غارتگرى هاى اعراب بدوى در بيابان ها - حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار (2) - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غارتگرى هاى اعراب بدوى در بيابان ها

در بخش پيشين گذشت كه يكى از عادى ترين مشكلات كاروان هاى حج; اعم از عجم و عرب در مسيرهاى بيابانى، گرفتارى آنان در ميان اعراب غارتگر باديه بود كه دزدى از كاروان هاى تجارى و زيارتى را از دو سه هزار سال قبل به عنوان يك درآمد مشروع و يك راه و رسم برگزيده بودند و به گفته نايب الصدر «معتقدند كه راه زنى و قافله غارت كردن مباح است».(1) پيش از اين، نمونه هايى از اين دشوارى ها را به خصوص در راه جبل اشاره كرديم. در اين باره، اطلاعات بيشترى در سفرنامه ها وجود دارد كه خود نتيجه گسترده بودن اين قبيل حملات و راهزنى هاست. تأمين راه به عهده نيروهاى دولتى; اعم از عثمانى و حكومت شرفاى مكه و مدينه بوده، ليكن به رغم تلاش هايى كه صورت مى گرفت، به دليل طولانى بودن راه، دشوارى اسكان نيروهاى نظامى و جز آن، حفظ وحراست از كاروان ها، به طور كامل، ممكن نبوده است.

در برخى روستاها، وضع اعراب از نظر «خبث باطن و خونخوارى» به قدرى خراب بود كه عسكر رومى، شب از ترس در قلعه مى ماند و درها را به روى خود مى بست.(2) حتى در برخى منازل، خطر آن اندازه بود كه نيروهاى دولتى «از شرارت اعراب حرب» كاروانسراى خود را ترك كرده و نمى ماندند.(3) چنان كه گاه كاروان را همراهى مى كردند و در رويارويى با دشمن شكست خورده، خود نيز به همراه كاروانيان قلع و قمع مى شدند. حاجى على خان اعتمادالسلطنه در سال 1263 در باره حمله عرب ها در بيست فرسنگى راه جبل از بغداد به سوى شام مى نويسد: بالاخره هر چه باروت داشتيم تمام شد، و از خارج كسى به امداد ما نيامد، عرب قريب هشتاد سوار بودند، مطمئن شدند كه ديگر در تيپ ما قورخانه باقى نمانده، يك دفعه همه هجوم آوردند، كه هر نفرمان به دست چهار نفر عرب مانديم، شش نفر از ما زخمى شد، يكى بنده بودم ... چهار نفر از سوارهاى جنگى كه ] يكى [ از آنها، دو روز ديگر مرد. چنان لخت و برهنه مان كردند كه تنبان در پاى احدى باقى نگذاشتند، اسب و اسباب جَبَلى ها و تاتارخانه را به كلّى گرفتند، به علاوه يك قافله هم در جلو ما بود، كه قريب پنجاه شصت چاپار داشتند. آنها را هم به صورت ما كردند، و در نهايت پريشانى از منزل كه دلى عباس باشد، مراجعت كرديم.

به طور معمول، مستحفظينى كه همراه كاروان تا محلى مى آمدند، پس از رسيدن به آن محل «قبض سلامتى گرفته مرخّص مى شدند»(4) و كسان ديگرى همراهى كاروان را عهده دار مى گشتند.

بسيارى از قبايل راه; اعم از راه جبل يا راه مدينه به مكه، درآمدى از طريق حجاج داشته و حتى با توافق قبلى با پاشاى شام يا شريف مكه، به صورت عادى پولى از حمله دارها مى گرفتند. گزارش اعتمادالسلطنه در سال 1263 از اعراب راه چنين است كه «كلا اهلش عربِ پابرهنه زبان نفهم هستند، قريب سى ـ چهل هزار ] نفر [ از اين دهات، تفنگ چى خوب بيرون مى آيد، و اطاعت به احدى ندارند، مگر به مشايخ خودشان، هر ساله قريب ده هزار تومان از جانب دولت روم مستمرى دارند، به اعتقاد اعراب باجِ حاج است، هرگاه امين صُرّه، كه خزانه دار دولت است، دو ساعت پيش از ورودِ حاج، اين وجه را به مشايخ مزبور تسليم نكند، عبور حاج مقدور نيست، جمعيت مى كنند، هرگاه رأيشان تاختِ حاج بشود، پنجاه هزار تومان در آن واحد از حاج مطالبه مى كنند.»

