مهمترين منابع حديثى اهل سنت، «صحاح ست» ناميده مىشود. فرق و امتياز اين كتب با ساير كتابهاى حديثى اين است كه تمام احاديث و محتويات اين شش كتاب از نظر بيشتر علماى اهل سنت، صحيح و مطابق با واقع است. اهلسنت هر مطلبى را كه در يكى از اين شش كتاب به رسول خدا(ص) نسبت داده شده است درست و صحيح مىدانند. از ميان كتب ياد شده،«صحيح بخارى» و «صحيح مسلم» بيش از كتابهاى ديگر در نزد اهل سنت مهم تلقى شدهاست و از اين نظر ممتاز هستند و چهار كتاب ديگر در مرتبه بعدى اهميت قراردارند [3] . بيشتر علماى اهل سنت از جمله كاتب چلپى،ذهبى،محمدبن يوسف شافعى،ابوعلى نيشابورى، فاضل نووى ، قسطانى،ابن حجرمكى،امام الحرمين معتقدند كه صحيح ترين كتابها بعد از قرآن، «صحيح بخارى» است، و حتى برخى در مورد آن غلو كرده، آنرا همسنگ قرآن مىدانند [4] .
تهذيب الكمال
اين كتاب اثر جمال الدين ابوالحجاج يوسف بن زكى بن عبدالرحمن بن يوسف القضاعى الكلبى الدمشقى الشافعى،ملقب ب «مزى» است. وى در سال 654 قمرى متولد شد.او تمام قرآن را از حفظ داشت.وى همچنين كتب ستّة و «معجم الطبرانى» و«الاجزاء الطبرزدية والكندية» و «صحيح المسلم» را از اربلى شنيد [5] . مذهب وى شافعى بود،اما هرگز مذهب فقهى او در نظريات و شيوههاى علمى وى دخالتى نداشت [6] . در مورد جايگاه وى در علم رجال گفتهاند كه وى پرچمدار و پيشگام اين علم بوده و هست و هيچ چشمى مانند او در اين عرصه نديده است [7] . علماى اهل سنت اعتقاد دارند كه هيچكس مانند او در علم رجال كتابى تأليف نكرده و گمان هم نمىرود كه كسى بتواند كتابى كاملتر از كتاب او بياورد [8] .
سير اعلام النبلاء
اين كتاب تأليف شمس الدين محمدبن احمد بن عثمان ذهبى است. وى نگارش اين كتاب را به سال 732 قمرى آغاز كرد و در سال 742 قمرى با ذكر زندگينامه امام المزى به پايان برد. بنا برقول مشهور مرجع و اصل اين كتاب،كتاب «تاريخ الاسلام ذهبى» بوده است [9] . شايان گفتن است كه اهل سنت «تاريخ الاسلام ذهبى» را اصّح تواريخ مىدانند [10] . وى زندگينامهها را بر طبق حروف معجم در هر طبقهاى مرتب نموده و در آن مىتوان به سيره حكام و سلاطين از آن جهت كه به علم و هنر و... آشنا بودهاند دست يافت. همچنين در آن به زندگى خلفا و صحابه و تابعين و تابعين تابعين و ارتباط آنها با ديگران اعم از مسلمان و غيرمسلمان و شيوه زندگى آنها پرداخته شدهاست [11] . بنابراين اهميت اين كتاب نزد اهل سنت از آن روست كه در آن علاوه بر جايگاه اشخاص در علم رجال و حديث به جوانب و وجوه مختلف زندگى آنها نيز توجه شده است.
مناقب اهل بيت در «صحيح بخارى»
يكى از بخشهاى «صحيح بخارى»، بخش مربوط به فضائل صحابه است. بخارى در اين بخش رواياتى را كه دربارهى صحابه رسيده،جمعآورى كردهاست. از جملهى كسانى كه او در اين بخش به ذكر فضايلشان پرداخته است حضرت على (ع) امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) و حضرت زهرا(س) مىباشد. در بخش مربوط به مناقب امام على (ع)،هفت روايت ذكر شدهاست كه سه روايت به روشنى بر فضل و مقام والاى آن حضرت نزد خداو پيامبرش دلالت دارد. در بخش مربوط به مناقب امام حسن و امام حسين (ع) مجموعاً هشت روايت نقل شده است. از بين اين روايات دو روايت بر محبت پيامبر اكرم(ص) نسبت به ايشان و دو روايت هم بر شبيه بودن امام حسن (ع)به پيامبر اكرم(ص) دلالت دارد.بخارى درباره مناقب حضرت زهرا(س) تنها يك روايت نقل كردهاست. حدثنا قتيبةبن سعيد: حدثنا عبدالعزيز [12] ، عن ابى حازم [13] ، عن سهل بن سعد:ان رسولالله(ص) قال: «لاعطين الراية غدا رجلا يفتح الله على يديه». فبات الناس يدكون ليلتهم ايهم يعطاها. فلما اصبحالناس،غدوا على رسول الله(ص)، كلهم يرجوا أن يعطاها. فقال«أين على بن ابى طالب». فقالوا: يشتكى عينيه. قال:«فارسلوا اليه فأتونى به».