درونِ آنها زير و رو كرد، وملبوساتي كه عبارت از جامه احرام و چند تا پيراهن كوتاه و بلند و بيژاما بود به درون ساك و چمدان باز گرداند; اما مقالاتي كه در درون حوله هاي احرام بود بر آن مروري عاجلانه داشت و آنها را نيز همراه بقيه محتواي چمدان، راهيِ درونِ آن ساخت; و ترتيبِ اين پراكنده ها را به خودم واگذار كرد، و من نيز ساماني نه در خور به آنها دادم. كه نوبت به خوان پاياني رسيد. پيرمردي ستاده بر پا در كنار دروازه خروجي، ماژيكي در دست داشت كه نخست شبه تمبري بر روي ساك و چمدان مي چسبانيد و بر روي تمبرها علامت «ضربدري» () ناخوش آيند و درهم و برهم رسم مي كرد; اما نه به صورتي كه من ترسيم كردم!ساك و چمدان در ميان ساك ها و چمدان هاي انبوهي به ارابه سپرده شد و خود به سوي فضاي زير چادر راه مي سپردم و هواي شرجيِ 26 درجه سانتيگرادِ محيطِ بازِ زير چادرها را استنشاق نموده و سرانجام به محلِ استقرارِ كاروان رسيده و اندكي بياسودم.از وقتي كه بر قرنطينه درآمديم تا لحظه اي كه در فضايي باز سر برون آورديم، قريب به پنج ساعت در سالن ها و كيوسك هاي متعدّد شكنجه شديم.مدتي كوتاه زير چادرهاي جدّه نشستم و با همسفران گفتگوهايي كوتاه را پشت سر نهاده از جاي برخاستم و به تنهايي به گشت و گذار روي آوردم. در مسيرهايي كه زير چادرها درمي نورديدم، علاوه بر ديدار حاجيان از مليت هاي مختلف، دكه هايي را سان مي ديدم كه به سان سال هاي پيش در جاي جايِ زير چادر تمهيد كرده بودند و نوشته و كتابچه هايي را ـ رايگانه! ـ براي هدايت زوار ايراني و غير ايراني ـ كه راه را در برابر توسنيِ هوسِ استعمارگران به تدريج گرفتا و تنگنا مي سازند ـ به آنان هديه! مي كردند.نگران رئيس محترم دانشگاه نيز بودم كه سرانجام ايشان را يافتم و بعد از آن، با يكديگر در معيت عزيزي ديگر، گشتي دگر را در پيش گرفتيم و به دكه هاي متعددي سركشيديم كه در اين دكه ها چنانكه اشارت خواهيم داشت، دفاتر و كتب و نوشته هايي به زبان هاي عربي و فارسي و اردو و انگليسي و فرانسوي و شايد به زبان يا زبان هاي ديگر ـ با كاغذ و چاپي مرغوب و محتوايي كه مطالبي غير مطبوع و نامرغوب بدانها راه يافته بود ـ را در اختيار حجاج از مليت هاي مختلف قرار مي دادند و ما نيز پاره اي از آنها را از دكه داران ستانديم تا ببينيم دنياي تبليغ با چه كيفيت در تلاش است، تبليغي كه بار تقليد و تبعيت از ارباباني شناخته شده را به دوش مي كشد.نوشته ها و دفترچه ها و كتيّب هايي كه دكّه بانان رايگان به ما سپردند بدين شرح بوده است:ـ كتابي با عنوان «در خدمت مهمانان خداي بزرگ» كه از سوي وزارت اطلاعات (قسمت اطلاعات بخش داخلي) به زبان فارسي، عربي، انگليسي و فرانسوي و اردو منتشر شده بود. كتاب فارسي «در خدمت مهمانان خداي بزرگ) به فارسي افغاني و مصور چاپ شده كه در بسيار از موارد آن، تعابير مضحك و يا حاوي مسائل تبليغاتي مربوط به خدمات و مطالبي بر خلاف واقع ديده مي شود.