طاق‍ه‌ گ‍ل‍ی‌ از خ‍راب‍ات‌ ب‍ر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طاق‍ه‌ گ‍ل‍ی‌ از خ‍راب‍ات‌ ب‍ر - نسخه متنی

حسین درگاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دريچه اى به باغ هميشه بهار



و



روزنه اى به ديار رازهاى سر به مهر;









طاقه گلى از خرابات







(رويكردى به روش شناسى نيل به معرفت و ولايت ساحت
قدس



ولى الله الاعظم،حضرت ولى عصر و صاحب الزمان صلوات
الله و سلامه عليه)







حسين درگاهى









ـ4







(1)




بجاى مقدمه

علاّمه مجلسى در بحار]52/176[
فرموده كه: جماعتى مرا خبر
دادند از سيّد سند فاضل ميرزا محّمد استر آبادى ـ
نوّر الله مرقده ـ كه گفت: شبى در پيرامون بيت
الله الحرام مشغول طواف بودم، آنك جوانى نيكو روى
را ديدم كه مشغول طواف بود. چون نزديك من رسيد، يك
طاقه (دسته) گل سرخ به من داد در حاليكه آن وقت،
موسم گل نبود، من آن گل را گرفته و بوئيدم و گفتم:
اين از كجاست اى
سيّد من؟! فرمود: از خرابات.



آنگاه از نظر من غايب شد و من او را نديدم.



(النجم الثّاقب، محّدث نورى / حكايت 66، با
ويرايشى بر اساس مصدر)



ـ5






فرمودند: بنويسيد: "
يا فارس الحجاز ادركني".



گفتند: اين عبارت را نمى فهمند.



فرمودند: مى خواهم نفهمند.






ـ6



(2)




حا، ميم

عن أبى عبد الله عليه السّلام قال: إنّ الله
تبارك و تعالى خلق إسماً بالحروف غير متصوّت و
باللفظ غير منطق و بالشّخص غير مجسّد و بالتّشبيه
غير موصوف و باللّون غير مصبوغ، منفىٌّ عنه
الأقطار، مبعّدٌ عنه الحدود، محجوب عنه حسّ كلّ
متوهّم، مستتر غير مستور; فجعله كلمةً تامّة على
أربعة أجزاء معاً ليس منها واحد قبل الآخر. فأظهر
منها ثلاثة أسماء لفاقة الخلق إليها و حجب منها
واحداً و هو الاسم المكنون المخزون. فهذه الأسماء
الّتي ظهرت فالظّاهر هو الله تبارك و تعالى. و
سخّر سبحانه لكّل إسم من هذه الأسماء أربعة أركان.
فذلك اثنا عشر ركناً. ثم خلق لكلّ ركن منها ثلاثين
إسماً فعلاً منسوباً إليها; فهو الرّحمن الرّحيم
الملك القدّوس الخالق البارئ المصوّر الحىّ
القيّوم لا تأخذه سنة و لا نوم العليم الخبير
السّميع البصير الحكيم العزيز الجبّار المتكبّر
العلىّ العظيم المقتدر القادر السّلام المؤمن
المهيمن البارئ المنشئ البديع الرّفيع الجليل
الكريم الرّازق المحيى المميت الباعث الوارث. فهذه
الأسماء و ما كان من الأسماء الحسنى حتّى تتمّ
ثلاث مائة و






ـ7



ستّين اسماً فهي نسبة لهذه الأسماء الثلاثة و هذه
الاسماء الثلاثة أركان و حجب الاسم الواحد المكنون
المخزون بهذه الأسماء الثلاثة و ذلك قوله تعالى:"
قُلِ ادْعُوا اللهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ
أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنى ".(الكافى
1/112)



ترجمه: امام صادق عليه السّلام فرمودند: خداى
تبارك و تعالى اسمى را آفريد كه صداى حرفى ندارد،
به لفظ ادا نشود، تن و كالبد ندارد، به تشبيه
موصوف نشود، به رنگى آميخته نيست، ابعاد و اضلاع
ندارد، حدود و اطراف از او دور گشته، حس توهم
كننده باو دست نيابد، نهانست بى پرده، خداى آنرا
يك كلمه تمام قرار داد داراى چهار جزء مقارن كه
هيچيك پيش از ديگرى نيست، سپس سه اسم آنرا كه خلق
به آن نياز داشتند هويدا ساخت و يك اسم آنرا نهان
داشت و آن همان اسم مكنون مخزون است و آن سه اسمى
كه هويدا گشت ظاهرشان «الله» تبارك و تعالى است و
خداى سبحان براى هر اسمى از اين اسماء چهار ركن
مسخر فرمود كه جمعاً 12 ركن ميشود پس در برابر هر
ركنى 30 اسم كه به آنها منسوبند آفريد كه آنها
رحمن، رحيم، ملك، قدوّس،