اعتماد السلطنه در باره اهميت موقعيت شريف نزد اعراب بدوى مى نويسد: پيش از ورود به مدينه، بايد با خود شريف يا وليعهدش، با هزار نفر شتر سوار عرب وارد مدينه شده، حاج را همراه خود به مكه بياورد و در مراجعت هم تا آنجا بدرقه نمايد، اگر غير از اين باشد اعراب آن ميانه، جمعيّت زياد دارند و حاج را برهنه مى كنند، از توپ و عسكرِ اميرحاج شامى نمى ترسند، و ليكن از شريف مثل سگ مى ترسند.

راه» يا «حفاظت حاج» داشت كه رؤساى قبايل از حمله دارها ـ و آنان نيز از حاجيان ـ مى گرفتند.(5) عقيده تركان عثمانى آن بود كه «افندم خرسيسه چاره اولماز; چاره دزد را نمى توان كرد.» از مدينه تا مكه، دو راه وجود داشت; يكى راه سلطانى و ديگرى راه فُرْع. برخى راه شرق را راه سوّمى دانسته اند.(6) منازل راه فرع عبارت بود از: هم آن بود كه از مكه به جده رفته به كشتى بنشينند و از آنجا به ينبع رفته بار ديگر با شتر عازم مدينه شوند. اين راهى است كه مخبرالسلطنه همراه امين السلطان و ديگر همراهان در سال 1321 آن را طى كردند.(7) طبعا شمار كسانى كه از اين راه مى رفتند، اندك بود. اعتقاد بسيارى بر اين بوده است كه راه سلطانى بهتر از راه شرق است; جز آن كه برخى سال ها، براى اين كه پولى به اعراب آن مسير داده نشود، راه شرقى را كه سخت تر و سنگلاخى است انتخاب مى كنند.

در برخى از اين راهها، آب اندكى وجود داشت و نبودن آب سبب آزار و اذيت فراوان حجاج به ويژه كسانى مى شد كه پياده سفر مى كردند. ميرزا داود شرحى از تشنگى مردم را نگاشته و از جمله مى نويسد:

«هيچ فراموش نمى كنم، زنى مصرى را كه با وجود اينكه سواره بود آمد نزد حقير و زبان خود را نشان داد كه تشنه ام و يك لنگه دست بند خود را مى داد كه او را آب بدهم، وقتى كه او را آب دادم و دست بند را هم نگرفتم، دست حقير را بوسيده و مى خواست حقير را سجده كند، امروز به قدر مقدور و هر چه آب داشتم دادم، و وضو هم نگرفتم، بلكه طهارت هم نگرفتم، آب قليان ما را گرفته و خورده بودند».

هركدام اين راه ها خطرات خاص خود را داشت و هر سال يا هر چند سال، ممكن بود كه حجاج يكى از اين راه ها را طى كنند. در مسير رفتن، به طور معمول، حجاج ايرانى همه با هم حركت مى كردند.(8) فرهاد ميرزا در سال 1292 نوشته است كه «ده ـ پانزده سال است كه راه سلطانى مسدود شده است». راه فرع نيز آن سال به خاطر زندانى بودن يكى از اهالى اين منطقه در مدينه، مسدود شد و قبايل اجازه عبور كاروان حج را ندادند و آنان را مجبور كردند تا از راه سلطانى بروند. اما آن راه نيز به دليل وحشتى كه از سوى طايفه حرب وجود داشت، متوقف شده، راه سخت ترى انتخاب گرديد. در نزديكى مدينه، و در مسير خروج به سمت مكه، طوايف مختلفى از قبيله حرب بودند كه كارشان اخاذى از كاروان و عامل حكومت يا محمل شام براى هدايت كاروان بودند و ناامنى ها و تيراندازى ها و ايجاد ترس و وحشت در ميان كاروانيان، كار آنها بوده است. اين طايفه در همين سال 1292 ادعا كردند كه ماليات يا به قول خودشان اخوه يا خاوه هفت سال را نگرفته اند و تا نگيرند اجازه عبور به كاروان را نخواهند داد.

فراهانى در سال 1302 شرحى مفصل از خاوه و چگونگى آن داده است. ايرانى ها مكلّف بودند كه شخصاً خاوه را به قبيله حرب كه ميان مدينه ومكه مستقرند، بپردازند. آنها اين وجه را با كرايه به رييس قافله يا حمله دار مى دادند. در صورتى كه اين پول به دست رؤساى قبايل مى رسيد، كاروان به سلامت مى گذشت و الاّ معطلى و غارت و چپاول امرى عادى بود.