ـ كتابچه بغلي در 55+8 صفحه، تحت عنوان «دليل الحاج و المعتمر و زائر مسجد الرسول ـ ص ـ باللغة الفارسيه» را دريافت كرديم كه در صفحه دومِ آن، اين عنوان عربي را به فارسي چنين آورده است «راهنماي حج و عمره و زيارت مسجد نبوي «به جاي حاج و معتمر و زائر» به زبان فارسي، ترجمه عبدالرحيم عبدالحق».در صفحه 10 اين دفترچه كه به خط نستعليق (فارسي) چاپ شده است مي بينيم:«... هر كس معتقد باشد دستور و فرمان ديگران از دستور و فرمان هاي پيغمبر ـ ص ـ بهتر و كامل تر است و يا قضاوت ديگري بهتر از قضاوت و حكمِ پيغمبر ـ ص ـ است; مانند كساني كه نظام و دستورهاي طاغوتي را بر حكم و نظامِ آن سرورِ دو عالم ـ ص ـ ترجيح مي دهند، اينها هم مرتكب كفر مي شوند.»البته به استثناي دستور كساني كه از بيخ و بُن راه را براي هر گونه فتوايي كه همه بهتر مي دانيم باز مي كنند و مردمي را كه براي مبارزه با طواغيتِ جن و انس به حرمين پناه آورده اند از فرياد «مرگ بر آمريكا و اسرائيل» بازمي دارند، و فرمان سرورِ دو عالم ـ ص ـ را تابع فرمان سرور خود در عالم; يعني آمريكاي جهانخوار قرار داده و از دستور اين استدمار مدار، نه تنها در جهت تحت الشعاع قرار دادنِ فرمان خدا و رسول; بلكه در بي اعتنايي و محو آن، اطاعت مي كنند و مرتكب طاعتي مي گردند كه كفه ثوابِ اعمال ديگرشان؟! را سنگين تر مي سازد!در صفحه 30 تا 33 آداب زيارت حضرت رسول ـ ص ـ و قبر ابي بكر و عمر و مدفونين در قبرستان بقيع و عثمان، و شهداي اُحد ـ كه رضوان خدا بر اين شهيدان ـ و حضرت حمزه سيدالشهدا ـ عليه السلام ـ و زيارتِ اماكنِ ديگر نسبتاً با تفصيل آمده است.اما به هنگام زيارتِ حضراتِ معصومين ـ عليهم السلام ـ نيروي انتظامي، با خشونتي كه انسان از آن شرم و آزرم دارد با مردم رفتار مي كنند و بوسيدن ضريح و يا تربتِ پاك آنها را شرك مي دانند، آيا اينان همدگر را بهنگام ديدار و يا توديع نمي بوسند؟! آيا بر چهره كودكانِ خود بوسه نثار نمي كنند؟!در صفحه 37 همين دفترچه، پس از عنوان «اشتباهاتي كه بعضي از حاجيان مرتكبِ آن مي شوند» در مورد «اشتباهاتي كه در سعي پيش مي آيد»، آمده است:«دويدن در سعي در ميان صفا و مروه ـ در تمام شوط ـ مسنون اينست كه فقط در ميان دو نشانِ سبز بدَوَدْ، و در باقي شوط آهسته برود.»هروله را دويدن معنا كرده و گفته است: «سعي جز در ميان دو نشان سبز بايد آهسته انجام گيرد» آيا مفهومِ لغويِ «سعي» را علماي عرب زبان نمي فهمند كه عبارت از شتاب گرفتن در راه رفتن است و هروله هم به معناي دويدن نيست، سعي، راه رفتني است كه حد وسط ميان «عَدْو = دويدن) و «مشي = راه رفتنِ عادي» است كه بايد آهسته انجام نگيرد. و ساعي سلانه سلانه قدم برندارد. ديديد كه علماي عرب رخصت نمي دهند راه پيمودن ميان صفا و مروه با سعي و كوشش و سرعت مناسبِ مفهومِ سعي انجام گيرد. اين تذكرات از آنِ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رئيس كل ادارات بحوث علميه و افتا و ارشاد اسلامي است كه سعي را بدانسان گزارش كرده اند!