ـ8



خالق، بارئ، مصوّر، حىّ، قيّوم، بى چرت و خواب،
عليم، خبير، سميع، بصير، حكيم، عزيز، جبّار،
متكّبر، على، عظيم مقتدر، قادر، سلام، مؤمن،
مهيمن، منشى، بديع، رفيع، جليل، كريم، رزّاق،
زنده كننده، ميراننده، باعث، وارث ميباشد. اين
اسماء كه با اسماء حسنى تا 360 اسم كامل شود فروع
اين سه اسم مى باشند. و آن سه اركانند. و آن يك
اسم مكنون مخزون به سبب اين اسماء سه گانه پنهان
شده; اينست معنى قول خداوند: بگو خدا را بخوانيد
يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد نامهاى
نيكو از اوست.



(همان مأخذ با ترجمه مرحوم مصطفوى )



آن كلمه تامّه و تمام حقيقت الهّيه كه حقيقت همه
اسماء و صفات الهّيه در تكوين و تشريع خداى متعال
است همان نور مقدّس و مقام نوارنى حبيب على
الاطلاق الهى ; جناب خاتم الأنبياء و المرسلين
حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله مى باشد.



رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به سؤال
جابر بن عبدالله انصارى كه پرسيد اولين چيزى كه
خداى تعالى






ـ9



خلق فرمود چيست ؟ فرمودند:



" نور نبيّك يا جابر، خلقه الله ثم خلق منه كلّ
خير ".



(بحار الانوار 57 / 170)



نور پيامبرت اى جابر،
خداوند او را آفريد سپس هر خيرى را از او خلق
فرمود.



اولّين چيزى كه خلق شده مقام نورانى رسول خدا صلى
الله عليه و آله بوده، سپس هر خيرى از او خلق شده
; يعنى حقيقت امير المؤمنين عليه السّلام، حقيقت
ائمه اطهار و انبياء عظام عليهم السّلام و مؤمنين
كرام از اوست ; حقيقت قرآن، حقيقت دين، حقيقت
ايمان و حقيقت اسلام همان است.



امير المؤمنين صلوات الله عليه به سلمان و ابوذر
فرمودند:



أوّلنا محمّد و آخرنا محمّد و أوسطنا محمّد و
كلّنا محمّد فلا تفرّقوا بيننا.



(بحار الانوار 26/6 و چند موضع ديگر به نقل از
مصادر ديگر)






ـ10



اوّلين ما محمّد و آخرين ما محمّد و وسطى ما محمّد
و همه ما محمّد هستيم پس فرقى ميان ما ننهيد.



امام هادى عليه السّلام در فرازى از زيارت جامعه
كبيره مى فرمايند:



" الحقّ معكم و فيكم و منكم و إليكم و أنتم أهله و
معدنه".



حق با شما و در شما و از شما و به سوى شما است و
شما اهل آن و سرچشمه اش مى باشيد .



آن حقيقت در هر عصرى متعلّق به ولىّ همان عصر است
و او در هر عصرى كه حضور دارد به عنوان ولىّ همان
عصر و صاحب آن حقيقت حضور دارد و آن حقيقت از
ناحيه او تجلّى يافته و تجديد مى شود. لذا امام
زمان صلوات الله عليه حق جديد هستند:



"السّلام على الحقّ
الجديد...السّلام على خلف السّلف...".



(زيارت حضرت صاحب الامر/مفاتيح الجنان)



سلام بر حق جديد...سلام بر جانشين گذشتگان...






ـ11



آنحضرت وارث و صاحب همان حقيقت است كه حقيقت نبوّت
و همه انبياء است و لذا بدين تعبير از ايشان ياد
گرديده است:



" السّلام على وارث الأنبياء و خاتم الأوصياء".
(همان)



سلام بر وراث پيامبران و آخرين جانشينان .



از آنجا كه آن حقيقت باطن هر خيرى در هر زمان است،
پس وجود مقدّس امام هر عصر باطن و حقيقت هر خيرى
در زمان خويش است:



" إن ذكر الخير كنتم
أوّله و أصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه".
(زيارت جامعه كبيره)



اگر خير ياد شود شما اوّل آن و اصل آن و فرع آن و
معدن آن و مأوا و انتهاى آن مى باشيد .



