بهار نيكان - بهار نیکان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بهار نیکان - نسخه متنی

جویا جهانبخش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حوزه اصفهان ـ شماره 1،بهار79

بهار نيكان

ترجمه گزيده‏هائى از ربيع‏الأبرار

بخشِ نخست

ترجمه و توضيح: جويا جهانبخش

پيش سخن

ابوالقاسم محمودِ زَمَخْشَرى، عالِمِ بزرگِ مسلمان (27 رجب 467 ه/74 ا. م - شب عرفه 538 ه)، را بيش از هر چيز به تفسيرنامه گرانمايه‏اش، موسوم به «الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التاويل» مى‏شناسند و گرامى مى‏دارند، تفسير نامه‏اى كه به هنگامِ دوّمين مجاورتش در مكّه مكرّمه رقم زد.

اين مفسّر و اديب و متكلّم و لُغوىِ كبير- كه به واسطه اختيارِ مجاورتِ خانه خدا، لقبِ «جاراللّه» يافت - اگر تنها همين «كشّاف» را به يادگار نهاده بود يا حتّى تنها «الفائق فى غريب الحديث» يا «اساس البلاغة» يا «المُفَصَّل»يا «مقامات»اش را، براى جاودانه سازىِ نامِ خودش و زادگاهش، روستاى «زَمَخْشَر» خوارزم، كه بلندى از نامِ اين فرزندِ بلند پايه گرفت - بسنده بود.

بارى او كتابها و رسائلِ متعدّد و پرشمارى بجا نهاد و در خيزشها و جنبشهاىِ فكرىِ كلامىِ عصرِ خود سهمى بسزا داشت و تا امروز ناقدان و شارحان و طالبان را به مطالعه و درونه كاوىِ آثار و افكارِ خويش واداشته است.»

ريختگانِ خامه مَرْد، همه خواندنى‏اند، و اى بسا سخنهاى دلپذير كه براى دلهاى سخن پذير در جاىْ جاىِ نگارشهاىِ وى به چشم مى‏آيد.

در ميانِ خواندنيهاىِ زَمَخْشَرى چند اثرى خواندنى‏تر است، و از آن شمار، جُنْگواره مُبَوَّب و مُنَظَّم و دانشنامه سانِ اوست كه «ربيع الأبرار و نصوص الأخبار» نام دارد.

وى اين كتاب را پس از تصنيفِ «كشّاف» (كه مى‏دانيم در بيست و سوّمِ ربيع الآخرِ سالِ پانصد و بيست و هشت در مكّه مكرّمه بسر آمده) تصنيف نموده و خواسته به وسيله آن مايه آسايش و گشايشى براى خاطر كسانى بسازد كه در كشّاف و كشفِ باريكيهاىِ آن ژرف نگرى مى‏كنند.

او تفصيلِ مُراد و مرامَش را در تصنيفِ ربيع، در ديباجه كتاب باز گفته - و بازگردان و گزارشِ‏آن ديباجه، خود موضوعِ مقالتى است.

ربيع‏الأبرار در نود و دو باب ترتيب يافته و از كلامِ حاجى خليفه در كشف‏الظّنون بر مى‏آيد كه اين ترتيبِ نود و دو بابى از خودِ مصنّف نباشد.[1]

در هر بهره كتاب، معمولاً به احاديثِ پيامبرِاكرم - صلى اللّه عليه و آله - ، سخنانِ صحابيان و تابعان و عابدان و زاهدان و ناكسان و حكيمانِ تازى و پارسى و اقوالِ پيامبرانِ بنى اسرائيل و جز ايشان و سروده‏هاىِ شاعران و داستانهاىِ خواندنى و آگهيهاىِ مربوط به تاريخ و فرهنگِ عرب و عجم - خاصّه روزگارِ خلافت - باز مى‏خوريم.

زَمَخْشَرى در اين كتاب از برخى آثارِ خويش، بويژه‏آن دو كه ديوان المنظوم و ديوان‏المنثور مى‏نامندشان، به گفتاورد مى‏پردازد؛ جُز آن دو از: الرسالة الناصحة و النصائح الصغار، و نوابغ الكلم، و ...[2].

ربيع الأبرار از همان روزگارانِ تصنيف يافتن رواجى بسزا يافت و نامش به ماه‏نامه‏هائى چون وفيات‏الأعيانِ ابن خَلِّكان و اءرشاد الأديبِ ياقوت راه پيدا كرد.

