وظايف و اقدامات قونسول ايران در جدّه
براى حل و فصل دشوارى هاى ايرانى ها، به ويژه صدور تذكره ايرانى، نماينده اى ازطرف دولت ايران و در واقع زير مجموعه سفارت ايران در عثمانى، در شهر جده بوده كه
البته روشن نيست از چه زمانى در اين شهر اقامت گزيده است. در اين بندر، شمارى تاجر
ايرانى نيز زندگى مى كردند،(33) اما شمارشان آن اندازه نبوده است كه به
خاطر آنان ايران دفتر كنسولى در آنجا داير كرده باشد. طبعاً ايجاد اين دفتر، براى
اداره كار حجاج بوده است. ايران حاجى ميرزا حبيب الله بوده كه به گفته فراهانى،
مردى فرهنگى بوده و كتابى مفصل در احوال متمهدى سودان كه صيت و صوتش آن زمان دنيا
را پركرده بود، نوشته بوده است. فراهانى خلاصه آن كتاب را در سفرنامه خود آورده
است.(34) اين قونسول در برخى زمان ها به طور دائمى و گاه به صورت موقت
در جده اقامت مى گزيده است. در موارد موقت، سه ماه پيش از مراسم حج عازم اين شهر مى
شده و پس از بازگشت حجاج، او نيز جده را ترك مى كرده است.
جداى از جده، در برخى از شهرهاى مسير نيز دست كم در برخى سال ها، قونسول هايى
بوده اند كه كار حجاج را رسيدگى مى كرده اند. اعتمادالسلطنه در سال 1263 در باره
حلب نوشته است كه هجده قونسول در اين شهر است و از جمله آنان محمد خان، مصلحت گزار
ايران هم كه مقيم اسلامبول است، يك تن يهودى حلبى! را، به جهت رسيدگى امور حاج، از
جانب خود وكيل كرده» است!(35) كنسولگرى ايران در دمشق نيز همين وظيفه را
عهده دار بوده تا كار تذكره ايرانيان را به انجام برساند.
نايب الصدر كه در سال 1305 به سفر حج مشرف شده، آگاهى هاى مفصلى در باره قونسول
ايران در جدّه و ظلم و بيداد دستگاه او به زائران ايرانى به دست داده است. به نوشته
او يك مجيدى و نيم شهبندر ايران براى تذكره مى گيرد.(36) وى مى افزايد:
قونسول ايران «مرحوم حاجى محمدخان بوده، پس از او پسر او ميرزا حسن خان است، ولى در
بيروت مى ماند.» بنابراين، «كارگزارى بندر جده و ينبع را ضميمه بيروت نموده اند و
سالى مبلغ هزار و پانصد ليراى عثمانى پيشكش يك شهبندرى جده و ينبع را به جناب سفير
معين الملك ـ سفير ايران در عثمانى ـ مى دهند.» وى ادامه مى دهد كه البته اين حضور
تنها در موسم عبور حاج است و البته همه اين كارها براى آن است كه «مبادا يك نفر حاج
از سمت ينبع يا جده و شامات سالم بگذرد!»(37)
پيشكش فرستادن براى سفير است كه سبب مى شود «هر شهبندرى تبعه دولت را به اقسام
مختلفه» بچاپد; چرا كه «تا چنين ننمايد، پيشكش را از كجا» بدهد؟(38) وى
در جاى ديگرى هم به ،كسى كه از طرف قونسول در جده بوده، يعنى حاجى ميرزا على خان،
در پى آن بوده است تا رضايت نامه هايى از حجاج بگيرد كه ثابت كند او با مردم خوب
برخورد مى كرده است. نايب الصدر كه ويس قونسول يك مجيدى و نيم وى را، روز قبل به او
برگردانده، از روى شرم به طور «مجبور» رضايت نامه اى نوشته است.(39)
ديگران نيز چنين نوشته اى را داده و تصريح كرده اند كه «خداوند عالم است كه شهادت
زور بوده است».
مطالبى كه نايب الصدر در سفرنامه اش نوشته و در بمبئى چاپ شده، بعدها مورد
مطالعه امين الدوله قرار گرفته و او در سفرنامه اش كه گزارش سفر سال 1316 خود را در
آن نوشته، به آنها استناد كرده است. وى از محسن خان مشيرالدوله سفير ايران در
عثمانى مى نالد ـ و البته از پيش با او اختلافاتى داشته است ـ و مى نويسد: «از بدع
موضوعه و جاريه در زمان مأموريت او به سفارت و اقامت استانبول، رسوماتى است كه به
عناوين مختلفه از حجاج ايرانى گرفته مى شود و بيچاره ايرانيان در ممالك عثمانى از
يهود ذليل تر و خوارترند.»