از اينرو آن حقيقت نورانى، حقيقت هر خيرى است;
حقيقت آن دينى است كه از ناحيه خداى متعالى تشريع
شده; حقيقت آن كتاب مسطور و مكتوبى كه از ناحيه
خداى تعالى نازل شده; و او همان وجود مقدس و مبارك
امام







ـ12



عصر صلوات الله و سلامه عليه است:



" ... السّلام على
الدّين المأثور و الكتاب المسطور السّلام على
بقيّة الله فى بلاده و حجّته على عباده ... ".(مفاتيح
الجنان)



سلام بر دين تشريع شده و كتاب مكتوب، سلام بر بقية
الله در سرزمينهايش و حجّت او بر بندگانش.




آن حقيقت نورانى كه اوّلاً وجود مقدس احمد، محمود
و محمّد صلى الله عليه و آله است، در اين عصر
متعلّق به حضرت صاحب الزّمان عليه السّلام است و
اوست همان كلمه تامّه الهيّه; و كلمه محمود:



" السّلام على حجّة
المعبود و كلمة المحمود ".(همان)



سلام بر حجت خداوند معبود و كلمه ستايش شده.



" اللهم صلّ على م ح
م د حجتك فى ارضك و خليفتك فى بلادك... و كلمتك
التامة فى أرضك. " (زيارت آل يس)



خدايا توجه كن به م ح م د حجتت در زمين و جانشينت
در ملك و آباديهايت...و كلمه تامّه ات در زمين.



* * *






ـ13



لذا هر كس در هر عصرى اگر نسبت به امام زمانش
معرفتى نداشته باشد; نسبت به حقيقت الهيّه موجود
در آن زمان شناختى برايش حاصل نگرديده و لذا از
حقيقت هر خيرى در آن دوران محروم مانده و از دين
موجود و كتاب خداى معبود در حيات خود بوئى نبرده
است.



حال اهميت فرمايش گرانقدر خاتم الانبياء صلى الله
عليه و آله فهم مى شود كه فرمودند:



" من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليّة
".



(المناقب 1/246)



هر كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت
مرده است.



در واقع معرفت و شناخت امام زمان عليه السّلام و
قبول ولايت ايشان و اتصال به ساحت قدس آنحضرت يعنى
رسيدن به حقيقت حق و يافتن آن و رسيدن به سعادت، و
عدم شناخت آن ولىّ خدا و دورى از ساحت قدس ايشان،
محروميت از حقيقت در همه جلوه هاى تكوينى و تشريعى







ـ14



و در عوض نيل به نكبت و ظلمت است.



پس وجود مقدس امام عصر صلوات الله عليه حقيقتى
هستند كه اگر كسى واجد معرفت و ولايت ايشان شود و
با اتصال به ساحت مقدس آنحضرت زندگى كند، زنده به
حقيقت زندگى شده ; حيات طيبه خالده يافته و لذا
ايام خود را شادمانه سر كرده است. همانگونه كه در
بهار، طبيعت زنده شده و شادى بخش و با طراوات
مى گردد:



"السّلام على رَبيعِ
الأنام و نَضرةِ الأيّام." (مفاتيح الجنان)



سلام بر بهار آدميان و شادمانى روزگاران.



قال يونس له (لأبى
عبدالله عليه السّلام): لولائى لكم و ما عرّفنى
الله من حقكم أحبّ إلىّ من الدنيا بحذافيرها.



قال يونس: فتبيّنت الغضب فيه.



ثم قال عليه السّلام: يا يونس قستنا بغير قياس، ما
الدّنيا و ما



فيها؟ هل هى الاّسدّ فورة أو ستر عورة؟ و أنت لك
بمحبّتنا الحياة الدائمة.

(تحف العقول/379)



يونس به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: هر آينه







ـ15



ولايت من نسبت به شما و
معرفتى كه خدا بمن نسبت بحق شما داده دوست تر است
نزد من از تمامى دنيا.



يونس گفت: در چهره او خشم را آشكارا ديدم.



سپس حضرت فرمود: اى يونس ما را بيجا قياس نمودى،
دنيا و آنچه در آن است چيست ؟ آيا آنچه در آن است
جز سدّ جوع و ستر عورت مى باشد؟ حال آنكه براى تو
بوسيله محبّت ما حيات هميشگى است.



اگر
زندگى با معرفت او و بولايت ايشان سپرى گردد، همه
دغدغه و نگرانى و التهاب مرتفع مى گردد. و اين
وجهى از معناى حديث شريفى است كه امام صادق عليه
السّلام فرموده اند:



" اعرف إمامك فانّك
اذا عرفته لم يضّرك تقدّم هذا الأمر أو تأخّر ".(غيبة
النعمانى/460)



امام خود را بشناس كه
چون او را شناختى اين امر (امر فرج) چه پيش افتد و
يا دير فرا رسد تو را زيانى نمى رساند.



