طاق‍ه‌ گ‍ل‍ی‌ از خ‍راب‍ات‌ ب‍ر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طاق‍ه‌ گ‍ل‍ی‌ از خ‍راب‍ات‌ ب‍ر - نسخه متنی

حسین درگاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انفسهم ألست برّبكم" و أنّ محمّداً رسولى و أنّ
عليّاً أمير المؤمنين ؟ قالوا: بلى، ثم قال أبو
جعفر عليه السّلام: و الله لقد سمّاه الله باسم ما
سمّى به احد قبله

. (بحار الانوار 37/311)



از خالد بن يزيد نقل
شده كه او از امام باقر عليه السلام نقل كرد كه
ايشان فرمودند: اگر نادانان اين امت مى دانستند كه
كى على

]عليه
السلام[،
امير المؤمنين ناميده شد، ولايت و اطاعت او را
انكار نمى كردند. گفتم: چه وقت ايشان امير
المؤمنين ناميده شد؟ فرمودند: هنگاميكه خداى از
فرزندان آدم پيمان گرفت و بدينسان جبرئيل آنرا به
محمّد صلّى الله عليه و آله نازل كرده:" و
هنگاميكه پروردگارت از بنى آدم از پشت آنان;
فرزندانش را گرفت و آنان را شاهد بر خودشان قرار
داد كه آيا من پروردگار شما نيستم؟" اينكه محمّد
رسول من و اينكه علىّ امير المؤمنين نيست؟ گفتند:
آرى. سپس امام باقر عليه السلام فرمودند: بخدا قسم
بتحقيق خداى او را به نامى ناميد كه قبل از او كسى
را به آن نناميده بود.



عن أبى الحسن الثالث
عن آبائه عن عليّ عليهم السّلام قال:







ـ35



قال رسول الله صلى الله عليه و آله: لمّا أسرى بى
إلى السّماء كنت من ربّى كقاب قوسين أو أدنى فأوحى
إلىّ ربّى ما أوحى. ثم قال: يا محمّد إقرأ على
علىِّ بن أبيطالب عليه السّلام أمير المؤمنين فما
سمّيت به أحداً قبله و لا أسمّى بهذا أحداً بعده.


(بحار الانوار 37/290)



على عليه السلام فرمودند: رسول الله صلّى الله
عليه و آله فرمودند: هنگاميكه من براى معراج به
آسمان برده شدم و به جائى رسيدم كه از سر دو كمان
نيز نزديكتر به پروردگارم بودم پس پروردگارم بمن
وحى فرمود آنچه را كه وحى فرمود، سپس فرمود: يا
محمد! على بن ابى طالب عليه السلام را امير
المؤمنين بخوان، كه قبل از او كسى را به اين،
نناميده و هيچ كس را بعد از او باين، نخواهم
ناميد.



ولى اگر سراغ ايشان را از ما بگيرند آيا او را
همچون رسول الله صلى الله عليه و آله در پانزده
قرن پيش و در دور دست تاريخ، يعنى دور از خود نشان
نخواهيم داد؟ او چه حضورى و امارتى در ما و زندگى
ما دارد؟ و آيا اين خود نشان از رخت بر بستن ايمان
از مسلمان معاصر نيست؟ همين بيان را در جانشينان
حضرتش يكى بعد از ديگرى






ـ36



تسّرى دهيد: آنان حجة الله اند(1) ولىّ الله
اند(2)، يعنى هميشه چنينند، يعنى موت و حيات ،
غيبت و ظهور دائر مدار هدايت و امامت و ولايت آنان
نيست. آنان در هر حال حجّت و هادى(3)و دليل و ولىّ
حق تعال هستند. ولى آيا در حيات كنونى و زندگى
امروزى، ما به هدايت و دلالت و امامت و ولايت آنان
راه مى سپاريم يا به خود؟



01 عن أبى الحسن الهادى عليه السّلام: و حجج الله
على اهل الدنيا و الآخرة و الاولى .(زيارت
جامعه كبيرة)



(شما اهل بيت) حجتهاى
خدا بر اهل دنيا و آخرت و مخلوقات قبل از اينان
مى باشيد.



