در تفويض امارت محمل شريف و وفد حجاج - احکام و فرمانهای حج در زمان ایلخانان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

احکام و فرمانهای حج در زمان ایلخانان - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در تفويض امارت محمل شريف و وفد حجاج

اقامتِ فريضه حجّ، كه يكى از اركان خمسه دين اسلام است، بر موجب نص وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ { بر تمامتِ مسلمانان واجب است و اگر بر موجب نص ...وَللهِِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا { بعضى را از اهل اسلام استطاعت حج به واسطه ضيق مجال يا ناايمنى راه از تعرّض قُطاع و سُرّاق و حراميان كه آنجا بسيار اتفاق مى افتد، نباشد، بر ذمّت پادشاهان دين دار و سلاطين شريعت شعار امن اين راه، تا موجب حرمان مسلمانان از چنان مقصدى شريف معهدى منيف نشود و سبب توجّه طالبان و معتقدان گردد، فريضه و متحتم است. واگر اهمال نمايند، هر آينه در حضرت ربُّ العالمين بدان تقصير مؤاخَذ و مخاطَب گردند و نعوذُ باللّه من ذلك.

بنابر اين مقدمه، واجب شد، شخصى را از امراى دين دار و امناى پرهيزكار كه به شجاعت و جلادت و شهامت و صرامت مخصوص و موصوف باشد، به امارت قافله حج و نيابت محمل شريف تعيين فرمودن و لشكرى مرتّبِ مستعد بدو سپردن تا در خدمت و ملازمت محمل شريف متوجه شده و «وفد عراقى و قافله شرقى» را قايد ومقدّم بوده به دفعِ قُطّاع طريق و سُرّاق و حراميان مشغول گردد و قافله و سابله را به سلامت بگذراند.

و چون زين الحاج و الحرمين «پهلوان سراج الدين» از مشاهير شجاعان روزگار و معارف دليران روزگار است و به كرّات به سفر مبارك حرمين شريفين ـ زيدا شرفاً و جلالاً ـ مشرّف و مكرّم شده و بدان سعادت استسعاد يافته و به احوال مراحل و منازل و اعراب عشاير و قبايل كه در آن راه ساكن اند، عارف و خبير گشته و مكامِنِ دزدان و حراميان و مهاربِ قطّاع و سرّاق معلوم كرده، راه امارت قوافل حجاج و نيابت محمل شريف بدو تفويض رفت و پانصد مرد لشكرى تمام سلاح به او سپرده شد تا بر وجهى كه از شمول شجاعت و جلادت و كمال مردانگى و وفور فرزانگى او معهود است، محمل و قوافل را از بغداد به حرمين شريفين رساند و به سلامت باز آرد و دفع حراميان واجب داند.

بدان سبب اين حكم نفاذ يافت تا از اين تاريخ باز امرا و حكام و متصرّفان بغداد و حِلّه و كوفه و اعمال فراتى و ساير بلاد عراق عرب، پهلوان سراج الدين را «امير قافله حجاز» دانسته، جانب او را موقَّر و مكرَّم و مرحَّب و معظَّم دارند و ديگرى را با او مجال مشاركت تصور نكنند و وجهى كه به موجب حكم يرليغ بالتون تمغا جهت مواجب او و لشكريان حوالت رفته و وجوهى نيز كه جهت ترتيب محمل شريف در مؤامره ثبت افتاده و على حَدّه حكم در آن باب نفاذ يافته و نسخه دفتر از ديوان بدو داده اند، در روز بر مواضع مرجوالحصول تخصيص كرده، نوعى سازند كه در مدت پانزده روز بدو واصل گردد تا در وجهِ ترتيبِ محملِ شريف و مصالحِ خود و لشكريان صرف نموده على خيرة الله تعالى، در صحبت محمل و قافله توجه نمايد.

امراى بوادى عرب و اعراب طريق و رؤسا و وجوه قبايل بطنين و آل اجود و بنى لام و بنى خالد و غيرهم، در هر موضع كه پهلوان سراج الدين را جهت دفع حراميان و مفسدان به مدد و لشكر احتياج افتد و ايشان را اعلام كند، شب و روز ناگفته بر نشينند و به مدد و مساعدت مشغول گردند. پهلوان سراج الدين نيز چنان سازد كه وجوهى كه جهت امراى حرمين شريفين و مجاوران آنجا و اعراب طريق در نسخه مهمات محمل شريف مثبت است، به تمام و كمال واصل گردد و امداد شكر ايشان و حجاج و قوافل متواصل شود تا به محمدت پيوندد. ان شاء الله تعالى!

فرمان ديگرى هم از جهانشاه يكى از سلاطين «قراقويونلو» برجاى مانده كه آن نيز در ادامه فرامين قبلى، قابل توجه است.(12) اين متن بر اساس آنچه در پايان متن عربى آن آمده، در ذى حجه سال 870 نوشته شده است:

نَصْرٌ مِنَ اللهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِينَ { (13) بالجنة

يا محمد يا على

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحِيم

قال الله تبارك و تعالى: وَ أَتِمُّوا اْلحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّه { ; و قال ايضاً عزّ من قائل: ...وَللهِِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا { ; من الداعى الى الله ابوالمظفر جهانشاه.

حمد بى قياس حكيمى را كه عَلَم به وساطت اين دولت بر افراخت و شكر و سپاس كريمى را كه ارسال قوافل حجاج به لطف عميم بندگان صادق را ميسر ساخت و درود و تهنيت نامعدود بر پايگاه مدينة العلم و دين كه تا قدم در عرصه عرفان ننهاد، هيچ عارف، پروردگار عالم را نشناخت. محمد، عليه الصلوة و السلام، آن مدنى بُرْقع يكى نقاب بدر رفيع احمد عالى خطاب، و بر آل و اصحاب و عترت او كه بى سعى ايشان ساحت اسلام از خاشاك ضلال نپرداخت.