يعنى حاصل ظهور براى او حاصل مى شود اگر چه در







ـ16



عالم بيرونى ظهورى متحقق نشده باشد.






(3)




ميم، دال

" ثمّ لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم ".
(التكاثر / 8)



سپس حتماً و حتماً ـ آنروز ـ از آن نعمت نعمت ها;
بزرگترين نعمت و همه نعمت سئوال خواهيد شد.



مخاطبين قرآن و حاملين علم آن در بيان " نعيم " در
اين آية شريفه فرموده اند:



"نعيم" ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است:



امام باقر و امام صادق عليهما السّلام فرمودند:




" النعيم و لاية امير المؤمنين عليه السّلام ".(تفسير
البرهان 4/503)



" نعيم " آن چيزى است
كه به سبب وجود مبارك محمّد و آل محمّد صلوات الله
عليهم أجمعينبه امّت ارزانى شده است ; از حيات و
حقيقت و هدايت و رحمت:






ـ17



عن جميل، عن أبى عبدالله عليه السّلام قال: قلت
له: " لتسئلنّ يومئذ عن النعيم "؟ قال: تسئل هذه
الامّة عمّا انعم الله عليها برسوله ثم باهل بيته.


(تفسير البرهان 4/502)



جميل گويد از امام صادق عليه السّلام در مورد آيه
"لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم" سؤال كردم، فرمودند:
سؤال مى شود اين امّت از نعمتى كه خداى متعال به
سبب رسولش و سپس به سبب خاندان ايشان بآنان عنايت
فرموده است.



"نعيم" رسول اكرم و اهل بيت و عترت آن حضرتند
صلوات الله عليهم أجمعين كه بمنزله ايشانند و
اولياء الهى هستند;



"نعيم" حبّ آنان و موالات و ولايت ايشان است;



و بالاخره فرموده اند:
"نحن النّعيم"



عن جعفر بن محمّد عليهما السّلام فى قوله عزوجل:
"ثم لتسئلن يومئذ عن النّعيم"، قال: نحن النعيم.(تفسير
البرهان 4/503)



امام صادق عليه السّلام در مورد كلام خداوند
عزوجل: "ثم لتسئلن يومئذ عن النّعيم" فرمودند:
مائيم آن "نعيم".






ـ18



عن اصبغ بن نباته، عن
على عليه السّلام قال: "ثمّ لتسئلنّ يومئذ عن
النّعيم"، قال: نحن النعيم .(تفسير البرهان
4 / 503)



اصبغ بن نباته از حضرت على عليه السّلام در مورد
آيه: "ثم لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم" نقل نمود كه
فرمودند: ما هستيم آن نعيم.



پس، به اين ترتيب آيه مباركه:
"فالذّين آمنوا و عملوا الصّالحات فى جنات النعيم"(الحج
/56) را مى توان چنين معنى كرد: پس آنان كه ايمان
آورده و اعمال صالح انجام دادند، در بهشت آن
بزرگترين نعمت، نعمت نعمتها، جنّت ولايت اولياء
الهى ; محمّد و آل محمّد صلوات الله عليهم أجمعين
هستند (هم اكنون).



عن موسى بن بكر قال: كنّا عند أبى عبدالله عليه
السّلام فقال رجل فى المجلس: أسأل الله الجنّة.
فقال أبو عبدالله عليه السّلام :أنتم فى الجنّة
فاسئلوا الله أن لا يخرجكم منها. فقال: جعلنا فداك
نحن فى الدنيا. فقال: ألستم تقرّون بامامتنا؟
قالوا: نعم. فقال هذا معنى الجنّة الّذى من أقرّ
به كان فى الجنّة. فاسئلوا الله أن لا
يسلبكم.(محاسن البرقى 1/161)






ـ19



موسى بن بكر گويد: نزد امام صادق عليه السّلام
بوديم. آنگاه مردى در آن مجلس گفت: از خدا بهشت را
مى خواهم. امام صادق عليه السّلام فرمودند: شما در
بهشت مى باشيد پس از خداوند مسئلت نمائيد كه شما
را از آن خارج ننمايد. آنمرد گفت فدايتان شويم ما
كه در دنيا مى باشيم. آنگاه حضرت فرمودند: آيا شما
به امامت ما اقرار نداريد؟ گفتند: آرى. پس آنحضرت
فرمودند: همين معنى بهشتى است كه هر كه بدان اقرار
داشته باشد در بهشت مى باشد پس از خداوند بخواهيد
كه اينرا از شما سلب نفرمايند.