02 قال الامام العسكرى عليه السّلام: قال الحسن بن
على بن ابيطالب عليه السّلام: نحن اولياء الله
المخلصون ... .



(بحار الانوار 17/220)



03 عن أبى عبدالله عليه السّلام قال: بليّة الناس
عظيمة إن دعوناهم لم يجيبونا و إن تركناهم لم
يهتدوا بغيرنا.



(بحارالانوار 23/99 به نقل از امالى شيخ صدوق)






ـ37



از امام صادق عليه السلام نقل شده كه ايشان
فرمودند: مردم به بلاى بزرگى گرفتارند; اگر ما
آنان را دعوت كنيم، اجابت نمى كنند و اگر آنان را
رهايشان كنيم بجز، بما هدايت نمى يابند،(امكان
هدايتى برايشان نيست).



دقت و توجه شود عمل به قول معصوم و امام غير از
عمل به خود او و زيستن با اوست; اولى جز اندكى از
امر دومى است.



ـ و امّا عدل ; خلاصه همه مطالب و معارف در ذيل
"عدل" معرفت النفس است; مدار گفتگو در "توحيد"،
خداى سبحان و صمد است و در "عدل " انسان قادر و
مختار.



نفسى كه به تعليم خداى متعال حامل همه علوم و
معارف الهّيه است و لكن امروزه:



" نسوا الله فأنسيهم أنفسهم". (الحشر / 19)



خداى را فراموش كردند و خداى هم آنان را نسبت به
خودشان فراموشانيد.



چه كسى خبر از خود دارد ؟ فضاحت ادّعاى خلاف اين







ـ38



مدّعا بسادگى قابل اثبات است .



ـ و امّا معاد ; از مسلّميات اعتقادى ما مخلوق
بودن و لذا وجود فعلى بهشت و جهنم است(1) و لذا
قرآن از حضور فعلى مومنين در بهشت(2) و احاطه فعلى
جهنّم به كافرين ياد مى كند(3):



01 عن الهروى قال: قلت
للرّضا عليه السّلام: أخبرنى عن الجنّة و النّار
أهما مخلوقتان ؟



فقال: نعم، و إن رسول الله صلى الله عليه و آله قد
دخل الجنه و رأى النّار لمّا عرج به الى السماء
... .



(بحار الانوار 8/284 به نقل از عيون أخبار الرضا)



از هروى نقل شده كه گفت: به امام رضا عليه السلام
عرض كردم: از بهشت و آتش برايم خبر دهيد كه آيا
آندو (امروزه) مخلوق هستند؟



فرمود : بله، و بدرستيكه رسول الله صلى الله عليه
و آله








ـ39



هنگاميكه به آسمان عروج داده شدند به بهشت وارد
شده و آتش را ديدند.



02 "و اما من خاف
مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى
الماوى". (النازعات /40)



و اما آنكه از مقام پروردگارش بهراسد و خويش را از
اينكه ميلى و خواسته اى داشته باشد باز بدارد، جنت
جايگاه اوست

(هم اكنون و نه فقط در آخرت).



03 و إنّ جهنم لمحيطة
على الكافرين". (العنكوبت /54)



و اين حقيقتى است كه جهنم قطعاً (هم اكنون) احاطه
بر كافران دارد.



و راستى امروزه زندگى كنونى، با وجود دين حق الهى،
در بهشت مى گذرد يا در جهنم ؟ امنيت و سعادت و
حلاوت و شعف بر آن حاكم است يا اضطراب و دلهره و
تلخى و دربدرى و نگرانى ؟



ـ و اما فروع دين ; آيا نمازها معراج هستند ؟ يعنى
سبب معرفة الله و يافتن ولىّ الله، از خود رستن و
باو






ـ40



پيوستن؟



و رسول اكرم صلّى الله عليه و آله فرموده اند: "
الصلاة ميزان...". (بحار الانوار 84/264 به نقل از
دعائم الاسلام)



نماز وسيله سنجش است...