فلما جاء بصق فى عينيه و دعاله،فبرأحتى كأن لميكنبهوجع،فاعطاه الراية... ترجمه:قتيبه به سند مذكور از رسول خدا نقل مىكند كه آن حضرت (در جنگ خيبر) فرمود: فردا پرچم را به مردى مىسپارم كه خداوند به دست او پيروزى را نصيب ما مىگرداند.مردم شب را در اين انديشه گذراندند كه پيامبر پرچم را به كه خواهد سپرد. چون صبح شد،همه مردم سپيده دم نزد پيامبر رفتند با اين اميد كه پيامبر پرچم را به دست او خواهد سپرد. پيامبر فرمود: على بن ابى طالب كجاست؟ گفتند:از چشم درد رنج مىبرد.پيامبر فرمود: نزد او رفته و او را پيش من آوريد. چون على آمد، پيامبر آب دهان مباركش را به چشم او ماليد و براى او دعا كردند و چشمشبهبوديافت.چنانكه گويى هيچ ناراحتى نداشته است. سپس پرچم را به دست او سپردند.(صحيح بخارى،باب مناقب على بن ابيطالب،ص 708،ح 3701)
1.ابورجاء قتيبة بن سعيد بن جميل بن ظريف بن عبدالله الثقفى البلخى اسمه يحيى بن سعيد و قتيبة لقبه
ثقةمامون، صدوق، كثيرالحديث، ليس احد من الاكابرالا و قد حمل عنه بالعراق.(ج9،ص421) ثقة،صدوق (ج15،ص236)
2. ابوتمام عبدالعزيز بن ابى حازم المدنى
الامام الفقيه، صدوق، كان من ائمةالعلم بالمدينة،لم يكن بالمدينة بعد مالك افقه منه، هو ليس بثقة فى حديث ابيهٍ،هو ضعيف فى حديث ابيه.(ج7،ص592) ثقة،صدوق،ليسبهبأس، صالحالحديث، كثيرالحديث، كان فقيهاً، لميكن بالمدينه بعد مالك افقه منه، قال مالك: قوم يكون منهمابنابىحازملايضيعهمالعذاب، لميكن يعرف بطلب الحديث الاكتب ابيه، مدارالفتوى فى آخر زمان مالك.(ج11،ص487)
3.ابوحازم سلمة بن دينار الأعرج
ثقة،كثيرالحديث،لم يكن فى زمانه مثله،مارأيت احداًمثله، الحكمة اقرب فيه من ابى حازم(ج6،ص324) ثقة،رجل صالح،لم يكن فى زمانه مثله (ج7،ص431)
4.ابوالعباس سهل بن سعدبن مالك بن خالد بن ثعلبة بن حارث بن عمروبن خزرج بن ساعدة بن كعب بن الخزرج الانصارىالساعدى الامام، الفاضل ، المعمّر ، بقيةاصحاب
رسول الله، ادرك رسول الله (ص) و هو آخر من مات بالمدينة من الصحابة و كان ابوه من الصحابة الذين توفوا فى حياة النبى(ص) (ج4،ص502) له صحبة - روى عن النبى (ص) - أنه آخر منمات بالمدينة من الصحابة(ج8،ص107) حدثنا قتيبة: حدثنا حاتم، عن يزيد بن ابى عبيد، عن سلمة قال:كان على قد تخلف عن النبى(ص)فى خيبر و كان به رمد. فقال: أناأتخلف عن رسول الله(ص). فخرج على فلحق بالنبى(ص).فلما كان مساء الليلة التى فتحها الله فى صباحها، قال رسول الله(ص):«لأعطين الراية - أو ليأخذن الراية - غداً رجلاً يحبه الله و رسوله،أو قال: يحب الله و رسوله، يفتح الله عليه».فأذا نحن بعلى و مانرجوه.فقالواهذاعلى.فأعطاهرسولالله(ص)الرايةففتحاللهعليه. ترجمه: قتيبة مىگويد كه حاتم از يزيدبن ابى عبيد از سلمة براى ما اينطور روايت كرد كه: على (ع)از پيامبر(ص) در روز خيبر جا مانده بود در حاليكه مبتلا به چشم درد بود.على (ع)به او گفت من از رسول خدا(ص) جاماندهام. پس على (ع)خارج شد و خود رابه پيامبر رساند.پس هنگامى كه غروب شبى بود كه در صبحش به يارى خدا قلعه خيبر گشودهشد، رسول اكرم(ص) فرمودند:فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد - يا فردا پرچم را مردى خواهد گرفت - كه خدا و پيامبر دوستش دارند يا فرمودهباشند كه او خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند او را پيروز مىگرداند. ما در آن هنگام نزد على (ع) بوديم، در حالى كه به ايشان گمان نمى برديم. پس گفتند: اين شخص على است. و پيامبر(ص) پرچم را به او داد و خداوند او را پيروز گرداند.(صحيح بخارى،كتاب فضائل الصحابه، باب مناقب على بن ابيطالب(ع)،باب نهم، ص 709، حديث 3702).