بعد از سعى كردن در وظايف حمد و ثنا و احرام بستن، صلوة و دعا، اشراف سادات واكابر ائمه و قضات و علما و مشايخ و موالى و اصول و اعيان و اهالى و اصحاب رأى و تدبير، ارباب عزّ و توقير، طالبان زيارت بيت الله الحرام، عاشقان وصال كعبه و مقام، مجاوران حرم كعبه، متوطّنان سواد بكّه، احياء عرب و احشام از اهل بوادى و خيام ان الّذِينَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ استَقامُوا { ، واستووا على المنهج القويم و اقاموا; بدانند كه مقصود اصلى و مهم كلى از فتح عراق و عرب و دفع مواد فتنه و شَغَب، اين بود كه مدتى مديد طريق حجاز بر اهل شوق و نياز مسدود گشته و تطاول ظَلَمه و اشرار از حد گذشته بود، و در اين چند گاه ضروريات امور از فتح اين راه مانع شده، به حكم آن وقت سيف قاطع و التوفيق نجم ساطع. چون از صدق نيست تصميم عزيمت شد از حضرت الله نداى فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى الله { به گوش جان رسيد. بعد از توجه بدان ديار به توفيق كردگار فتح آن حصار با استوار و قلع آن طايفه بدكردار ميسر گشت، «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنّا الْحُزْن».

در اين وقت مقرب الخاقانيه، انيس المجلس السلطانيه، نظام الدين، عبدالحق كه به سابقه خدمت از اقران ممتاز و به نيكو بندگى و جان سپارى سرافراز است و مدتى است كه ترك ملاهى و اعراض از مناهى كرده، التفات خاطر فياض در شأن او درجه اعلى و مرتبه قصوى گرفته، او را مير محمل قافله حجاج و قايد و دليل و امير حاج گردانيده شد. بايد از سنه و سنين ماضيه از مال و متوجهات حلّه و توابع، يراق محمل كرده جماعتى كه شوق زيارت بيت الله داشته و سر و جان را در راه حق گذاشته، ايشان را بر كرده از اسهل طُرُق به احسن وجوه به مقصد رساند و آن سعادت عظمى را شرف روزگار خود داند و وظيفه سعى جميل مبذول دارد و از حضرت عزّت ـ عزّ شأنه و جلّ برهانه ـ اجر جزيل را مأمور دارد. سبيل اهل قافله و حجاج آنكه مشاراليه را منصوب و گماشته ما دانند و راه و رسم او را بر سنن معهوده و عادت محموده كه در زمان سابق بوده، مرعى دارند.

طريق اكابر و عظماى اعراب آن كه در همه ابواب امداد به جاى آورده، مقرريات خود را گرفته، قافله را همراهى كرده، به سلامت بگذرانند.

حرر محرر حسب تحرير الاصل

در آخر به مواد سياه در گوشه پروانچه اشرف اعلى ثبت شده: «بنده درگاه قاسم پروانچى»

در پايان فرمانى كه نادر ميرزا ديده، كاتب يا شخص ديگرى نكته اى نوشته كه عينا درج مى شود:

من چون بدين جاى رسيدم، در اين دو منشور نكته اى يافتم و بدين جاى رقم زدم. اگر دانشمندان پسندند روان مرا شادمانى رسد، و گرنه، بى دانشىِ خود نيك دانم. آن چنان باشد كه چون به طغراى منشور نگرى «يا محمد» و «ياعلى» نبشته. همه سلاطين قراقويونلو از اهل سنت و جماعت و در حفظ اين دين شديداً مُصِرّ بودند. چه بود كه جهانشاه بدين جا نام آن سه خليفه به جاى مانده؟

ديگر بدان جاى كه درود بر رسول و آل فرستاده، لفظ على ترك كرده; كه اين استعمال را علماى سنت واجب شمرند و ايچ ترك روا ندانند. چنانم به خاطر رسيد كه اين منشور به شرفاى مكه عمرها الله كرده. آن اشراف سادات حسنى و زيدى ندهند تا امروز. تواند بود كه اين منشور چنين كرده كه آن جا نيز به موقع اجراى نهند. اگر اين باشد، سخت نيك كرده است. ديگر خداى داند.

در پايان اين بحث، اشاره به اين نكته مفيد است كه نمونه هاى عربى اين قبيل فرامين يا نامه هاى مربوط به حج را قلقشندى نيز آورده است; از جمله آنها، نامه اى است كه در تهنيت بازگشت حاج از سفر حج به او نوشته مى شود. وى چهار نمونه از اين دست را كه سخت اديبانه و متناسب با موضوع مربوطه است، ارائه كرده است.

نمونه ديگر، نامه هايى است كه خلفا و سلاطين، پس از بازگشت از سفر حج، به عمال خويش مى نگاشتند.

قلقشندى مى نويسد: از آنجا كه سفر، خطر خيز است، خلفا پس از بازگشت، طى نامه هايى خبر سلامتى خويش را به عمال خويش مى دادند. رسم چنان بود كه در اين نامه به حج و اين كه از بهترين عبادات است اشارت رفته و نوشته مى شد كه خداوند نعمت انجام اين عبادت و نيز زيارت قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نصيب خليفه كرده است. وى دو نمونه مفصل از اين دست نامه ها را آورده است.

/ 8