بطبْعْ هم پايه و مايه و آوازه مصنِّف والا قدرش و هم سودمندى و سودآورى و خصلتِ موسوعگى اين كتاب در رواج و مقبوليّتِ آن نيك مؤثّر بوده است.

از ديرباز، بسيارى ربيع الأبرار را در مطالعه گرفته و از آن نسخه برداشته‏اند.

چنانكه بروكلمان [3]گزارش كرده دستنوشتهاىِ متعددّى از آن در شبه قارّه و تركيه و ايران و روسيه و مصر و بريتانيا و ... - موجود است كه نماينده مقبولْ افتادگى و كثرتِ تداولِ اثرست.

شرحى مجهول المُؤلّف هم بر ربيع الأبرار هست كه «نفحات أزهار ربيع الأبرار » نام دارد و دستنوشتى از آن در پاتنه نگهدارى مى‏شود[4].

مختصرهايى هم از ربيع‏الأبرار ترتيب داده شده است:

زَمَخْشَرى خود مختصرى از آن ساخته كه «المختار» نام دارد و در موزه بريتانيا و پاريس و قيليچ على دستنوشتِ آن هست. محمّد خطيب بن قاسم بن يعقوب، در گذشته به سالِ 940 ه . هم مختصرى پرداخته به نام «روض الأخيار» كه هم دست نوشتهاىِ متعدّد دارد و هم به سالهاى 1279 و 1288 ه . ق. در بولاق و به سالِ 1292 ه . ق. در قاهره به چاپ رسيده اين مختصر را عاشق چلبى، در گذشته به سالِ 979 ه .، به تركى ترجمه كرده كه دستنوشت آن در وين است[5].

گزيده‏اى از ربيع رامحمّد بن خليل قَباقِبى (777 - 849 ه.ق.) پرداخته كه «الزاهر المختار من ربيع الأبرار» نام دارد و دستنوشتى از آن در برلين هست[6].

گزيده‏اى را بروكلمان از مؤلفى مجهول معرّفى كرده كه دستنوشتهائى از آن در برلين و وين و اسكندريه و پطرزبورگ و قاهره، هست و دستنوشتِ معنون به «زهرالربيع»، محفوظ در برلين، و دستنوشت معنون به «أنوار ربيع الأبرار» محفوظ در پاتنه، را هم دستنوشتهاى ديگر همين گزيده تلقّى كرده است[7].

«مختار بأنوار ربيع‏الأبرارِ» احمد بن عبدالعزيز بن‏محمّد عجمى شافعى هم گزيده‏اى است از ربيع كه در قرنِ هشتمِ هجرى سامان داده شده[8].

گزيده‏اى هم به نامِ «نفحات أسحار ربيع الأبرار» هست كه مؤلّفش شناخته نيست و دستنوشتش در بانكيپور موجودست[9].

در كتابخانه أياصوفيا در استانبول دستنوشتى هست به نامِ «نزهة المستأنس و نزهة المقتبس» كه كتابتش به سالِ 838 ه . ق. پايان پذيرفته و مؤلّفش زَمَخْشَرى دانسته شده است.

اين دستنوشت، در حقيقت، مختصرى است از ربيع‏الأبرار و صورت صحيح نامش نيز - كه گويااز ديباجه زَمَخْشَرى برگرفته شده - «نزهة المستانس و نهزة المقتبس» بايد باشد[10].

گمان مى‏كنم بيشترينه انگيزه‏هاىِ قُدَما در خواندن و باز خواندنِ نگارشهائى از دستِ ربيع الأبرار براىِ ما به همان قوّت باقى است و انگيزه‏هايى نوين هم بر آن مَزيد گرديده.

ربيع الأبرار زَمَخْشَرى از مايه تفريح و ترويح دل و جانِ كسانى كه از مباحثِ جدّى و پيچشناكِ‏كتبِ علمى خاطرشان بفرسوده، بسى فراتر، و از ماه‏نامه‏هاىِ موجود براىِ شناختِ تمدّنِ اسلامى است.

