2- عبدا... بن سبا كيست
قهرمان دروغين اين افسانه يعنى عبدا... بن سبايا ابن امة السوداء مردى از يهوديان يمن است كه از روى ريا و تزوير به منظور آشوب و فتنه انگيزى در كشور اسلامى و ايجاد اختلاف در ميان مردم مسلمانان از يمن به ديگر شهرهاى اسلام سفر كرده و تظاهر به اسلام مى نمود.(14) و مى توانست با نفوذ خويش در ميان مسلمانان آنها را عليه خليفه بشوراند و عقايد يهوديت را در دين اسلام وارد سازد. اين خلاصه اى از حكايات و روايات مربوط به عبدا... بن سبا است كه بيان گرديد ذيداً به نقد اين شخصيت مى پردازيم.3- نقد بررسى افسانه عبدا... بن سبا
حقيقت اين است كه چنين شخصيتى با چنين قيافه اى نمى تواند وجود واقعى داشته باشد بلكه افكار مسموم و دستهاى جنايتكار پليدى اين افسانه را وارد تاريخ اسلام كرده است. اگر فردى به نام عبدا... بن سبا وجود داشته است چگونه بر ساير مورخين بزرگ و معتبرى چون مسعودى و ابن اثير وابن كثير و ابن خلدون و... مخفى مانده و كلامى از روايات خيالى سيف بن عمر نياورده اند چگونه اين شخص يهودى است و نام او متشكل از كلمات عربى است از طرفى از منظر علم رجال چنين شخص معروفى با چنين خصوصياتى در زمان خلافت عثمان بن عفان و حضرت على عليه السلام در صورتى واقعى خواهد بود كه نام پدر و سلسله پدرانش نيز معلوم باشد. اينها و چندين دليل ديگر حاكى از آن است كه عبدا... بن سبا افسانه اى بيش نيست.سئوال: كتابهاى حديث و رجال شيعه نيز اين داستان از نقل كرده اند. در جوا بانى شبهه نيز شيعه چنين پاسخ مى دهد كه شيعيان اين داستان را از كتاب رجال كشى يا معرفه الناقلين نوشته ابو عمر محمدبن عبدالعزيز كشى نقل كرده اند كه بسيارى از محدثين و مورخين از ضعيف بودن روايات رجال كشى سخن گفته اند.(15)فصل سوم، آيا شيعه عقايد خود را از عبدا... بن سبا گرفته است
در اين فصل به اتهامهايى كه در رابطه با عبدا... بن سباى يهودى به شيعيان وارد شده است مى پردازيم.1- شيعه موضوع رجعت پيامبراكرم صلى الله عليه وآله را از يهود كه قائل به رجعت عيساى موعود هستند برگرفته است. با مطالعه تاريخ مشخص مى گردد اول كسى كه قائل به رجعت پيامبراكرم صلى الله عليه وآله است شخص عمر بن خطاب در هنگام اختضار پيامبرصلى الله عليه وآله از عقايد يهود گرفته است. چرا كه يهوديان بر اين اعتقادند كه همه پيامبران براى خود جانشين تعيين كرده اند در رد اين ادعا هم بايد گفت كه شخص پيامبرصلى الله عليه وآله در مواردى چون يوم النذار، حديث منزلت و واقعه غديرخم حضرت على عليه السلام را جانشين خود معرفى كرده است كه در منابع معتبر اهل سنت نيز نقل شده است.3- ابن سبا با اغفال ابوذر و عمار ياسر آنها را بر ضد عثمان شوراند و باعث شورش عمومى عليه خليفه وقت شد در موزد توجه اتهام به سوى دو يار وفادرا پيامبر بايد گفت كه آنهاكسانى هستند كه در رقّت ايمان آنهانبايد شك كرد و مطالعه تاريخ و عظمت و منزلت اين دو صحابى گرانقدر را ثابت خواهد كرد. چيزى كه واقعيت دارد اين است كه چنين اتهامى فقط به قصد تخريب منزلت آنهاصورت گرفته است .4- ابن سبا باعث ايجاد شورش بصره و كوفه و مصر عليه عثمان بن عفان شد مطالعه تاريخ نشان مى دهد كه اين بزرگان مدينه بودند كه به خاطر كارهاى عثمان و سنت شكنى هاى وى مردم مدينه و ساير بلاد را بر عليه وى شوراندند افرادى چون طلحه، زبير و عايشه و عمرو بن عاص.(16)
بخش سوم