ـ كتاب ديگري است به زبان عربي كه 83 صفحه دارد و تعدادي تصوير در آن ديده مي شود. عنوان اين كتاب «دليل الحاج في خدمته ضيوف الرحمن» است. در صفحه 27 و 28 اين كتاب تحت عنوان «تنبيهات علي أخطاء يرتكبها بعض الحجاج في أعمال الحج» مطلبي آمده كه خلاصه ترجمه آن اين است:«اين (أخطاء) اشتباهات گاهي به عقيده و احياناً به احكامِ عمليِ حج مربوط است; اما آنچه به عقيده مربوط است اين است كه پاره اي از حجاج، چه در مكه و يا مدينه، به سوي مقبره ها راه مي سپارند تا به اموات متوسل و به قبور آنها متبرك گردند و يا از رهگذر مقام آبرومند آنها درخواست خويش را با خدا در ميان گذارند، و امثال آنها از اعمال شرك آلود يا بدعت گونه كه مخالف با سنت رسول خدا ـ ص ـ در زيارتِ قبور است ... بايد زيارت قبور، نيازي به سفر نداشته باشد! و فقط مردها مي توانند قبور را زيارت كنند و بر زنان زيارت قبور جايز نيست، و پيامبر اكرم ـ ص ـ زناني را كه به زيارت قبور مي روند، لعنت كرده است!بعضي از حجاج خود را به رنج واداشته و وقت و فرصت و مال خود را در جهت زيارتگاه هايي در مكه و مدينه تلف و ضايع مي سازند!در مكه، به غار «حراء» يا غار «ثور» و يا جز آندو مي روند كه زيارت و ديدار آنها مشروع نيست.در مدينه، به مساجد سبعه، مسجد القبلتين و اماكنِ ديگر براي نماز و دعاي در آنها و تبرك به آنها روي مي آورند.در حاليكه زيارت و ديدارِ اينگونه اماكن در مكه و مدينه و تعبّد در آنها از بدعت هايي است كه در دين اسلام احداث شده! مسجدي جز مسجدهاي سه گانه (يعني مسجدالحرام، و مسجدالرسول ـ ص ـ و مسجد اقصي) و نيز مسجد قبا در زمين وجود ندارد كه بتوان براي نماز گزاردن، آهنگِ آن نمود.»ملاحظه مي كنيد كه عالمانِ پيرو مكتب «ابن تيميه» چقدر گرفتار هفواتي هستند كه نمي توان از آنها صرف نظر كرد:زيارت قبور بزرگان را شرك و بدعت مي انگارند! آيا زائرانِ قبورِ اعاظمِ دين بر اين عقيده اند كه به خاك خفتگانِ در آنها، خدايان هستند؟! كدام زائري را مي توانند سراغ كنند كه به پرستشِ اصحابِ قبور روي آورده و يا روي آورد. زائرانِ شيعه يا در مقام استغفار براي اصحاب قبور برمي آيند و براي آنها فاتحه مي خوانند، و يا با خواندنِ زيارت نامه هايي، خلق و خوي والا و مقامات ارجمند روحي و معنوي و فداكاري هاي اصحابِ اين قبور را ياد مي كنند و با ذكر اسوه حسنه آنان با اتّعاظ و پندآموزي توفيق مي يابند. هرگز هيچ زائر مسلماني با توسل به اصحابِ قبورِ بزرگانِ دين، كمترين تأثيري از سوي آنان براي برآورده شدن حاجاتشان براي آنان قائل نيستند، فقط چون خويشتن را قابل عرضه درخواستِ خود با خداوند احساس نمي كنند، از ارواح مقدسه آنان استمداد مي جويند كه درخواست آنان را با خداوند متعال در ميان نهاده تا به خاطر قربي كه در پيشگاه الهي دارند حضرت باري تعالي به خواسته هاي دنيوي و يا اُخروي آنها پاسخ مثبت دهد. آيا چنين كاري شرك و بدعت است؟! مگر اين علما و توده مردم عربستان از زعماي مملكت خود براي انجام و تحققِ امور خويش درخواست نمي كنند و از آنها استمداد نمي نمايند، حتي مردم عادي درخواست هاي خود را با يكديگر در ميان مي گذارند. اينان معتقدند انسان اگر تكان بخورد شرك است، راه برود شرك است، كودك يا دوست خود را ببوسد شرك است، اگر بر سر خريداريِ متاعي چانه بزند شرك است، كم كم تا جايي پيش مي روند كه اگر كسي نفس بكشد شرك و بدعت است; اما هر شركي را كه مرتكب مي شوند توحيد است; بوسه زدن به بازوي زعما و توسل به آنها و تبرك از آنها و درخواست از آنها ـ كه بي وقفه با اين كارها در ملاقات ها سر و كار دارند ـ عين توحيد است!