* * *






امّا تفصيل آنچه فرمودند: "نحن النّعيم" ; آن نعمت
عظمى، نعمت نعمتها، حقيقت همه نعمتها و همه نعمتها
مائيم: آن حقيقت محدثه آفريده شده از ناحيه مقدّسه
الهيّه در هميشه و همه خلقت او يكى بيش نيست كه
همان حقيقت اسم "احد" و "واحد" الهى است و حقيقت،
باطن و معناى هر حسن و خيرى است كه در عالم تكوين
و تشريع






ـ20



تحقق يافته(1) از آفتاب تابان تا ماه فروزان، از
خاك زر خيز تا آسمان گوهر ريز ، از دين قويم(2) تا
قرآن عظيم(3)، از آيات و بيّنات(4) تا احكام و
عبادات(5).



01 عن جابر بن عبدالله
قال: قلت لرسول الله صلى الله عليه و آله:اوّل شئ
خلق الله تعالى ما هو؟ فقال: نور نبيّك يا جابر،
خلقه الله ثم خلق منه كل خير.



(بحارالانوار 57/170 از رياض الجنان)



جابر بن عبدالله گويد از رسول خدا صلى الله عليه و
آله پرسيدم:



اولين چيزى كه خداى تعالى آفريد چيست ؟ فرمود: نور
پيامبرت اى جابر، آفريد آنرا سپس هر خيرى را از آن
آفريد .



عن الهادى عليه السّلام: إن ذكر الخير كنتم أوّله
و أصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه.



امام هادى عليه السّلام در (زيارت جامعه كبيره)
مى فرمايند: اگر از خير ياد شود شما اوّل آن و اصل
آن و فرع






ـ21



آن و چشمه آن و مأوا و منتهاى آن مى باشيد.



2. عن الباقر عليه
السّلام فى قوله تعالى: "فما يكذّبك بعد بالدّين"
قال: الدّين على عليه السلاّم.



(مقدمّة تفسير البرهان/148 به نقل از مناقب)



امام باقر عليه السّلام در مورد كلام خداى تعالى:
"فما يكذّبك بعد
بالدّين"
فرمودند دين، على عليه السّلام است.



فى زيارة امير
المؤمنين عليه السّلام: يا دين الله القويم.



(مقدمه تفسير البرهان / 148)



در زيارت امير
المؤمنين عليه السّلام مى خوانيم: اى دين استوار
خدا.



فى زيارة صاحب الامر
عليه السّلام: السّلام على الدّين المأثور.
(مفاتيح الجنان)



در زيارت حضرت صاحب الامر عليه السّلام چنين
مى گوئيم: سلام بر دين تشريع شده خدا.



عن المفضّل أنه كتب
الى أبى عبد الله عليه السّلام فجائه







ـ22



الجواب من أبى عبدالله عليه السّلام: أمّا بعد
فانّى اوصيك و نفسى بتقوى الله و طاعته، ... الى
أن قال عليه السّلام: ثم انّى اخبرك أنّ الدّين و
اصل الدّين هو رجل، و ذلك الرّجل هو اليقين و هو
الايمان و هو امام امّته و اهل زمانه فمن عرفه عرف
الله و دينه و من أنكره أنكر الله و دينه و من
جهله جهل الله و دينه و لا يعرف الله و دينه و
حدوده و شرائعه بغير ذلك الامام... .



(بحار الانوار 24 / 286 به نقل از بصائر الدرجات)



از مفضل نقل شده كه او
نامه اى به امام صادق عليه السلام نوشت پس جواب از
امام صادق عليه السلام براى او چنين آمد: امّا
بعد، پس بدرستيكه من تو را و خود را به تقوى خداى
و اطاعت او سفارش مى كنم... (تا آنجا كه
مى فرمايد:) سپس بدرستيكه من ترا خبر ميدهم كه دين
و ريشه دين همانا مردى است و آن مرد همان يقين و
همان ايمان و او همان امام امت خود و (امام) و اهل
زمان خود است. پس كسى كه او را شناخت، خداى و دينش
را شناخته و كسى كه او را انكار كرد، خداى و دينش
را انكار كرده و كسى كه نسبت به او نادان بود،
نسبت به خداى و دينش






ـ23



نادان است. و خداى و دينش و حدود و شرايعش را بغير
از آن امام نمى شناسد...