و بدينگونه است چند و چون وضعيت حاضر بقيّه عناوين
عبادى، و بدينگونه است مايه و نماى زندگى در غيبت
; كه غيبت حق و صاحب حق است; يعنى غيبت معرفت و
حقيقت .



ـ قرآن ; كلام الله است و حاوى همه علوم و معارف
الهيه. ولى جالب است مشهورترين و معروفترين آيه از
آن كه "بسم الله الرّحمن الرّحيم" است، "بنام
خداوند بخشنده مهربان " معنى مى شود و كسى نيست
بگويد كه اصلاً معنى "الله" "خدا" نيست . و معنى
ديگر كليد واژه هاى قرآنى مانند: "تقوى"، "ايمان"
كه به صريح قرآن كليد نيل به همه كمالات و
مقامات الهيه اند "پرهيز كردن " و يا "ترسيدن "
و "باور كردن " نيستند.






ـ41



و اينهمه كه گفته شد، گوشه اى از معنى حديث شريف
ذيل است:



قال رسول الله صلى الله عليه و آله: سيأتى على
أمّتى زمان لا يبقى من القرآن إلاّ رسمه و لا من
الاسلام إلاّ إسمه.



(ثواب الاعمال /252)



رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زمانى بر
امّت من خواهد آمد كه از قرآن مگر رسمى و از اسلام
مگر اسمى باقى نمى ماند.



ظلمت غيبت چنان است كه غفلت عين بيدارى، جهالت عين
علم، تاريكى عين روشنائى و مردگى عين زندگى قلمداد
مى شود ; زندگى ها به حيرت و حسرت مى گذرد. ظلمت
چنان است كه حتى خود غيبت نيز فهم نمى شود. غيبتى
كه با همه وجود ، ما و زندگى ما را در برگرفته
است. جائيكه فهم چنين واقعيت خشنى گم شده است و
ديده نمى شود چه انتظارى براى فهم ظهور مى توان
داشت ؟ تلقى عمومى از ظهور، ظهور مردى است الهى كه
با احكامى درست و قدرتى نافذ و شمشيرى آخته خواهد
آمد. براستى تصويرى






ـ42



چنين خشن چه اشتياق و انتظارى را در دلها ايجاد
مى كند ؟; اصلاح با زور و خشونت! چنين تصورى با
صريح دلالت عقل و نقل در مورد انسان قادر مختار و
اصلاح او سازگارى ندارد.



حاشا كه قصد انكار آن در مواجهه با مزاحم و مجرم
ملعون خدا و رسول خدا و ولىّ خدا بوده باشد كه
البته در آن عملكرد نيز همان خشونت، آغشته به رحمت
است كه زيبنده ساحت قدس ولىّ اللّهى مى باشد كه
رحمةً للعالمين است:



در حديث قدسى لوح مى فرمايند:



"... و اكّمل ذلك
بابنه م ح م د رحمةً للعالمين...".(الكافى
1/527)



... و اينرا كامل كنم (امامان را ) به فرزندش م ح
م د كه رحمت بر عالميان است ... .



السلام عليك ...
الغوث والرّحمة الواسعة...".(زيارت آل يس)



آنچه از دين مانده است فقط صورتى از آن است كه
آنهم به بذل جُهد و جان فقهاست رحمة الله عليهم .






ـ43



تدّين ; جهت قيام به وظيفه بندگى است و حاصل آن
نيل به معرفت حقايق الهيه:



ذيل آيه: "ما خلقت
الجن و الانس الاّ ليعبدون ".(الذاريات
/56)



جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه عبادت
نمايند، تحقق اين امر را موكول به معرفت هر كسى،
امام زمان خودش قرار داده اند:



عن أبى عبدالله عليه
السّلام قال: خرج الحسين بن على عليهما السّلام
على اصحابه فقال: أيها الناس، إنّ الله جلّ ذكره
ما خلق العباد الاّ ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا
عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه. فقال له
رجل: يابن رسول الله بأبى انت و امّى فما معرفة
الله ؟ قال: معرفة أهل كل زمان امامهم الّذى يجب
عليهم طاعته.(علل الشرائع /56 )



از امام صادق عليه السلام نقل شده كه ايشان
فرمودند: حضرت حسين بن على عليهما السلام بر اصحاب
خود خارج شده پس فرمودند: اى مردم! بدرستيكه خداى
جلّ ذكره بندگان را خلق نفرمود مگر اينكه اورا
بشناسند، پس هنگاميكه او را شناختند بندگى و
عبادتش كنند، پس






ـ44



هنگاميكه اورا عبادت و بندگى كردند از عبادت و
بندگى غير او بى نياز شوند.



