ابوالقاسم محمودِ زَمَخْشَرى، عالِمِ بزرگِ مسلمان (27 رجب 467 ه/74 ا. م - شب عرفه 538 ه)، را بيش از هر چيز به تفسيرنامه گرانمايهاش، موسوم به «الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التاويل» مىشناسند و گرامى مىدارند، تفسير نامهاى كه به هنگامِ دوّمين مجاورتش در مكّه مكرّمه رقم زد. اين مفسّر و اديب و متكلّم و لُغوىِ كبير- كه به واسطه اختيارِ مجاورتِ خانه خدا، لقبِ «جاراللّه» يافت - اگر تنها همين «كشّاف» را به يادگار نهاده بود يا حتّى تنها «الفائق فى غريب الحديث» يا «اساس البلاغة» يا «المُفَصَّل»يا «مقامات»اش را، براى جاودانه سازىِ نامِ خودش و زادگاهش، روستاى «زَمَخْشَر» خوارزم، كه بلندى از نامِ اين فرزندِ بلند پايه گرفت - بسنده بود. بارى او كتابها و رسائلِ متعدّد و پرشمارى بجا نهاد و در خيزشها و جنبشهاىِ فكرىِ كلامىِ عصرِ خود سهمى بسزا داشت و تا امروز ناقدان و شارحان و طالبان را به مطالعه و درونه كاوىِ آثار و افكارِ خويش واداشته است.» ريختگانِ خامه مَرْد، همه خواندنىاند، و اى بسا سخنهاى دلپذير كه براى دلهاى سخن پذير در جاىْ جاىِ نگارشهاىِ وى به چشم مىآيد. در ميانِ خواندنيهاىِ زَمَخْشَرى چند اثرى خواندنىتر است، و از آن شمار، جُنْگواره مُبَوَّب و مُنَظَّم و دانشنامه سانِ اوست كه «ربيع الأبرار و نصوص الأخبار» نام دارد. وى اين كتاب را پس از تصنيفِ «كشّاف» (كه مىدانيم در بيست و سوّمِ ربيع الآخرِ سالِ پانصد و بيست و هشت در مكّه مكرّمه بسر آمده) تصنيف نموده و خواسته به وسيله آن مايه آسايش و گشايشى براى خاطر كسانى بسازد كه در كشّاف و كشفِ باريكيهاىِ آن ژرف نگرى مىكنند. او تفصيلِ مُراد و مرامَش را در تصنيفِ ربيع، در ديباجه كتاب باز گفته - و بازگردان و گزارشِآن ديباجه، خود موضوعِ مقالتى است. ربيعالأبرار در نود و دو باب ترتيب يافته و از كلامِ حاجى خليفه در كشفالظّنون بر مىآيد كه اين ترتيبِ نود و دو بابى از خودِ مصنّف نباشد.[1] در هر بهره كتاب، معمولاً به احاديثِ پيامبرِاكرم - صلى اللّه عليه و آله - ، سخنانِ صحابيان و تابعان و عابدان و زاهدان و ناكسان و حكيمانِ تازى و پارسى و اقوالِ پيامبرانِ بنى اسرائيل و جز ايشان و سرودههاىِ شاعران و داستانهاىِ خواندنى و آگهيهاىِ مربوط به تاريخ و فرهنگِ عرب و عجم - خاصّه روزگارِ خلافت - باز مىخوريم. زَمَخْشَرى در اين كتاب از برخى آثارِ خويش، بويژهآن دو كه ديوان المنظوم و ديوانالمنثور مىنامندشان، به گفتاورد مىپردازد؛ جُز آن دو از: الرسالة الناصحة و النصائح الصغار، و نوابغ الكلم، و ...