3. " و لقد آتيناك
سبعاً من المثانى و القرآن العظيم".



(الحجر/87)



و به راستى، به تو هفت دوگانه و قرآن عظيم را
داديم.



عن الباقر عليه السّلام: سبعة ائمة و القائم عليه
السّلام.



(معجم احاديث الامام المهدى عليه السّلام 5/205)



امام باقر عليه السلام فرمودند: (مقصود از "سبعاً
من المثانى") هفت امام و (مقصود از "قرآن العظيم")
قائم عليه السلام هستند.



فى خطبة امير المؤمنين عليه السّلام: أنا الايمان
الذى به كفر و القرآن الذى إيّاه هجر.
(مقدّمه تفسير البرهان /265)



امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: منم آن ايمان
كه به او كفر ورزيده شد و قرآنى كه به دور انداخته
شد.



عن امير المؤمنين عليه السّلام قال: هذا كتاب
الله الصامت






ـ24



و أنا كتاب الله الناطق.
(وسائل الشيعه 27/34)



امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: اين، كتاب
خاموش خدا است و من، كتاب گوياى خدايم.



4. عن أبى عبدالله
عليه السّلام: نحن الآيات و نحن البيّنات.



(بحار الانوار 24/303 به نقل از كنز الفوائد )




حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: مائيم آيات
(نشانه ها) و مائيم بينات (روشنائيها).



فى دعاء الندبة: يابن
الآيات و البيّنات. (دعاى ندبه)



در دعاى ندبه خطاب به امام عصر عليه السّلام: اى
فرزند آيات و بيّنات.



5. عن داود بن كثير
قال: قلت لأبى عبد الله عليه السّلام: أنتم الصلاة
فى كتاب الله عزوجل و انتم الزكاة و انتم الحج ؟
فقال: يا داود نحن الصّلوة فى كتاب الله عزوجل و
نحن الزكاة و نحن الصيّام و نحن الحج و نحن الشهر
الحرام و نحن البلد الحرام و نحن كعبة الله و نحن
قبلة الله و نحن وجه الله. (بحار الانوار
24/303)



داود بن كثير گفت: به امام صادق عليه السلام عرض







ـ25



كردم: آيا (حقيقت) نماز و زكات و حج در كتاب خداى
عز و جل شمائيد؟ پس آن حضرت فرمودند: اى داود
(حقيقت) نماز و زكات و روزه و حج و ماه حرام و بلد
حرام (مكه) و كعبه خدا و قبله خدا و وجه خدا در
كتاب خداى عز و جل مائيم.



لذا عدم معرفت آن حقيقت، يعنى عدم معرفت به همه
حقايق و معارف الهيه و بالملازمه راه نيافتن و دست
نيافتن به آنها، يعنى در ظلمت جهل و جاهليت بسر
بردن. و همه حقيقت در هر عصرى از ناحيه مقدّسه
امام آن زمان و ولىّ آن عصر كه خليفة الله است
متجلّى است. و لذا:



من مات ولم يعرف امام
زمانه مات ميتة جاهلية.(بحارالانوار32/331)



پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله: هر كه بميرد و امام زمانش را نشناسد
به مرگ جاهليت مرده است.



و پرواضح است كه آن حقيقت الهيه در صورت انسانى كه
ناطق است (حجة الله و ولى الله)، افضل و اشرف و
اكبر است از بقيه جلوه هاى خود در قالب الفاظ
(كتاب الله) و






ـ26



صورت اعمال و آداب (احكام الله) چراكه بقيه در
موجوديت و مفيديت خود نيازمند اويند.



عن امير المؤمنين عليه السلام قال: هذا كتاب الله
الصامت و أنا كتاب الله الناطق.
(وسائل الشيعه 27/34)



و عنه عليه السلام: مالله آية اكبر منّى.
(بحارالانوار 99/140)



براى خداى متعال آيه اى بزرگتر از من نيست.



لذا با ظلم بر ولىّ الله، ظلمت عالمگير مى شود و
با قتل او حقيقت در همه جلوه هايش مقتول مى گردد:



عن أمير المؤمنين
عليه السّلام انّه قال يوماً بحذيفة بن اليمان ...
فو الذى نفس علىّ بيده، لا تزال هذه الأمة بعد قتل
الحسين ابنى فى ضلال و ظلمة و عسفة و جور و اختلاف
فى الدين ... .(بحار الانوار 28/70)



از امير المؤمنين عليه السلام نقل شده كه ايشان
روزى به حذيفه يمانى فرمودند: ... پس قسم به كسى
كه جان علىّ در دست اوست اين امت بعد از كشتن پسرم
حسين دائما در گمراهى و تاريكى و گمگشتگى و ستم و
اختلاف در






ـ27



دين خواهند بود...