در اين گفتار به چند نمونه از اين تهمتها كه در حق شيعه گفته شده است اكتفاء مى كنيم:1- اعتقاد بر نقص قرآن: برخى اين تهمت را وارد مى كنند كه احاديث و اقوال شيعه قرآن فعلى را ناقص مى داند. اين اتهام بر شيعه وارد نيست زيرا اولاً: خداوند متعال در آيه «اَنّا نحن له لحافظون» حفاظت و صيانت آزادى مدعى و تضمين نموده است. ثانياً: تعداد رواياتى كه در خصوص اعتقاد اصل تسنن بر نقص قرآن دارند خيلى بشتر از احاديث شيعه است.2- اشتباه در نزول وحى: اين تهمت نيز بر شيعه وارد شده است كه شيعه مى گويد جبرئيل در اداى امانت خيانت و يا اشتباه كرد و مى بايست كه وحى بر حضرت على نازل مى شد! شيعه اين افتراء را نيز نمى پذيرد چرا كه در زمان نزول وحى حضرت على عليه السلام كمتر از ده سال داشته اند و امكان خيانت و يا اشباه جبرئيل نيز توهينى بر پيك الهى است. از طرفى از اين اتهام با ساير احاديث مسلم شيعه كه اهل تسنن نيز آنرا نقل نموده اند در تضاد كامل است.3- شيعه عقايد خود را از يهود گرفته است؛ اين تهمت نيز به شيعه وارد نمى باشد و در فصل عبدا... بن سبا توضيح داده شد.علاوه بر اين ها صدها افتراء و تهمت ديگر را كه از افسانه ها و داستانها و خيالهاى افرادى مفرض برگرفته شده است به شيعه منتسب شده است كه هيچ يك از آنهاصادق نمى باشد و برفرض و عناد و جهل استوار است.(17)فصل دوم آيا شيعه رافضى است.
كلمه رافضى از ريشه «رَفَضَ» به معنى دور انداختن، ترك كردن و نپذيرفتن است و رافضى به معناى برگشته از دين است.(18)اخيراً برخى از نويسندگان به شيعه نسبت رافضى مى دهند و آنها را روافض مى خوانند. ولى بايد دانست اولين بارى شيعه متصف به رافضى شد در ايام بنى اميه بود و به همين خاطر در ايام نصوص تاريخى آمده است كه روافض قسمتى از شيعه هستند نه خود شيعه برخلاف چيزى كه برخى ادعا مى كنند از مطالعه متوان و تواريخ چنين برمى آيد كه رافضه گاهى به صورت گروهى از شيعه و گاهى در مورد يك گروه مستقل به كار برده شده است و دليلى در اين ميان مجود ندارد كه تمام دوستداران و اصحاب اهل بيت (عليهم السلام)را ملقب به رافضى بدانيم. از طرفى برخى از مخالفان خلفا كه شيعه هم نبوده اند متون فقهى و اسلامى و تاريخى رافضى ناميده اند.كل شيعه مى خواهند اذهان مردم را نسبت به شيعه حقيقى و عقايد آنهامشوش نمايند. نهايت كلام اينكه معناى لغوى كلمه رافضى در مورد هر شحصى مصداقيّت دارد چرا كه هر كسى عمل و يا عقيده اى را نپذيرد در حقيقت رافضى است و با اين معنا اهل سنت هم كه از فرمايشات و سيره و سفارشات پيامبرصلى الله عليه وآله عدول كرده اند وافضى محسوب مى شوند.(19)
فصل سوم انشعابات شيعه
در همه مذاهب و خاصه در چهار دين آسمانى كليمى و مسيحى و مجوسى و اسلام و حتى در شعب آنهانيز انشعاب وجود دارد. مذهب شيعه در زمان سه پيشواى اول از پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) هيچ گونه انشعاباتى نپذيرفت ولى پس از شهادت امام حسين عليه السلام شيعه داراى انشعاباتى شد كه به اختصار بيان مى گردد:1- كسائيه: پس از شهادت امام حسين عليه السلام اقليتى از شيعه پسر سوم على عليه السلام محمد بن حنيفه را امام دانسته اند و امور را امام چهارم و مهدى موعود خوانده اند.2- زيديه: پس از رحلت امام سجادعليه السلام اكثريت شيعه امام محمد باقرعليه السلام را امام پنجم خويش قرار دادند و اقليتى ديگر به پسر ديگر امام سجادعليه السلام يعنى زيد شهيد گرويدند و به زيديه موسوم شدند.3- اسماعيليه: پس از رحلت امام محمد باقرعليه السلام امام پنجم شيعه شيعيان به فرزندش امام جعفرصادق عليه السلام گرويدند و پس از ايشان امام موسى كاظم عليه السلام را امام هفتم خويش دانستند ولى جمعى ديگر كه در اقليت بودند اسماعيل پسر بزرگ امام ششم را - كه در حال حيات پدر بزرگوار خود درگذشته بود - امام خود قرار دادند و به اسماعيليه معروف شدند كه اين فرقه نيز به انشعابات باطنيه، نذاريه، مستعليه، دروزيه