اينان در دفترچه راهنماي حج و عمره ... صفحه 31 از زبان جناب بِن باز، در «طريقه زيارت مسجد پيغمبر ـ ص ـ و مسلم ـ چنين نوشته اند:«بعد از خواندِ تحية المسجد، به طرف قبر پيغمبر ـ ص ـ برويد و رو به روي قبر توقف كنيد «حتماً طبق نظر آنها رويا رويي با قبر شرك است!» و با ادب و احترام با صداي پَست! اين چنين سلام عرض كنيد:«السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته.»و بر آن درود فرستيد و اگر بگوييد«اللهم آية الوسيلة ... و ابعثه المقام المحمود الذي وعدته، اللهم أجزِه عن أمته أفضل الجزاء»اشكالي ندارد.»مگر با تَفَوُّه و خواندنِ اين زيارت نامه جز اين كه آن حضرت را وسيله قرار مي دهند، و مقام محمودِ شفاعت آن جناب را درخواست مي كنند، چيز ديگري را مطرح مي سازند؟ چرا در اينجا توسل به قبر آن حضرت شرك نيست و اشكالي ندارد; اما در كتاب هاي ديگر سراسيمه گشته و توسل و تبرك از مقام و پايگاه ارجمندِ آن حضرت و حضراتِ بلندپايه و ستوده مقام را شرك و بدعت برمي شمارند.در كتاب «دليل الحاج» صفحه 33 درباره اشتباهات حجاج مطلبي نوشته كه خلاصه فارسي آن اين است:«از جمله خطاهاي حجاج اين است كه زيارت «مسجدالرسول» را زيارت حضرت رسول يا زيارتِ قبرِ حضرت رسول ـ ص ـ برمي شمارند، در حالي كه اين نامگذاريِ اشتباهي است كه احياناً با اشتباهي در اعتقاد توأم است; زيرا اصلِ زيارتي كه شخص به خاطرِ آن راهِ سفر را در پيش مي گيرد مسجدالرسول ـ ص ـ مي باشد كه هدفِ او نماز گزاردنِ در آن است، و زيارتِ قبرِ رسول الله ـ ص ـ و زيارت قبور صحابه و قبور شهدا، تابعِ زيارتِ مسجد است نه اين كه زيارتِ اين قبور، هدفِ اصليِ سفرِ حجاج را تشكيل دهد; زيرا نبي اكرم ـ ص ـ از سفري كه هدف آن عبادت در مكاني (جز مساجد سه گانه) باشد نهي كرده است، پس نبايد به خاطر زيارتِ قبورِ انبيا و اوليا و يا به خاطر نماز گزاردنِ در هيچ مسجدي (جز مساجد سه گانه) هيچ سفري را در پيش گيرد.»آنگاه نويسنده مي گويد«احاديثي كه درباره تشويق حجاج بر زيارت قبر رسول ـ ص ـ وارد شده، هيچيك از آنها قابلِ احتجاج و استناد نمي باشند; زيرا بخشي از آنها موضوع و مجعول و بخشي ديگر به منتهاي ضعف دچارند!»به راستي بايد به هنرنمايي اين فقيهان! با اين فتواهاي سنجيده و حساب شده! آفرين گفت; چرا كه زيارتِ حضرت رسول ـ ص ـ را تابع زيارت مسجد خاطر نشان مي سازند، مسجدي كه همزمان با حيات آن حضرت ساخته شده و از ميان رفته، ليكن جسدِ آن حضرت كه به زعم آنان به خاك دگرگون گشته و هنوز حداقل تربتش باقي است. آنچه بر جاي مانده زيارتِ آن، تابع ستون هاي چوبي و سقف ليفه خرمايي است كه از ميان رفته است.مطالعه كننده محترم! در عبارتي كه ترجمه آن را آورديم و امانت را در برگرداندن آن به زبان فارسي رعايت نموديم، اندكي درنگ و دقت كنيد، آيا جز اين سخني كه ما ياد كرديم به نتيجه ديگري مي تواند بارور گردد؟ مردم به خاطر حضرت رسول ـ ص ـ به اين مسجد مي روند، و چون آن حضرت در اين مساجدِ مورد نظرشان نماز اقامه كردند، به اين مساجد روي مي آورند; پس زيارتِ اين مساجد، تابعِ خودِ حضرت است نه عكس آن. ولي چون اينان واژگونه و معكوس فتوا مي دهند درباره آن حضرت و مسجدالنبي ـ ص ـ و مساجدِ ديگر واژگونه و معكوس اظهار نظر مي كنند. كتاب مذكور به زبان فارسي نيز چاپ شده است.كتاب ها و كتابچه ها و بروشورهاي تبليغاتي متعددي را از اين دكه ها و يا احياناً از «تريلرها» دريافت كرديم كه عجالتاً به ياد كردنِ نام آنها، و كوتاه سخني درباره محتوايشان بسنده مي كنيم و به مناسبت، پاره اي از مطالب آنها را در مقالي ديگر بازگو مي سازيم. اين نوشته ها عبارت بودند از:كتاب التوحيد، باللغة الفارسيه; محمد بن عبد الوهاب، از نشريات «وزارة الشؤون الإسلامية و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد» كه به زبانِ فارسيِ افغاني در 303 صفحه ـ بدون تاريخ ـ طبع و منتشر شده و مجموعاً تا جايي پيش مي رود كه اصل حيات و زندگاني و تنفس كردن را بايد شرك دانست! ـ امنيت و سلامت در حج; در لابلاي آن توصيه مي كند: حجاج، شيطان بزرگ را به وحشت نياندازند! اين كتابچه بغلي در 64 صفحه توسطِ وزارت كشور عربستان به طبع رسيده است.ـ حقوق دَعَتْ إليها الفطرة و قَرَّرَتْها الشريعه; از محمد الصالح العثيمين كه توسط «دانشگاه اسلامي مدينه منوره» در 23 صفحه با قطع وزيري به سال 1414 هـ . ق. طبع و منتشر شده كه در صفحه 6 و 7 آن مطالبي در توقيرِ حضرت رسول ـ ص ـ و صحابه بر خلاف هم مسلكان خود، در نگارش آن سرمايه گذاري كرده و اصالتي براي احترام به قبور قائل است (سياستي كه «يك بام و دو هوا» را تجويز مي كند!)ـ نحو تصحيح! العقيده ـ الإرشاد الي توحيد رب العباد; جمع و تأليف عبدالرحمن بن حماد آل عمر كه به صورتِ كتابِ جيبي توسط «المكتب التعاوني للدعوة و الإرشاد» در 127 صفحه ـ بدون تاريخ ـ چاپ و منتشر شده و در زيارتِ قبور، به سان ديگران به تصحيف و تحريف عقيده در لابلاي خود دست مي يازد.ـ رسائل للحجاج و المعتمرين; از شيخ دكتر يحيي بن ابراهيم اليحيي، كه توسطِ «دار مسلم للنشر والتوزيعِ» رياض به سال 1414 هـ . ق. در 87 صفحه قطع جيبي چاپ شده است. در صفحه 34 تا 45 دست از سر قبور بزرگان دين برنمي دارد، و توحيد را در فراموشيِ آنها و توجه به قلب هاي مرده زنده هايي مي داند كه شريعت اسلام را با املاي دشمنانِ اسلام دگرگون مي سازند.ـ فتاوي مهمه تتعلق بالعقيده; پاسخ هاي بن باز است كه به سوي عقايد پاك شيعه نشان رفته و با مغالطه در تهمت و مسخِ حقايق ـ تقريباً در سراسر اين كتابچه ـ همت مي گمارد. اين كتابچه توسط «دار لينة للنشر والتوزيع» دَمَنْهُور در سال 1415 هـ . ق. به چاپ دوم رسيده و در قطعِ جيبي طيِ 78 صفحه راه را براي مسدود ساختن حقايق باز گشوده است. ترجمه اين كتاب به زبان اردو نيز منتشر شده است.