[2]. ربيع الأبرار از همان روزگارانِ تصنيف يافتن رواجى بسزا يافت و نامش به ماهنامههائى چون وفياتالأعيانِ ابن خَلِّكان و اءرشاد الأديبِ ياقوت راه پيدا كرد. بطبْعْ هم پايه و مايه و آوازه مصنِّف والا قدرش و هم سودمندى و سودآورى و خصلتِ موسوعگى اين كتاب در رواج و مقبوليّتِ آن نيك مؤثّر بوده است. از ديرباز، بسيارى ربيع الأبرار را در مطالعه گرفته و از آن نسخه برداشتهاند. چنانكه بروكلمان [3]گزارش كرده دستنوشتهاىِ متعددّى از آن در شبه قارّه و تركيه و ايران و روسيه و مصر و بريتانيا و ... - موجود است كه نماينده مقبولْ افتادگى و كثرتِ تداولِ اثرست. شرحى مجهول المُؤلّف هم بر ربيع الأبرار هست كه «نفحات أزهار ربيع الأبرار » نام دارد و دستنوشتى از آن در پاتنه نگهدارى مىشود[4]. مختصرهايى هم از ربيعالأبرار ترتيب داده شده است: زَمَخْشَرى خود مختصرى از آن ساخته كه «المختار» نام دارد و در موزه بريتانيا و پاريس و قيليچ على دستنوشتِ آن هست. محمّد خطيب بن قاسم بن يعقوب، در گذشته به سالِ 940 ه . هم مختصرى پرداخته به نام «روض الأخيار» كه هم دست نوشتهاىِ متعدّد دارد و هم به سالهاى 1279 و 1288 ه . ق. در بولاق و به سالِ 1292 ه . ق. در قاهره به چاپ رسيده اين مختصر را عاشق چلبى، در گذشته به سالِ 979 ه .، به تركى ترجمه كرده كه دستنوشت آن در وين است[5]. گزيدهاى از ربيع رامحمّد بن خليل قَباقِبى (777 - 849 ه.ق.) پرداخته كه «الزاهر المختار من ربيع الأبرار» نام دارد و دستنوشتى از آن در برلين هست[6]. گزيدهاى را بروكلمان از مؤلفى مجهول معرّفى كرده كه دستنوشتهائى از آن در برلين و وين و اسكندريه و پطرزبورگ و قاهره، هست و دستنوشتِ معنون به «زهرالربيع»، محفوظ در برلين، و دستنوشت معنون به «أنوار ربيع الأبرار» محفوظ در پاتنه، را هم دستنوشتهاى ديگر همين گزيده تلقّى كرده است[7]. «مختار بأنوار ربيعالأبرارِ» احمد بن عبدالعزيز بنمحمّد عجمى شافعى هم گزيدهاى است از ربيع كه در قرنِ هشتمِ هجرى سامان داده شده[8]. گزيدهاى هم به نامِ «نفحات أسحار ربيع الأبرار» هست كه مؤلّفش شناخته نيست و دستنوشتش در بانكيپور موجودست[9]. در كتابخانه أياصوفيا در استانبول دستنوشتى هست به نامِ «نزهة المستأنس و نزهة المقتبس» كه كتابتش به سالِ 838 ه . ق. پايان پذيرفته و مؤلّفش زَمَخْشَرى دانسته شده است. اين دستنوشت، در حقيقت، مختصرى است از ربيعالأبرار و صورت صحيح نامش نيز - كه گويااز ديباجه زَمَخْشَرى برگرفته شده - «نزهة المستانس و نهزة المقتبس» بايد باشد[10]. گمان مىكنم بيشترينه انگيزههاىِ قُدَما در خواندن و باز خواندنِ نگارشهائى از دستِ ربيع الأبرار براىِ ما به همان قوّت باقى است و انگيزههايى نوين هم بر آن مَزيد گرديده. ربيع الأبرار زَمَخْشَرى از مايه تفريح و ترويح دل و جانِ كسانى كه از مباحثِ جدّى و پيچشناكِكتبِ علمى خاطرشان بفرسوده، بسى فراتر، و از ماهنامههاىِ موجود براىِ شناختِ تمدّنِ اسلامى است. صاحب اين قلم، خود، اگر ربيع الأبرار را مىخواند و مىكاود و مىپژوهد، بيشتر از براىِ «خاصيت آينگىِ» آن است؛ يعنى