گزارش نايب الصدر در سال 1305 از وضعيت حركت كاروان از مكه تا مدينه، نشان مى دهد كه حرامى ها هرلحظه در كمين حمله بوده اند. شب ها مرتب نداى «نخوابيد، نخوابيد» بلند بوده و هر كسى كه تنها چند قدم از كاروان دور مى شده، دزدان به او حملهور شده او را مى كشتند و اموالش را مى بردند. در اين سفر به حاج اعلام شد كه «مَنْ خَرَجَ عَن حَدِّهِ، فَدَمه في عُنُقِه». «هر كس از حد خود خارج شود، خونش به گردن خودش است.» (9) زائرى در سال 1317 از حضور «بيست نفر عسكر و بيست نفر مستحفظ» كه براى حاج گذاشته بودند، ياد كرده و با اين حال مى نويسد:

«مع هذا تا صبح از صداى همهمه و تير و گلوله و تاختن حرامى ها به جانب مردم، احدى خواب نكرد و مال مردم را، چه در روز و چه در شب خيلى بردند و چند نفر هم مجروح شدند كه به قدر صد قدم از چادرشان بيرون رفته بودند، زخم كارى برداشتند و قريب پانصد تومان ليره و مرواريد از آنها بردند كه خود فدوى ديدم.»

در مورد ديگرى كه مربوط به سال 1315 است، يكى از حجاج در حالى كه تنها ده قدم از خيمه خود دور شده بود «ناگهان فريادش بلند شد كه قَتَلُونى». حجاج هر يك حربه اى برداشته بدان سوى شتافتند. وقتى بالاى سرش رسيدند، او را بى هوش يافتند. معلوم شد هرچه از ليره و پول به همراه داشته برده بودند.

در گزارشى از سال 1331 آمده است: كاروان بزرگى كه قصد حركت از مدينه به مكه را داشت، در يك فرسنگى شهر ايستاد تا صبح حركت كند. اما شب هنگام كه «ظلمت افق را فرو گرفت، دزدانِ حوالى، بناى آدم كشى و غارتگرى گذاشتند و جماعتى حفظه و حرسه اطراف حاج فرياد الحفاظ و بَرّه، بَرّه بلند كردند و تا به صبح از تشويش و قال و قيل خواب درستى نرفتيم.» فردا نيز حركت نشد وشب بعد هم «مثل شب گذشته مشغول به مدافعه با اشرار شدند».(10) معلوم شد قبيله اى كه سر راه است پول مى خواهد . مذاكرات به جايى نرسيد. و در نهايت كاروان بدون مصالحه حركت كرد; اما آن قدر اوضاع خطرناك بود كه حجاج نتوانستند براى محرم شدن به مسجد شجره بروند و از برابر آن محرم شدند. با اين حال، يك مرتبه «صداى گلوله و تفنگ از عقب قافله بلند شد و آتش حرب و فتنه مشتعل گرديد. حجاج مُحْرم برهنه بيچاره سوار بر شترها روى به راه نهادند ... رفته رفته از اطراف كوه ها گلوله باريدن گرفت. قافله حاج هدف رصاص جفا كردند. شترها رميدند. كجاوه ها زمين خورد. جمّال هاى خبيث چون بازار را آشفته ديدند و آب گل آلود، مشغول نهب وصيد ماهى شدند... جمعيت دزدها زياد شد، از سه طرف باران گلوله باريدن گرفت ... زن هاى مجلّله با لباس احرام پاى برهنه از هراس جان، هر يك به سمتى مى دويدند ... فى الحقيقه قيامتى برپا شد.» ماجرا واقعا خواندنى است.(11) عاقبت كاروان به مدينه برگشت، اما زمانى كه «جمعى هدف گلوله مجروح و چند نفرى مقتول شده. آن قدرها ليره و بارها و قره پوك ها و براتها و زرها و زيورها و قاليچه ها رفت كه قلم نوشتن آن را طاقت ندارد.»، «همين كه حجاج جمع شدند، صداى ضجّه و گريه بلند شد، مسلمان نشنود، كافر نبيند !»