ـ التحقيق و الايضاح لكثير من مسائل الحج و العمرة و الزياره علي ضوء الكتاب و السنه; از بن باز كه در صفحه 52 به بعد، سخن از امر به معروف و نهي از منكر به ميان آورده و نمي داند چه چيزي در برابر تهاجم فرهنگي غرب، منكر و چه كاري در كانون تجمع چند ميليونيِ امت هاي اسلامي، معروف است; نه، مي داند، اما اجازه ندارد. و مسائل پيش پا افتاده اي را در موردِ امر به معروف و نهي از منكر مطرح مي سازد كه تكرار مكرراتي است بي ثمر، و به خواب واداشتن جوامع اسلامي در برابر بيداري غرب در فروپاشيدن اسلام. اين كتابچه به هزينه «فاعِلِ خيّري!» تا چاپ بيست و دوم در قطع جيبي طي 76 صفحه فرا رفته است.ـ رسالة في صفة صلاة النبي ـ ص ـ ; از بن باز و ابن عثيمين كه فتاواي آنها را نيز به پيوست دارد، و ضمن آن حدود لحيه را مشخص كرده اند و مردم را از شكاف هايي كه در حدود و مرزهاي اسلام توسطِ صهيونيست پديد آمده و هسته مركزي اسلام را آسيب پذير مي سازد، به غفلت و خواب خرگوشي سوق مي دهند و از اين قبيل فتواها كه در سرزمين وحي بدانها عمل نمي شود. اين كتابچه توسطِ همان «المكتب التعاوني للدعوة والارشادِ» البديعه، در قطعِ جيبي طيِ 34 صفحه ـ بدون تاريخ ـ مراحل چاپيدن افكار پويا را پشت سر نهاده و منتشر شده است.ـ كشف الشبهات في التوحيد; از محمد بن عبدالوهاب، به ضميمه تعليقاتِ محمد منيرالدين دمشقي ازهري، كه در قطع وزيري طيِ 31 صفحه به سال 1414 هـ . ق. توسط دانشگاه اسلامي مدينه منتشر شده و حاويِ كشفياتي است در جهت تفرقه افكني ميان امت ها و جوامع اسلامي و سود فراواني نصيب دشمنان اسلام مي سازد.ـ اصول الدين الإسلامي مع قواعده الأربع; از شيخ محمد بن سليمان تميمي، ترتيبِ محمد الطيب ابن اسحاقِ انصاريِ مدنيِ سلفي، كه به صورت سؤال و جواب سامان گرفته و توسط همان دانشگاه انتشار يافته و سعي بر آن دارد كه وانمود سازد كه آنچه بر خلاف رأي محمد بن عبدالوهاب است شرك و بدعتي بيش نيست! اين كتابچه در قطع وزيري طي 47 صفحه به سال 1414 هـ . ق. به طبع هفتم نائل آمده است!ـ معني «لا إله إلاّ الله» و مقتضاها و آثارها في الفرد و المجتمع; از دكتر صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، در قطع رقعي، در 47 صفحه توسطِ همان دانشگاه به سال 1414 هـ . ق. چاپ دوم آن درخشيده است! و چشم ها را با الهام گيري از انديشه هاي ابن تيميه براي ديدار حق خيره كرده و از كار انداخته است، او به سراغ انديشه هاي پاك تشيع رفته و براي پراكندن و بيگانه سازي شيعه و سني و سرانجام، مدد رساندن به تشديد وضع اسفناك جوامعِ اسلامي معاصر، از هيچ اهتمامي دريغ و فروگذار نكرده، و توحيد كلمه و كلمه توحيد را آسيب پذير فرموده است!ـ الدعاء من الكتاب و السنه; از سعيد بن علي قحطاني، با پيوست «العلاج بالرقي من الكتاب و السنه» كه توسط «مؤسسة الجريسي للتوزيع و الإعلانِ» رياض، به سال 1414 هـ . ق. طي 160 صفحه در قطع بسيار كوچك به چاپ هشتم رسيده و آن رشته هايي را كه ديگران در جهت شرك آميز وانمود ساختنِ بسياري از كارها تابيده اند، با ادعيه متعددي پنبه كرده است. و ده ها كتاب ديگر كه رايگان تسليم مي كردند تا امت اسلامي به رايگان در زير سلطه دشمنان اسلام، همواره در پريش و بيگانگي و خصومت با يكديگر به سر برند.