غم زدايي
وقتي يك چهره گشاده و لبخند صميمي، غمي را از دل مي زدايد، چرا بايد از اين «احسان»، دريغ كرد؟* وقتي با چهره شكفته و باز با كسي روبه رو مي شويد، در واقع كليد محبت و دوستي را به دستِ او داده ايد.* هنرمند كسي است كه بتواند غبار غم از خاطرها بزدايد.بعضيها حضوري غم آفرين دارند، برخي هم محضري غم زدا. گروه اخير، آيت لطف الهي اند كه قدرشان ناشناخته است.چه بگويم؟ كه غم از دل برود چون تو بيايي گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويمانسانها نيازمند محبّت اند.اين تشنگي، جز با ملاطفت و خوشرويي برطرف نمي شود.اگر اولين برخورد ما با كسي، به گونه اي باشد كه غم او را به شادي و نگراني اش را به اطمينان مبدّل سازد، دريچه اي به دنياي صفا و سرور به رويش گشوده ايم. اين نيز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.باز هم حديثي از حضرت صادق(ع):مَنْ اَخَذَ مِنْ وَجْهِ اَخيه المؤمِنِ قَذاةً كَتَبَ اللّه ُ لَهُ عَشْرَ حَسَناتٍ.(2)«كسي كه از چهره برادر ديني اش، رنج و اندوهي را بزدايد، خداوند به پاداش آن، ده «حسنه» در نامه اعمالش مي نويسد.»مگر اين كار نيك، چه اندازه زحمت دارد؟البته اين رفتار، نوعي هنرمندي در معاشرت است، قلبي مهربان مي خواهد و عاطفه اي سرشار و خصلتي نوعدوستانه. شاد كردن ديگران، چهره ديگري از همين «غمزدايي» است. گاهي با توجّهي، نگاهي، محبتي، كلامي، هديه اي و ... مي توان انساني را مسرور ساخت و در نتيجه خدا را از خود راضي ساخت.* متانت در سخن و ادب در گفتار و زيبايي در كلام، خصلت پاكدلانِ بي كينه است و خلق و خوي اولياء دين.* «اخلاق آمريكايي» و «اروپايي»، تصنّعي است. اما حسن خلق و خوش برخوردي در جوامع ايماني و اسلامي، ريشه در متن عقيده دارد و انسانها با هم يكدل و صميمي اند، و دلسوز و رؤوف و بامحبّت!در اين زمينه، باز هم سخني از پيشواي صادق شيعه بياوريم كه فرمود:اَيُّما مُسْلِمٍ لَقِيَ مُسلِما فَسَرَّهُ سَرَّهُ اللّه ُ عزَّ و جَلّ(3)«هر مسلماني كه با مسلماني ديدار كند و در برخورد، او را شادمان سازد، خداي متعال نيز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.»وقتي مي توان با كلماتي و چهره و برخوردي خوش و دلپذير، خاطري را خرسند ساخت، چرا بايد با گفتن كلماتي ناخوشايند و اندوه آفرين، غم بر چهره ديگري نشاند و او را به ياد روزهاي تلخش انداخت و او را مأيوس و دلسرد ساخت؟هنرمند كسي است كه بتواند غبار غم از خاطرها بزدايد. باز به قول حضرت لسان الغيب:
پري رويان قرار از دل چو بستيزند، بستانند
سمن بويان، غبار غم چو بنشينند، بنشانند
سمن بويان، غبار غم چو بنشينند، بنشانند
سمن بويان، غبار غم چو بنشينند، بنشانند