وى در جاى ديگرى هم كه خود اسير اين قبيل اخاذى ها شده، باز بناى دشنام و سقط
گويى گذاشته مى نويسد: «به حاجى محسن خان مشيرالدوله مؤسس اين بدع كه غارتگر زوار و
حجاج ايرانى بوده است، لعنت كردم. هيچ قوم در يثرب و حجاز مثل ايرانى ذليل و اسير
نيست و سبب اين كه، مأمورين ايران آنها را به ثمن بخس به عثمانى ها فروخته اند.»(40)
امين الدوله در جاى ديگر مى نويسد: «باز به حاجى محسن خان مشيرالدوله لعنت كردم
كه در طول زمان مأموريت خود در دربار عثمانى به اصلاح حال تبعه خود نپرداخت، بلكه
در ذلّت و زحمت ايرانى ها باعث شده است.»(41) امين الدوله خبر داده است
كه قونسول جده ميرزا مصطفى صفاء الممالك بوده كه در ايام حج در مكه بوده و در نيمه
راه جده به مكه، به استقبال امين الدوله آمده بوده است. ملاابراهيم كازرونى هم در
سال 1315 نوشته است كه «هرچه خواستند، يعنى قنسول عجم و عمال او، ظلم به حجاج
كردند.»
نيز گفته شده است كه در سال 1317 مأمور قونسول خانه ايران در جده، نفرى هشت
روپيه معادل چهارتومان بابت دادن تذكره ايرانى به حجاجى كه از راه جده وارد مى
شدند، دريافت مى كرده است.
ميرزا داود در سال 1322 گزارش از ظلم و اجحاف مأموران قونسولگرى ايران در جده
داده است. وى مى نويسد: «رعيت روس و انگليس و هر دولتى نفرى دو قروش مى دهند، رعيت
ايران نفرى هفت قروش و نيم بايد بدهند!» شگفت آن كه در بازگشت نيز باز اعلام شده
بود كه هر حاجى ايرانى مى بايست دو ليره بپردازد.
ميرزا داود مى نويسد: روز ديگر حجاج همه در منزل حقير جمع شدند، كه چرا قونسول
با ما چنين رفتار مى كند، معلوم شد مى خواهد از هر حاجى دو ليره گرفته و مرخص كند!
حاج كه از جده مى خواستند بروند، هم مرخّص نمى كرد. جمعى آمدند نزد حقير شكايت و
گريه كردند، كه ما چه تقصيرى داريم، كه رعيّت ايران شده ايم؟ بخارايى ها و تبعه روس
و انگليس رفتند، و ما رعيت ايران را محبوس كرده اند! رفتم عصرى بازديد جناب وكيل
الدوله و به ايشان هم مطلب را گفتم. اول كه خبر نداشتند، بعد از تحقيق معلوم شد كه
مردم راست مى گويند، يك نفر آدم از طرف هر دوى ما فرستاده، بعضى پيغامات سخت به
قونسول داديم، آن وقت روز ديگر حاج جدّه را مرخص كرد، كه در روز بيست و چهارم حركت
كرده، رفتند. مختصر اين است كه به واسطه وجود قونسول، بر تبعه ايران خيلى بد مى
گذرد.»
در سال 1331 كه اعراب بدوى در نزديكى مدينه به كاروان ايرانى ها حمله كرده و پول
و تذكره و براوات آنها را برده بودند، وقتى حجاج به مكه آمدند، نماينده ايران بى
توجه به اين دشوارى ها، براى مردم ايجاد مشكل كرده، از آنان «مطالبـه تذكره و رسـوم
قول مى كننـد». اين در حالى است كه «بيچاره ها متوقّع بودند كه مأمور دولت متبوعه
شان جدّ و جهدى در استنقاذ و استرداد اموال منهوبه مى نمايد و سفارت مقيم باب عالى
پروتست خواهد كرد و عن قريب تلافى مى شود!» اما روشن است كه اين انتظار بيهوده
بوده، گرچه به گفته اين گزارشگر «آرزو بر جوانان عيب نيست».(42) به هر
روى، با پادرميانى علما، نماينده «رسم تذكره را موقوف كرد». بعد هم توسط والى مكه
تلاشهايى در جهت بازگرداندن بخشى از اموال غارت شده حجاج صورت گرفت.
وظيفه قونسول آن بود تا در وقت ورود درباريان و شاهزادگان، مراعات حال آنها را
كرده كسانى را براى حمايت و نگهدارى آنان به همراه كاروان بفرستد. زمانى كه دختر
فرهاد ميرزا از مدينه به جده مى آمده، «چهار فرسنگ به شهر مانده، قونسول استقبال
كرده، اصرار زيادى نموده كه به قونسولخانه» برود، اما «چون عيال نداشته است» به
خانه او نرفته است.