عن أبى عبد الله عليه
السّلام: لمّا ضرب الحسين بن على عليهما السّلام
بالسيف ثمّ ابتدر ليقطع رأسه نادى مناد من قبل ربّ
العزه تعالى من بطنان العرش: ألا ايّتها الامّة
المتحيرّة الظّالمة بعد نبيّها لا وفّقكم الله
لأضحى و لا فطر. ثمّ قال ابو عبدالله عليه السّلام
لاجرم و الله ما وفّقوا و لا يوفّقون ابداً حتّى
يقوم ثائر الحسين عليه السّلام. (امالى
الصدوق/168)



از امام صادق عليه السلام نقل شده كه ايشان
فرمودند: هنگاميكه حسين بن على عليهما السلام به
شمشير كشته شد سپس براى بريدن سرش پاى پيش گذاشته
شد ندا دهنده اى از طرف خداى عزيز متعال از ژرفاى
عرش ندا داد: آگاه باشيد، اى امتى كه بعد از
پيامبرش سرگردان و ستمگر بوده ايد! خداى شما را
بدرك

]عيد[
قربان و فطر موفق نخواهد
فرمود. سپس امام صادق عليه السلام فرمودند: و باين
دليل است كه بخداى قسم كه

]اين
امت[
توفيق ]درك
قربان و فطر را
[نداشته
و نخواهند داشت مگر زمانى كه منتقم خون امام حسين
عليه السلام قيام فرمايد.






ـ28



و امام زمان صلوات الله عليه در زيارت ناحيه
مقدسه خطاب به امام حسين عليه السلام مى فرمايند:



فالويل للعصاة الفسّاق، لقد قتلوا بقتلك الاسلام و
عطّلوا الصّلاة و الصّيام و نقضوا السّنن و
الاحكام و هدموا قواعد الايمان و حرّفوا آيات
القرآن و هملجوا في البغى و العدوان.



پس واى بر سركشان هرزه دراى گنهكار! كه به كشتنت
اسلام را كشتند و نماز و روزه را بيهوده و مهمل
گذاردند و سنت ها و احكام را شكستند و نقض كردند و
پايه هاى ايمان را نابود كردند و آيات قرآن را
تحريف كردند و در ستم و دشمنى سخت پيش تاختند.



عن الحلبى قال: قال
لى أبو عبدالله عليه السّلام: لمّا قتل الحسين
عليه السّلام، سمع أهلنا قائلاً بالمدينة يقول:
اليوم نزل البلاء على هذه الاّمة فلا ترون فرحاً
حتّى يقوم قائمكم فيشفى صدوركم و يقتل عدوّكم و
ينال بالوتر او تاراً... .(كامل الزيارات
/351)



حلبى گفت: امام صادق عليه السلام فرمودند:
هنگاميكه امام حسين عليه السلام به قتل رسيد،
خاندان ما در مدينه شنيدند كه گوينده اى مى گفت:
امروز بر اين امت بلا نازل شد






ـ29



پس روى فرح و شادى را نخواهند ديد تا هنگاميكه
قائم شما قيام كند پس سوز سينه هاتان شفا يافته و
دشمنانتان كشته گشته و انتقام خون آن مظلوم گرفته
شود... .



و عجب زمانه ايست زمانه ما كه حاصل مظلوميت و
مقتوليت و مسموميت رسول اكرم و اميرالمؤمنين و اهل
بيت آندو را صلوات الله عليهم اجمعين، احياء دين
معنى مى كنند! ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!



و در اثر شدت جور و ستم، او، صاحب آن حقيقت الهيه،
غيبت اختيار مى كند; "غيبت " جلوه جامع و اتم و
اكمل محروميت از معرفت و لذا مبتلا شدن به لوازم
نكبت بار آن است.



نكبت غيبت بشدتى است كه حتى معناى غيبت و لوازم و
نتايج آن فهم نمى شود; گمان عمومى بر اينست كه
"غيبت" فقط ديده نشدن حضرتش مى باشد و لا غير.


ـ30




(4)




آثارى از محنت و نكبت ايّام غيبت:

01 اصول دين ; اصول زندگى است، اصول حياة طيّبه،
اصول زندگى مرضّى حق و موافق خلقت و فطرت انسان.
امّا از حقيقت آن اصول نه از تاك نشان مانده و نه
از تاك نشان :



ـ توحيد ; معرفت الله است ولى چگونه؟! حقيقت آن
پنهان ولى مدّعيان فراوان: مدّعيان مهدويّت و
نيابت و پيران و اقطاب طريقت.