و مقنعه تقسيم شدند.4- وافقيّه: پس از شهادت امام مويس كاظم عليه السلام اكثريت شيعه فرزندش امام موسى كاظم عليه السلام را امام هشتم دانستند و برخى ديگر در امام هفتم توقف كردند كه به واقفيه معروف شدند.5- شيعه داوازده امامى يا اثنى عشرى: اين گروه به اكثريت شيعه گفته مى شود كه اقليتهاى مذكور از آن منشعب شده اند و بر اين اعتقادند كه ائمه دوازده تن مى باشد و پيامبراكرم صلى الله عليه وآله تعداد و نام آنهارا صراحتاً بيان نموده اند و همچون ساير احكام الهى غيرقابل عدول و تغيير هستند امامت آنهارا مقامى الهى مى دانند كه پس از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله از طريق خداوند براى رهبرى و هدايت مردم تعيين شده اند.(20)- فرق ديگر شيعه
پس از شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام امام يازدهم شيعه گروه قليلى به شعبات واقفيه، جعفريه، قطيه، محمديه منشعب شده اند.(21) و نيز دو طايفه شيخيه و كريم خانيه كه در دو قرن اخير در ميان شيعه دوازده امامى ظاهر شدند و همچنين فرقه «على الهى» كه علاة نيز ناميده مى شوند به دليل نداشتن انسجام عقايد و منطق منظم قابل بحث نمى باشند.فصل چهارم: آيا شعوبيه فرقه اى از تشيع است
برخى از دشمنان شيعه چنين وانمود مى كنند كه شيعه گروهى غيرعرب است كه به دلايل مختلفى از جمله دشمنى با اسلام و مخصوصاً عرب پيدا شده است و در اين رهگذز شيعه را مولود تفكر ايرانى و قلمداد مى كنند.در اصطلاح شعوبى كسى است كه خواستار تساوى بين عرب و غيرعرب است كه بعدها عرب معناى اين كلمه را توسعه دادند و هر كس كه عرب را تحقير مى كرد و حتى در مورد هر زنديق و ملحدى لفظ شعوبى را بكار بردند.تارريخ نشان مى دهد كه تمامى فعالان شعوبيه از اعراب بوده اند و نه از عجم. حال آنكه تمامى پيشوايان شيعه و بسيارى از پيروان آنهااز اعراب بوده اند پس چگونه مى توان گفت كه شيعيان همان شعوبيه است و يا بالعكس. آنچه مسلم است اين است كه شيعيان اعم از عرب و عجم به اسلام و زبان عربى احترام ويژه اى قائل بوده اند و گامهاى را در تاريخ برداشته اند كه مايه مباحات جهان اسلام است.والسلام على من ابتع الهدىعيسى دانش 1ور بخشايشى
منابع
1- هويت تشيّع، احمدالوائلى، ترجمه ناصر سلمانى ايزدى، ناشر دانشگاه تربيت معلم سبزوار. چاپ اول. 13802- شيعه در اسلام، علامه محمد حسين طباطبائى. ناشر دفتر انتشارات اسلامى چاپ سيزدم. 1378
3- سيرى در تاريخ تشيع، داود الهامى، ناشر مكتب اسلام، 1375
4- شيعه و تهمتهاى ناورا، محمدجواد شرى، ترجمه محمدرضا عطائى، ناشر بنياد و پژوهش هاى آستان قدس رضوى، چاپ 1366
5- تاريخ شيعه، علامه محمدحسين مظفر، ترجمه و نگارش دكتر سيدمحمدباقر حجتى ناشر دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، چاپ اول 1368
6- علدا... بن سبا، علامه سيد مرتضى عسگرى، ناشر مجمع علمى اسلامى چاپ پنجم 1375
1) لسان العرب، ماده شَيَعَ.2) تاريخ شيعه، علامه محمدحسين منظر، ص 33
3) سيرى در تاريخ تشيع، ص 10
4) شيعه كيست و تشيع چيست، ص 170
5) هويت شيعه، ص 18
6) سيرى در تاريخ تشيع، ص 12
7) سوره الحشر، آيه 7
8) سيرى در تاريخ تشيع، ص 13-12
9) هويت تشيع، ص 16
10) هويت تشيع، ص 17
11) سوره بنى، آيه 60
12) هويت تشيع، ص 138
13) عبدا... بن سبا، ص 278-277
14) عبدا... بن سبا، ج سوم، ص 607
15) عبدا... بن سبا، ج سوم، ص 215-214
16) اين از كتاب شيعه و تهمتهاى ناروا صحفات 58-39 اخذ شده است.17) اين فصل نيز از كتاب تهمتهاى ناروا اخذ شده است.18) فرهنگ لاروس ونوين. ماده رفض
19) هويت تشيع، ص 48 الى 38
20) شيعه در اسلام. ص 76الى 64
21) سيرى در تاريخ. ص 777 الى 771