پس مردى به ايشان گفت: اى پسر پيغمر خدا! پدر و
مادرم فدايتان باد! معرفت خداى چيست؟



فرمود: معرفت اهل هر زمانى است، امامشان را كه
اطاعت او بر ايشان واجب است.



و بلاى غيبت، غفلت از معرفت ولى الله است. لذا در
كوران نكبت غيبت هم اين از دست رفته وهم آن بدست
نيامده. و إلى الله المشتكى.



و اين است گوشه اى از معناى حديث شريف:




من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية.



(المناقب 1/246)



حضور جهل و ظلمت در غياب معرفت ولى الله و امام
زمان صلوات الله عليه به غيبت او، كه غيبت معرفت
اوست عالمگير مى شود و لذا جهت خلاصى از حضور ظلمت
جهالت بدنبال همان معرفت گمشده در تلاش بايد بود .






ـ45



قرآن مجيد، ولايت و هدايت الهيه را از آنِ كسانى
مى داند كه: "يؤمنون بالغيب" اند.



" ذلك الكتاب لا ريب
فيه هدىً للمتقّين. الذين يؤمنون بالغيب...".
(البقره /2و3)



اين كتاب كه شكى در آن نيست هدايتى است براى
متقين. همانان كه ايمان به غيب دارند ...




امام صادق عليه السّلام فرموده اند:
الغيب فهو الحجّة
الغائب. (تفسير البرهان 1/53)



غيب ; پس او، همان حجّت غايب است.



آنان، آن غيب را در خود پذيرا هستند و براى او در
موطن نفس خود با ايجاد امنيت و محبّت، پايدارى و
استقرار ايجاد مى كنند .



يعنى رستن از اين چرخه منحوس و پيوستن به آن تعالى
ميمون در گرو هماهنگى با آن حقيقت است در موطن نفس
; دل يكدله شدن با او. و يكدلى بجز به محبّت و
التزام به آن كه اطاعت محبوب است، حاصل نميشود كه
گفت:






ـ46



عاشقان كشتگان معشوقند.



ـ معرفت اساس ايمان است ; هيچ عملى بدون شناخت،
مستقيم نميشود و صحيح ادا نمى گردد، و هيچ عملى
بدون بكار بستن روش درست و لازم متحقق نمى گردد:



عن امير المؤمنين على عليه السّلام:
ما من حركة إلاّ و أنت محتاج فيها إلى معرفة.
(تحف العقول /165)



از امير المؤمنين على عليه السلام نقل شده كه
ايشان فرمودند: هيچ حركتى نيست مگر آنكه تو در
انجام آن نيازمند به معرفتى.



و اين مجموعه تلاشى است براى تذكر به بعضى از
روشهاى نيل به معرفت و ولايت ولىّ عصر صلوات الله
عليه كه بى او سعادت از دنيا و عقبى رخت مى بندد.
و واضح است كه هر تلاشى بدون رعايت روش شناسى
مناسب بى ثمر خواهد بود.



در اين مجموعه سعى در ارائه بعضى از روش شناسى هاى
نيل به معرفت آن كلمه تامّه الهيّه، ولىّ







ـ47



عصر، امام زمان، حضرت حجّة بن الحسن العسكرى صلوات
الله و سلامه عليه و عجل الله تعالى فرجه شده است،
اگر چه به اشارت. اميد كه اهل بشارت را مفيد افتد.
ان شاء الله تعالى.