البته، چنين واقعه هولناكى، هر ساله رخ نمى داد و به نوشته گزارشگر آن «اين حادثات از لوازم لاينفك سفر حجاز نيست، فقط قضيه شخصيه و اتفاق غيرمترقّبى بود، كسانى كه سى و شش سفر مشرّف شده بودند از عدول، گفتند تاكنون چنين وقعه نديده و نشنيده بوديم».(12) پيش از اين گذشت كه در طول سفر در حد محدود اين قبيل راهزنى ها وجود داشته است.

نويسنده اين سفرنامه، شرحى از اين بدبختى نوشته و در نهايت مى افزايد: «اين است حال ايرانى بيچاره در يك فرسخى مدينه طيّبه، مركز حكومت با وجودى كه مبلغى خطير به رسم خاوه مثل جزيه از نوع ايرانى بخصوص مى گيرند.»

بدين ترتيب زمانى كه يك كاروان از مكه به سمت مدينه يا به عكس به راه مى افتاد، مى بايست هر لحظه منتظر حملات اعراب بدوى مى بود. كمترين شكل حمله، دزدى هاى نامرئى بود كه در نيمه هاى شب صورت مى گرفت و اعراب، با نزديك شدن به كاروان، به آرامى و بى سر و صدا، اموال مردم را غارت مى كردند. گاه چنان بر سر حاجِ دور شده از كاروان مى زدند كه او را بى هوش كرده، اموالش را غارت مى كردند و پس از آن كسان آن شخص، او را دريافته به همين كه سالم بود، راضى و خشنود بودند.

اما صورت پرهزينه اين قبيل دزدى ها، حملات دسته جمعى دزدان به كاروان بود كه با تير و تفنگ صورت مى گرفت و معمولاً كشته هايى نيز به همراه داشت. يك بار كه اشرار اعرابى به كاروانى حمله كردند «شصت ـ هفتاد نفر جمّال، همگى با خنجرها و آلات و ادوات حرب جلوگيرى كرده، تير و تفنگ چند رد و بدل و مخاصمه و مدافعه كاملى شد.»

همين شتربانان كه آنان را جمّال مى گفتند، گاه خود مهم ترين دشوارى بودند و به انواع و اقسام بهانه، پول اضافى از حجاج دريافت مى كردند و كسى هم جرأت مخالفت با آنان را نداشت.(13) يك راه دزدى آن بود كه افسار شتر را از «قطار گسيخته»، شتر را به كنارى برده به «دست آويز اصلاح شكدف» اموال آن را مى بردند.

خطرناك راه، مجبور بودند در شب كشيك بدهند، چرا كه «در تمام منازل راه مدينه دزد و حرامى» فراوان بود.(14) با اين حال، اتفاق مى افتاد كه «از چهار طرف صداى دزد، دزد» در مى گرفت و بعد معلوم مى شد كه «در بين راه، خورجين پسر حاج عبدالهادى استرآبادى كه در بغداد تجارت دارد، از زير پايش بريده با بقچه رختش بردند.» راوى كه يك زن زائر است، مى افزايد: اين «حركات بسيار شبيه است به مثال حسين كُردكه در كتاب ها نقل مى كنند.»(15) در اين ميان، شب هايى كه مهتاب بود، به دليل قابليت مراقبت، كمتر اين قبيل اتفاقات مى افتاد.

شريف مكه به امين الدوله توصيه كرد كه راه مدينه به ينبع خطرناك بوده چرا كه «هوس اعراب صحرايى در ايجاد مشكلات و سلب امنيت پايان ندارد.» البته وقتى وى به مدينه رسيد، شيوخ راه ينبع، ناصر و شاهر و شاكر نزد وى «آمدند و در باب آن راه و امنيت و سلامت آن سمت گفتگوها» كردند.(16) اينان آمده بودند تا امين الدوله را قانع كنند تا از راه ينبع بازگردد. حال صحراى منا هم مى شد. امين الدوله دو بزغاله را كه براى كشتن آورده بودند، از رأفت در پشت چادر نگه داشته گفت براى آنان علف فراهم كنند. «هنوز علف نرسيده، عرب ها يكى را دزديدند و ديگرى در فراق رفيق خود نالان بود كه به جزئى غفلت آن هم به سرقت رفت.» اين دزدى شكل هاى ديگرى هم داشت. جمّالى قول دادن شتر داده پولى توسط دلال گرفته و صبح روزى كه حجاج از مكه عازم مدينه شدند، نه از شتربان خبرى هست و نه شتر.

/ 7