پس از عبور حجاج از جده، قونسول دفتر خود را به مكه انتقال مى داده و در ايام
عرفات و منا چادرى در آنجا برپا مى كرده است. در گزارشى كه از سال 1317 مانده، آمده
است كه در منا، چادرى مخصوص قونسول ايران بوده است كه يكى از اشراف ايرانى با نام
ناصرالسلطنه، كه آن سال به حج آمده بوده، در آنجا اقامت داشته است. طبيعى است كه هر
سال، كسانى از درباريان به حج مى آمده اند و با حضور آنها در اعمال حج، و نيز آمدن
قونسول ايران در جده، مشكلات حجاج ايرانى رتق و فتق مى شده است. به طور معمول در
ايام منا، شب ها جشن و سرور و آتش بازى بوده و در برابر چادر قونسول ايران نيز
«تشريفاتى از بابت چراغ و آتش بازى و فواكه و شرينى و شربت» وجود داشته است.
در گزارشى از سال 1331 آمده است كه قونسول ايران در جده، در منا، چادر مخصوصى
داشته و به نوعى حضور خود را نشان مى داده است: «امشب بساط جشن و آتش بازى گسترده
براى تهنيت عيد سعيد، ادارات رسمى از مركز شريف و والى و محملين تا جنرال قونسولگرى
دولت عليّه ايران صداى شليك توپ و... بلند است.(43) در سال 1297 كه حسام
السلطنه به حج آمده بود، در عرفات و سپس در منا قونسول ايران در جده «خيمه زده،
بيرق شير و خورشيد شنيديم چند سال قبل كه ميرزا حسن خان قونسول جده و مكه بود، در
شب يازدهم آتش بازى خيلى مفصلى نمود.(44) گفتنى است كه حمله دارهاى
ايرانى در وقت استقرار، براى تشخص خود از ديگران، از بيرق شير و خورشيد استفاده مى
كرده اند.
قونسول ايرانى مقيم در دمشق نيز كارهاى حجاج آن مسير را انجام مى داده است. در
سال 1292 كه فرهاد ميرزا به حج آمده، «شكايت زيادى، حجاج قمى ومازندرانى بلكه همه
از دست عباس قلى خان قونسول شام كردند كه ما را تمام كرده است و به انواع مختلف چيز
گرفته و عذرش اين است كه من مواجب از دولت ندارم و بايد مخارج خود را از عجم
درآورم.»(45) محاكمه جالبى را هم مخبر السلطنه از سال 1321 آورده كه دو
ايرانى نزد قونسول آمدند و گفتند كه «از جده به مكه، از ملل ديگر 12 مجيدى به شترى
داده اند از ما 15 مجيدى مى خواهند». پس از مذاكره بسيار، روشن شد كه بايد 17 مجيدى
بدهند و محاكمه به اين شكل فيصله يافت. مبلغ ياد شده بين «صاحب شتر و شريف و قونسول
اشرف بخش مى شود».(46)
در برابر اين قبيل نقل ها كه همه حكايت از ظلم و ستم قونسول هاى ايرانى در جده
دارد، نجم الملك در سال 1306 از يكى از خدمات حاجى ميرزا حسن خان كارپرداز ايران در
جده در آن سال ياد كرده است: «روزى يك نفر دهقان ايرانى، خواست به طواف بيت الله
مشرّف شود، گيوه خود را با شال دستمال بر پشت پيچيد و داخل مسجد شد. يكى از خواجه
هاى حرم ملتفت شده، در حين طواف چند چماق سخت بر كتف او بنواخت، احدى از بستگان
كارپرداز خانه ايران، واقعه را از دور ديده، به كارپرداز اطلاع داد. مشار اليه در
صدد قصاص برآمد، به اذن جناب شريف و پاشاى مكه، آن خواجه را در همان محل كه چماق
زده بود، به سياست رسانيدند.»
در مدينه منوره، قونسولى در كار نبوده و مزوّر عجم ها كه سيد حسن فرزند سيد
مصطفى بوده، كارهاى آنان را حل و فصل مى كرده است. فراهانى در سال 1302 با اشاره به
اين نكته مى نويسد كه البته در برخى از سال ها «از جانب قونسول جده، آدمى موقتا در
مدينه مى آيد و هست تا حجاج از آنجا بروند. و در اين سال، ميرزاعلى خان نامى، ترك
آذربايجانى، از جانب قونسول جده به مدينه آمده بود.»