و اگر خواننده را سؤال باشد كه چرا روش هاى مورد
نظر در آيات و احاديث ارائه شده وضوح ندارد بايد
گفت:



l
عن مولانا امير المؤمنين على
بن ابيطالب عليه الصلوة و السّلام:



إنّ أمرنا صعب مستصعب خشن مخشوشن سرّ مستتر مقنع
لا يحمله الاّ ملك مقّرب أو نبىٌّ مرسل أو مؤمن
امتحن الله سبحانه قلبه للايمان.
(شرح غررالحكم و دررالكلم 2 /550)



امير المؤمنين على بن
ابيطالب عليهما السّلام فرموند:



بدرستى كه امر ما سخت سخت يافت شده، درشت سخت
درشت، پنهان پوشيده پرده بر آن انداخته شده است.
تحمّل نمى كند آن را مگر فرشته مقربى يا پيغمبر
مرسلى يا مؤمنى كه خداوند سبحان قلبش را به ايمان
امتحان نموده






ـ48



باشد.



عن أبى عبدالله عليه السّلام قال: قال أبو جعفر
عليه السّلام: يابنىّ إعرف منازل الشيعه على قدر
روايتهم و معرفتهم، فانّ المعرفة هى الدّراية
للرّواية و بالدّرايات للرّوايات يعلوا المؤمن إلى
أقصى درجات الايمان، إنّى نظرت فى كتاب لعليّ
عليه السّلام فوجدت فى الكتاب: أنّ قيمة كلّ امرىء
و قدره معرفته. إنّ الله تبارك و تعالى يحاسب
الناس على قدر ما آتاهم من العقول في دار الدنيا.


(بحار الانوار 2/184 به نقل از معانى الاخبار)



امام صادق عليه السلام فرمودند كه امام باقر عليه
السلام فرمودند: پسرم منزلت و مقام هركدام از
شيعيان را از اندازه روايتى (كه از ما نقل
مى كنند) و اندازه معرفتى (كه نسبت به آن) دارند
بشناس، پس بدرستيكه " معرفت همان فهم روايات است و
به فهم روايات است كه مؤمن به بلندترين مرتبه
ايمان ارتقاء مى يابد. بدرستيكه من در نامه علىّ
عليه السلام مى نگريستم، پس در آن نوشته (اين مطلب
را) يافتم:



بدرستيكه بهاى هر انسان و ارزش او، معرفت اوست.
بدرستيكه خداى تبارك و تعالى از مردم به اندازه اى
كه در






ـ49






دنيا به آنان عقل عنايت فرموده محاسبه مى كند.






ـ50






(5)




طرائق تألّه; شيوه هاى شيدايى

الف0 روش بهره مندى از ساحت قدس آنحضرت عليه
السّلام :



عن جابر الجعفي قال:
سمعت جابر بن عبد الله يقول: لمّا أنزل الله عز و
جل على نبيّه "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
أَطِيعُوا الله وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي
الأَمْرِ مِنْكُم" قلت: يا رسول الله عرفنا الله و
رسوله فمن أولو الأمر الذين قرن الله طاعتهم
بطاعتك؟ قال: هم خلفائي يا جابر و أئمة المسلمين
بعدي، أوّلهم عليّ بن أبيطالب ثم الحسن ثم الحسين
ثم علي بن الحسين ثم محمّد بن علي المعروف في
التوراة بالباقر، و ستدركه يا جابر فإذا لقيته
فأقرءه منّي السّلام ثم الصّادق جعفر بن محمّد ثم
موسى بن جعفر ثم علي بن موسى ثم محمّد بن علي ثم
علي بن محمّد ثم الحسن بن علي ثم سميّي و كنيّي
حجة الله في أرضه و بقيّته في عباده ابن الحسن بن
علي; ذاك الّذي يفتح الله ـ تعالى ذكره ـ على يديه
مشارق الأرض و مغاربها، ذاك الذي يغيب عن شيعته و
أوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بإمامته إلاّ
من امتحن الله قلبه للإيمان. قال: فقال جابر: يا
رسول






ـ51



الله فهل ينتفع الشيعة به في غيبته؟ فقال صلى الله
عليه و آله إي و الّذي بعثني بالنبّوة إنّهم
لينتفعون به و يستضيؤون بنور ولايته(1)في غيبته
كانتفاع الناس بالشّمس و إن جلّلها السّحاب(2)،يا
جابر هذا مكنون سرّ الله و مخزون علمه فاكتمه إلاّ
عن أهله.