از آن رو ربيع الأبرار موردِ توجّه منست كه همچون آينهاى جهانْبينى و آگهيهاىِ فرهنگى و باورهاىِ مردمانى را مىنماياند كه جاراللّه زَمَخْشَرى با ايشان و در ميانِ ايشان مىزيسته و يا اخبار و آثارشان به دستش رسيده. نمونههائى از پسندها، آرزوها، خرافات، ذوق ورزيها، دستاوردهاىِ علمى، تفنّنهاىِ ادبى و هنرى، آگاهيهاىِ تاريخى - جغرافيايى - اجتماعى، فرائدِ زبانى، دغدغهها، شيوهها، خويها، خوردنيها، پوشيدنيها، لطائف، ديدنيها و شنيدنيها، لذتها، تفريحها، و خلاصه هر آنچه به نحوى به حياتِ مادّى و معنوىِ آن زمانهاىِ دور و دير و مردمانِ از ياد رفتهاش باز مىگردد، در كتابهائى مانندِ ربيع الأبرار جستنى و يافتنى است. آدمى براستى با خواندن ربيع الأبرار از سعه اطّلاعِ اين نادره مردِ اقليمِ ادب و دين در شگفت مىشود و باور نمىدارد مردى كه چنين مايهاى از عمر را بر سرِ مطالعه كتبِ پراكنده و كسبِ اخبارِخُرد و كلان كرده همان يكّه تازِ كشّاف و فائق و مفصل و مقدمة الأدب است؛ شگفتا! دريغ كه ما هموطنانِ زَمَخْشَرى در بهرهورى از ميراثِ فرهنگى او بسى قصور و تقصير داريم و كاهلىِ بسيار كردهايم[11]. انگاره ترتيب دادنِ ترجمه گزيدهاى از ربيع الأبرار كه براى خواننده فارسى زبان دريچهاى گشوده به نگارستانِ ربيعىِ زَمَخْشَرى باشد، از همين انديشه جوشيدن گرفت؛ گزيدهاى كه ذهن، اندك اندك «بهار نيكان»ش ناميد و به طرزى كه پس از اين پيشْسُخَن مىآيد، سامان داد بدين اميد كه روزگارى ديگر به هفت آبِ بازنگرى و بازنگارى و فزايش و پيرايش از كاستيهاىِ كنونى شستشو داده شود. براى اين كار دو چاپ ربيع الأبرار را كنار دست گذاشتم و محلِّ نظر ساختم: يكى آن كه به تحقيقِ دكتر سليم نعيمى در عراق طبع شده و در ايران، منشورات الشّريف الرّضى، افستِ آن را منتشر ساخته است. ديگرى چاپ موسسه الأعلمىِ بيروت به تحقيق عبدالأمير مهنا، كه بايد ويراست و نسخه اصلاح و تكميل شدهاى از چاپِ پيش گفته قلمدادش كرد[12]. با اعتراف به ارجِ زحمتى كه دكتر نعيمى و مهنا در ساماندهى اين دو چاپ كشيدهاند، از يكسو به سببِ كاستيها و نادرستيهاىِ چاپهاىِ مورد اشاره و از ديگر سو بجهت اهمّيّتِ ربيعالأبرار لازم است محقّقى از خداوندگارانِ اهليّت به تجديدِ تصحيح و تحشيه اين موسوعه فرهنگى اقدام كند. بديهى است هر چه در بهار نيكان ديده مىشود لزوماً پذيرفته مُصَنِّف يا مترجم نمىباشد، و علىالخصوص مترجم، شيوه مصنّف را، فىالمثل در جائى كه عبارتِ دعائى «رضى اللّه عنه» را برابرِ نامِ سرورِ خداپرستان، امير مؤمنان، على بن ابى طالب - عليهماالسّلام - آورده، حفظ كرده، تنها از جهتِ وانمودنِ روشِ قلمىِ او؛ ورنه اگر به خود مىبود - آنگونه كه تأدّبِ شيعيانِ امامى است - هزاران درود و سلام بر جانِ پاكِ تابناك آن سَروَرِ گرامى مىفرستاد. و للّه الحمد و له الشّكر