اجازات روايتي
دو محقق خوانساري[1] سيد محمد علي روضاتي فوائد تاريخي اجازه نامههاي روايتي- كه نزد عموم دانشمندان فرق اسلامي رواج داشته- بر پژوهندگان احوال و آثار علما پوشيده نيست. اما برخي از دانشمندان بزرگي كه اوقاتشان مستغرق درس و بحث و تحقيق علمي- به خصوص در علوم عقلي و نظري- بوده، ديگر اهميت چنداني به اجازه روايت گرفتن و نوشتن نداده و يا آن كه فرصت و مجالي براي پرداختن به آن مهّم نداشتهاند. از اين روي اجازات بازمانده از اين گونه دانشمندان بسيار مغتنم است.اين موضع از متون برخي اجازه نامهها هم مستفاد ميشود و بلكه بدان تصريح نيز شده است، چنان كه مرحوم آقا حسين محقّق خوانساري در سومين صفحه نسخه اصل اجازه شاگردش در علوم شرعي و معارف ادبي و عقلي امير ذوالفقار نوشته است: «فأجرت له، و لكن لم أعلم أنّي أهلّ لذلك ام لا؟ و أنّ للاجازه أثراً أم لا؟و در صفحه نهم - به خطّ خود- و صفحه دهم- كه پايان اجازه و به خطّ مرحوم ميرزا عبدالله اصفهاني صاحب «رياض العلما» و گردآورنده مجلد اجازات «بحار الانوار» است - فرمايد:«بل الحقّ أنّ انتساب هذه الكتب الاربعه الي مؤلّفيها متواتر قطعي و الظاهر- علي هذا- أن تكون الاجازه للتبرك و التيمّن ، و الاّ فليس ممّا لابّد منها. و لعلّ هذا ممّا يعذرني فيالاقدام علي الاجازه، مع ماادّعيت سابقاً من عدم العلم بانّي اهل لها ام لا؟ و بأنّ لها اثراّ أم لا؟».در علّت اين كه چرا صفحه پاياني اين اجازه بسيار نفيس به خط صاحب رياض نوشته شده حدس و گمان چندي داريم، و كسي هم تاكنون به اين امر توجه نفرموده، و خدا داناست.با نگاهي به فهرست اجازات دو قرن يازدهم و دوازدهم در كتاب «طبقات اعلام الشيعه» و برخي جاهاي ديگر، معلوم ميشود كه از استاد كلّ آقا حسين خوانساري بيش از (12-13) اجازه آگاهي داده نشده، و در چند اجازهاي كه از ايشان ديدهايم سند روايت خود را تنها از استادش مرحوم آخوند ملاّ محمد تقي مجلسي نوشته است، و در اجازه نامههاي پس از آقا حسين نيز شيخ روايت ديگري براي ايشان ديده نشد.قطع نظر از آنچه گذشت، گويا محقّق خوانساري با داشتن چنان استاد و شيخ اجازهاي - كه دوازده سالي از خودش بزرگتر بود- و به احترام آن چنان اجازه جانانه بيهمانندي؛ خود را نيازمند استجازه از ديگري نديده است.محقّق در صفحه سوم اجازه نامه امير ذوالفقار - كه در تاريخش هفدهم ماه رمضان يكهزار و شصت و چهار و زمان حيات شيخ اجازه و استادش مجلسي اول است- از ايشان اين چنين ياد و ستايش ميكند، دقّت فرماييد:«منها ما هو عن شيخنا و سيدنا المولي العالم العامل الفاضل الكامل زبده برعه المحدثين و عمده مهره المتتبّعين لاثار سيد المرسلين، صلّيالله عليه و آله اجمعين؛ شيخ فضلاء الزمان و مربّي العلما الاعيان، مولانا محمد تقي. لازال يسحب الله علي رئوس المؤمنين ذيل ردائه و يمتّعهم الي يوم الدين بطول بقائه».امّا مدح و ثناي بليغ استاد را در حقّ اين چنين شاگرد نيز از دوّمين صفحه نسخه اصل اجازه ملاحظه فرماييد:«ثم انّي تشرّفت برهه من الزمان بصحبة العالم الفاضل العامل الكامل ذي النفس الطاهرة الزكية و الهمة الباهرة العلية و الأخلاق الزاهرة الملكيّة جامع المعقول و المنقول حاوي الفروع و الأصول المترقّي من حضيض التقليد الي اوج اليقين حلّال المشكلات برأيه الصائب كشّاف المعظلات بنظره الثاقب مستجمع الكمالات و المناقب العلامة الفهّامة اللوذعيّ الالمعيّ آقا حسين ابن الفاضل الكامل التقّي النقيّ جمال الدين محمد الخوانساري. اسعد الله تعالي جدّه و وفّقه تعالي للعروج إلي اعلي معارج اليقين و سلوك مسالك المتقّين و اتّباع آثار الأئمه الطاهرين، صلواتالله عليهم اجميعن. و قرأ علي هذا الضعيف جمّاً غفيراً من الفقه و الحديث و الرجال، علي أكمل التحقيق و التدقيق؛ و التمس منّي ان اجيز له رواية ما جاز لي روايته» الخ.