(بحار الانوار 36/250 به نقل از كمال الدين)



جابر جعفى گويد: از جابر بن عبدالله شنيدم كه
مى گفت: وقتى كه خداى تعالى بر پيامبرش اين آيه را
فرو فرستاد كه: "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
أَطِيعُوا الله وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي
الأَمْرِ مِنْكُم" گفتم: يا رسول الله، خدا و
رسولش را شناخته ايم، پس اولوالأمرى كه خداوند
طاعت آنها را مقرون به طاعت خود كرده چه كسانى
هستند ؟ فرمود: اى جابر آنها جانشينان من و ائمه
مسلمين پس از من هستند، اوّل ايشان على بن ابيطالب
است و بعد از او حسن و حسين و على بن الحسين و
محمّد بن على ـ كه در تورات به باقر معروف است و
تو اى جابر او را مى بينى و آنگاه كه او را



1 فى المصدر: انهم يستضيئون بنوه و ينتفعون
بولايته .

2 فى المصدر: و ان تجللها سحاب .






ـ52



ديدى سلام مرا به او برسان ـ و پس از او جعفر بن
محمّد صادق و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد
بن على و على بن محمّد و حسن بن على و پس از او
همنام و هم كنيه من حجة الله در زمينش و بقية الله
در بين عبادش، فرزند حسن بن على ائمه مسلمين
خواهند بود. او كسى است كه از شيعيان و اوليائش
غايب شود غيبتى كه بر عقيده به امامت او باقى
نماند مگر كسيكه خداوند قلبش را به ايمان امتحان
كرده است. جابر گويد: گفتم : يا رسول الله آيا در
غيبت او براى شيعيانش انتفاعى هست ؟ فرمود: آرى،
قسم به خدايى كه مرا به نبوّت مبعوث فرمود به نور
او استضائه مى كنند و به ولايت او در دوران غيبتش
بهره مند مى شوند مانند بهره بردن مردم از خورشيدى
كه در پس ابر است ، اى جابر اين سرّ مكنون خداوند
و علم مخزون اوست، آنرا از غير اهلش بپوشان.



پس اينك در محضر و مشهد او به ادب باش كه اگر نه
تو شاهد بر اوئى، او شاهد بر توست.






ل 0 روش گشايش مشكلات و توفيق حضور در ولايت







ـ53



آنحضرت عليه السّلام:



عن مولانا صاحب الزّمان عليه الصلوة و السّلام :



اكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلك فرجكم.(كمال الدين2/483)



يكى از معانى "فرجكم"; حصول معرفت آن حضرت و يافتن
گستردگى و سعه وجودى خود است و نيز برآورده شدن
حاجات و حلّ مشكلات شخص.






م 0 روش حضور در ولايت و حكومت آنحضرت عليه
السّلام:



عن الصّادق عليه السّلام: توقّع أمر صاحبك ليلك و
نهارك.



(بحار الانوار 98/159 به نقل از اقبال الاعمال)



يعنى: بهار ظهور امر
(امامت، ولايت و حاكميت ) صاحبت (قرين و مالكت )
را به هر شب و روزت رخ داده بدان و زمين را از آن
فرا گرفته بدار.






ى 0 روش بهره مندى از هدايت ،امامت و ولايت آن
حضرت عليه السّلام:






ـ54



عن مولانا صاحب الزمان عليه السّلام:



سلام على آل يس. السّلام عليك يا داعى الله و
ربّانىّ آياته...و اشهد انّك حجة الله.
(الاحتجاج 2/492)



" سلام " يعنى ; "تسليم شدن" كليد است و موت و
حيات، حضور و غياب دائر مدار حجّيّت او نيست.