و بروشورها و برگه هاي تا خورده خوش چاپ و متعددي كه به زبان هاي مختلف در مقام ايجادِ جاذبه نسبت به خود و تبليغات مورد نظر پخش مي كردند.باري زمان حركت به سوي مدينه فرا رسيد. وقتي به ما گزارش حركت را دادند كه سرگرم گشت و گذار كذايي بوديم; لذا با شتاب و سراسيمگي سراغ ساك و چمدان در محلِ استراحت فرودگاه رفته، و نفس زنان به جايي كه اتومبيل در انتظار ما بود راهي شديم; چرا كه گويا همگي حاضر بودند و من بي خبر ـ براي عبرت اندوزي از حال و هوايي كه حجاجِ مليّت هاي گوناگون داشتند ـ در عوالمي ديگر سير مي كردم و بي توجه به امور سفر از اين سو به آن سو مي شدم. خلاصه از اتومبيلي به اتومبيلي ديگر در اوائلِ راهِ جده به مدينه جا به جا شديم. اتومبيلي، كه گويا با راننده، بيش از ده سرنشين را در خود نمي گنجاند.بر اين اتومبيل سوار شده و راه مدينه منوره را در پيش گرفتيم آن هم را راننده اي كه گرفتار كسر خواب بوده و هر آن احتمال آن مي رفت كه به خواب رود و سانحه اي بيافريند. لذا هر چندي يكبار برنامه ويژه اي اجرا مي شد كه از خواب آلودگي راننده پيش گيري كند. كم كم چنته ها از طراحي نقشه هاي بيدارگري خالي شد; نمي دانستيم چگونه از چرت زدن راننده ـ كه گاهي روي مي داد ـ پيشگيري كنيم.حدود هشتاد كيلومتري مدينه بود كه يكي از برادران پيشنهاد خوبي ارائه كرد، مبني بر اين كه به مدينة الرسول و بارگاه ائمه بقيع ـ عليهم السلام ـ نزديك مي شويم به جا است يكي از سرنشينان، خواندن زيارت جامعه را به عهده گيرد. خواندن زيارت را به همديگر حوالت مي دادند تا قرعه اين فال نيك به نام برادري اصابت كرد. ايشان با حال و هوايي مطبوع، كه حاكي از شيفتگي شان به خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ ، خواندنِ زيارتِ جامعه را آغاز كرد، بارها در اثناي خواندنِ اين زيارت، قلب پاكش چنان سرشار از تأثر و عواطف مي گشت كه نمي توانست از گريستن خودداري كند; و سرانجام زيارت جامعه به پايان رسيد; ليكن راهمان هنوز تا مدينه به پايان نرسيد. هر چند اين اتومبيل بايد از مركب هاي سنگين ديگر راهوارتر مي بود; اما كاميون ها و اتوبوس ها و مركب هاي ديگر همواره در كنارِ آن پيشتاز بودند!به مدينه نزديك شديم، همزمان با ورود ما به مدينه بانگ اذانِ ظهر سامعه ما را نوازش مي داد. هوا چندان گرم نبود كه بر هتل درآمديم، در حالي كه بيداري هاي طويل المده، و خستگي راه به ما اجازه نمي داد با حالتي آميخته به فرسودگي به زيارت روي آوريم، لذا پس از اداي فريضه ظهرين و صرف ناهار با خوابي تا نزديك شام بياسوديم; و چون مي خواستيم با نشاطي در خورِ توفيق زيارتِ بارگاه نبوي و ائمه بقيع ـ عليهم السلام ـ به ديدار آن حضرات برويم و احساس مي كرديم كه هنوز فرسوده حال مي باشيم با دوست گرامي خود تصميم گرفتيم پيش از اذانِ بامدادان، طليعه زيارت خود را افتتاح كنيم. بنابر اين تا چنين لحظه اي كه هنوز توفيق زيارت نصيبمان نگرديده، خود را در جدّه جستجو مي كنيم تا مدينه را درست دريابيم.