صاحب اين قلم، خود، اگر ربيع الأبرار را مى‏خواند و مى‏كاود و مى‏پژوهد، بيشتر از براىِ «خاصيت آينگىِ» آن است؛ يعنى از آن رو ربيع الأبرار موردِ توجّه منست كه همچون آينه‏اى جهانْ‏بينى و آگهيهاىِ فرهنگى و باورهاىِ مردمانى را مى‏نماياند كه جاراللّه زَمَخْشَرى با ايشان و در ميانِ ايشان مى‏زيسته و يا اخبار و آثارشان به دستش رسيده.

نمونه‏هائى از پسندها، آرزوها، خرافات، ذوق ورزيها، دستاوردهاىِ علمى، تفنّن‏هاىِ ادبى و هنرى، آگاهيهاىِ تاريخى - جغرافيايى - اجتماعى، فرائدِ زبانى، دغدغه‏ها، شيوه‏ها، خويها، خوردنيها، پوشيدنيها، لطائف، ديدنيها و شنيدنيها، لذتها، تفريحها، و خلاصه هر آنچه به نحوى به حياتِ مادّى و معنوىِ آن زمانهاىِ دور و دير و مردمانِ از ياد رفته‏اش باز مى‏گردد، در كتابهائى مانندِ ربيع الأبرار جستنى و يافتنى است.

آدمى براستى با خواندن ربيع الأبرار از سعه اطّلاعِ اين نادره مردِ اقليمِ ادب و دين در شگفت مى‏شود و باور نمى‏دارد مردى كه چنين مايه‏اى از عمر را بر سرِ مطالعه كتبِ پراكنده و كسبِ اخبارِخُرد و كلان كرده همان يكّه تازِ كشّاف و فائق و مفصل و مقدمة الأدب است؛ شگفتا! دريغ كه ما هموطنانِ زَمَخْشَرى در بهره‏ورى از ميراثِ فرهنگى او بسى قصور و تقصير داريم و كاهلىِ بسيار كرده‏ايم[11].

انگاره ترتيب دادنِ ترجمه گزيده‏اى از ربيع الأبرار كه براى خواننده فارسى زبان دريچه‏اى گشوده به نگارستانِ ربيعىِ زَمَخْشَرى باشد، از همين انديشه جوشيدن گرفت؛ گزيده‏اى كه ذهن، اندك اندك «بهار نيكان»ش ناميد و به طرزى كه پس از اين پيشْسُخَن مى‏آيد، سامان داد بدين اميد كه روزگارى ديگر به هفت آبِ بازنگرى و بازنگارى و فزايش و پيرايش از كاستيهاىِ كنونى شستشو داده شود.

براى اين كار دو چاپ ربيع الأبرار را كنار دست گذاشتم و محلِّ نظر ساختم:

يكى آن كه به تحقيقِ دكتر سليم نعيمى در عراق طبع شده و در ايران، منشورات الشّريف الرّضى، افستِ آن را منتشر ساخته است.

ديگرى چاپ موسسه الأعلمىِ بيروت به تحقيق عبدالأمير مهنا، كه بايد ويراست و نسخه اصلاح و تكميل شده‏اى از چاپِ پيش گفته قلمدادش كرد[12].

با اعتراف به ارجِ زحمتى كه دكتر نعيمى و مهنا در ساماندهى اين دو چاپ كشيده‏اند، از يكسو به سببِ كاستيها و نادرستيهاىِ چاپهاىِ مورد اشاره و از ديگر سو بجهت اهمّيّتِ ربيع‏الأبرار لازم است محقّقى از خداوندگارانِ اهليّت به تجديدِ تصحيح و تحشيه اين موسوعه فرهنگى اقدام كند.

بديهى است هر چه در بهار نيكان ديده مى‏شود لزوماً پذيرفته مُصَنِّف يا مترجم نمى‏باشد، و على‏الخصوص مترجم، شيوه مصنّف را، فى‏المثل در جائى كه عبارتِ دعائى «رضى اللّه عنه» را برابرِ نامِ سرورِ خداپرستان، امير مؤمنان، على بن ابى طالب - عليهماالسّلام - آورده، حفظ كرده، تنها از جهتِ وانمودنِ روشِ قلمىِ او؛ ورنه اگر به خود مى‏بود - آنگونه كه تأدّبِ شيعيانِ امامى است - هزاران درود و سلام بر جانِ پاكِ تابناك آن سَروَرِ گرامى مى‏فرستاد.

و للّه الحمد و له الشّكر

/ 12