بارزترين صورت و مورد در تسليم و تسلّم در اختيار
و مسخّر بودن "شىء" در رابطه با مالك آنست ; خداى
متعالى در همين مورد مى فرمايد:



" أفغير دين الله
يبغون و له أسلم من فى السّموات و الأرض طوعاً و
كرهاً و اليه يرجعون ". (آل عمران /83)



آيا جز دين خداى را
مى جويند با آنكه هر كه در آسمانها و زمين است،
خواه و نا خواه، تسليم او شده است و بسوى او باز
گردانده مى شوند.



"... و الشمس و القمر
و النّجوم مسخّرات بأمره ألا له الخلق و الأمر
تبارك الله ربّ العالمين ". (الاعراف /54)



و خورشيد و ماه و ستارگان رام فرمان اويند، آگاه
باش كه






ـ55



خلق و امر از آن اوست، فرخنده خدائى است پروردگار
جهانيان.



و لذا جدى ترين شرط بهره مندى از وجود آن نفس نفيس
و آيه ربّانى الهى، قرار دادن خود بعنوان "شىء" نه
بعنوان "شائى" در اختيار ايشان است و ناظر به همين
نكته است آنچه امير المؤمنين صلوات الله عليه در
فقرات اوليه دعاى شريف كميل فرموده اند:
"اللهم انى اسئلك
برحمتك التى وسعت كلّ شيىء و بقوتك التى قهرت بها
كلّ شىء و خضع لها كلّ شىء و ذل لها كلّ شىء و
بجبروتك التى غلبت بها كلّ شىء و بعزتك التى لا
يقوم لها شىء و بعظمتك التى ملأت كلّ شىء و
بسلطانك الذى على كلّ شىء بوجهك الباقى بعد فناء
كلّ شىء و باسمائك الّتى ملأت أركان كل شىء و
بعلمك الّذى أحاط بكلّ شىء و بنور وجهك الذّى
أضاء له كلّ شى ء..."



يعنى اينكه: آن همه حقائق و تجليات الهيه به "شى"
تعلق مى گيرد.






س 0 روش هاى معرفت و وجدان (يافتن) حضور ولائى







ـ56



آنحضرت عليه السّلام:



01 " و الفجر ... و الشّفع و الوتر ".

(الفجر /1و3)



0 الامام الصّادق عليه
السّلام: قوله عزوجل: "و الفجر" هو القائم عليه
السّلام. (معجم الاحاديث الامام المهدى
عليه السّلام 5/492)



امام صادق عليه السّلام در مورد كلام خداى عزوجل:
و الفجر (سوگند به فجر) فرمودند: او قائم عليه
السّلام است.



ـ " حتّى مطلع الفجر
". (القدر / 5)



0 الامام الصادق عليه السّلام: " حتّى مطلع الفجر
" حتى يقوم القائم عليه السّلام.

(معجم الاحاديث الامام المهدى عليه السّلام 5/504)



امام صادق عليه السلام در توضيح فقره شريفه «حتى
مطلع الفجر» در سوره قدر فرمودند: تا هنگاميكه
قائم عليه السلام بپا خيزد.



الامام الباقرعليه السّلام: ... و الوتراسم
القائم.



(معجم الاحاديث 5/491)



امام باقر عليه السّلام
(در توضيح آيه شريفه "والشفع و






ـ57



الوتر") فرمودند: و الوتر اسم قائم عليه السّلام
است.



و از طرف ديگر وتر، تك ركعتى نماز شب است.



02 "و النّهار اذا تجلّى".
(الليل / 2)



و قسم به روز هنگاميكه جلوه كند.



الامام الباقر عليه السّلام قال: و النّهار اذا
تجلّى قال: النّهار هو القائم عليه السّلام منّا
اهل البيت، اذ قام غلب دولته الباطل.



(معجم الاحاديث 5/498)



امام باقر عليه السلام
در تفسير آيه شريفه " والنهار اذا تجلّى" فرمودند:
نهار (روز) همان قائم عليه السلام از ما اهل بيت
است كه هنگاميكه بر خيزد دولتش بر باطل غلبه كند.



" و النّهار اذا
جلّيها ". (الشمس / 3)



و قسم به روز هنگاميكه روشن گرداند.