معرفتى كه فطرى خلائق است و به كمترين تذكر شكفته
مى شود در نُه توى ظلمت ايّام چنان مورد غفلت واقع
شده و از يادها رفته و گم گشته كه گوئيا از اوّل
چنين بوده:



"قل انظروا ماذا فى السموات و الأرض و ما تغنى
الآيات و النّذر عن قوم لا يؤمنون ".
(يونس /101)



بگو بنگريد كه در
آسمانها و زمين چيست و نشانه ها و هشدارها، گروهى
را كه ايمان نمى آورند سود نمى بخشد.






ـ31



در حاليكه عقل و نقل حاكم بر خلاف آنست:



عن زراره عن أبى
عبدالله عليه السّلام فى قوله عزّوجل: " فطرة الله
الّتى فطر النّاس عليها"



قال: فطرهم على التوحيد.

(توحيد الصدوق /329)



زراره گويد از امام
صادق عليه السّلام در مورد كلام خداوند عزوجل:
"فطرة الله التى النّاس عليها" سؤال نمودم.
فرمودند: آنان را بر توحيد خلق فرمود.



ـ نبوّت ; معرفت نبىّ الله و رسول الله است. رسولى
كه آدم بين آب و گل بوده و او رسول بوده:



عن رسول الله صلى الله عليه و آله: كنت نبيّاً و
آدم بين الماء و الطيّن.

(بحار الانوار 16/ 402 به نقل از مناقب)



پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله فرمودند: من نبى بودم و آدم ميان آب و
گل بود.



يعنى اين منصب هميشگى او در خلقت حق متعال بوده و
خواهد بود، از اوّل خلقت تا ابد آن. لذا در نماز
بعنوان حقيقتى حىّ و حاضر بامر حق تعالى بر او به
عنوان شخص






ـ32



حاضر سلام بايد داد; "السّلام عليك ايّها النّبى و
رحمة الله و بركاته". ولى اگر سراغ ايشان را از ما
بگيرند نشان او را پانزده قرن پيش داريم و نه در
حيات حاضر و حاضر در حيات. او به نص كلام خداى
متعالى أولى بالمؤمنين است:



" النبى أولى بالمؤمنين من أنفسهم ".

(الاحزاب / 6)



پيامبر صلى الله عليه و آله اولى به مؤمنين است از
خودشان .



يعنى حضور او در مؤمنين و تصرّف او در ايشان بيش
از حضور و تصرّف آنان در خود است.



آيا نزد ما تلقى از ايشان بدينگونه است ؟!



او خاتم الانبياء و المرسلين است، لذا هيچ جانشينى
از جانشينان بحقّ او، او را از مقامات و شئوناتش
منعزل نمى كند و يكى از آن مقامات انذار است:




" انما انت منذر ".
(الرعد / 7 و النازعات / 45)



همانا تو هشدار دهنده و هشيار كننده اى.



آيا ما حقيقتاً در اين ارتباط واقع هستيم؟ آيا ما
حقيقتاً






ـ33



بيدار و هشيار بايشانيم؟






  • عمر گرانمايه بدان صرف شد
    تا چه خورم صيف و چه پوشم شتا



  • تا چه خورم صيف و چه پوشم شتا
    تا چه خورم صيف و چه پوشم شتا



ظلمت غفلت بجاى بيدارى و هشيارى چنان حاكم است كه
كسى نمى داند از كجا آمده و به كجا رهسپار است و
خود كيست ؟



ـ امامت; جانشينى بلا فصل و بحق او از آن امير
المؤمنين على بن ابيطالب سلام الله عليه است ; از
اول خلقت، از آن هنگام كه رسول الله، رسول الله
بوده، وجود مقدس امير المؤمنين نيز امير المؤمنين
و خليفه رسول رب العالمين بوده است. اين لقب
آسمانى و هميشگى و منحصر بايشان بوده و خواهد بود:



عن خالد بن يزيد عن أبى جعفر عليه السّلام قال:
لو أنّ جهّال هذه الامّة يعلمون متى سمّى علىّ
امير ألمؤمنين لم ينكروا و لايته و طاعته. قلت:
متى سمّى امير المؤمنين ؟ قال: حيث اخذ الله ميثاق
ذرّية آدم. كذا نزل به جبرئيل على محمّد صلى الله
عليه و آله و "اذ اخذ ربّك من بنى آدم من ظهورهم
ذرّيتهم و اشهدهم على

/ 3