الامام الحسين عليه
السّلام: " و النّهار اذا جلاّها " قال: ذلك
القائم من آل محمّد صلى الله عليه و آله يملأالأرض
قسطاً



و عدلاً.
(معجم الاحاديث 5/494)






ـ58



امام حسين عليه السلام
در تفسير آيه شريفه " و النهار اذا جليها"
فرمودند: منظور از روز هنگاميكه بدرخشد قائم از آل
محمد صلّى الله عليه و آله است كه زمين را از قسط
و عدل پر كند.






ط0 روش نيل به ولايت و عنايت آنحضرت عليه السّلام
در جامعه:



همدلى جمعى در محبّت و توجّه و تقيّد بايشان:



عن مولانا صاحب
الزّمان عليه السّلام: و لو أنّ أشيا عنا ـ و فقهم
الله لطاعته ـ على إجتماع من القلوب فى الوفاء
بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليُمن بلقائنا و
لتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حقّ المعرفة و
صدقها منهم بنا. فما يحبسنا عنهم إلّا ما يتّصل
بنا ممّا نكرهه و لا نؤثره منهم... .(الاحتجاج
2/498)



امام زمان صلوات الله عليه فرمودند: همانا اگر
شيعيان ما كه خدا آنان را بر طاعت خود توفيق دهد
در راه وفا به پيمانى كه بر آنهاست همدل بودند،
بركت ملاقات ما از ايشان تأخير نمى افتاد و سعادت
ديدار ما براى آنان بخاطر معرفت راستينى كه به ما
دارند زودتر دست مى داد. پس ما را






ـ59



از آنان دور نمى دارد مگر آنچه از ناخشنودى ها و
نا پسنديده ها كه از ايشان به ما مى رسد .



03 " و فى السّماء رزقكم و ما توعدون. فو ربّ
السّماء و الأرض إنّه لحقٌّ كما أنّكم تنطقون ".


(الذاريات / 22)



روزى شما و آنچه وعده
داده شده ايد، در آسمان است پس قسم به پروردگار
آسمان و زمين (آن وعده) جدّاً حق است همانگونه كه
سخن مى گوئيد.



عن علىّ بن الحسين عليه السّلام فى قول الله
عزّوجل: " فو ربّ السّماء و الأرض إنّه لحقّ كما
أنّكم تنطقون " قال: قوله " إنّه لحقّ" هو قيام
القائم عليه السّلام... .



(المحجّة فيما نزل فى القائم الحجة عليه السّلام
با ترجمه/360)



امام سجاد عليه السلام
در مورد آيه مزبور فرمودند: منظور از فرمايش خداى
متعال «انّه الحق» همان قيام قائم عليه السلام
است.



ـ پس معرفت حضورش هم واقعى و عينى است و هم
اختيارى.






ـ60



04 حضور آگانه در روز جمعه كه روز ظهور ايشان و
بلكه شب جمعه، كه شب هر روزى ملحق به آن روز است.




... هذا يوم الجمعه و
هو يومك المتوقع فيه ظهورك...


(مفاتيح الجنان)



05 " وفى أنفسكم أفلا تبصرون".
(الذاريات /21)



06السّلام عليك يا عين الحيوة.



(زيارت حضرت امام عصر در روز جمعه)



07 اللهم صلّ على وليك
... نور أبصار الورى. (زيارت آل يس)



08 توجه به حال مسلّط و غالب بر اوقات فضيلت نماز
خصوصاً نماز ظهر (نيم ساعت اوّل).



وجود مبارك حضرت زهراى مرضيه سلام الله عليها در
اوقات نماز جلوه بر كائنات مى فرمودند(1)و هم
ايشان اسوه وجود مبارك حضرت بقيه اللّهند(2):



عن ابن عماره عن أبيه قال: سألت أبا عبد الله
عليه السّلام

ـ






ـ61




عن فاطمة لم سميّت زهرا؟ فقال: لأنّها اذا قامت فى
محرابها زهر نورها لاهل السّماء كما يزهر نور
الكواكب لأهل الأرض.(علل الشرائع1/181)



ابن عماره از پدرش نقل كرد كه گفت: از امام صادق
عليه السلام سئوال كردم كه چرا حضرت فاطمه

]سلام
الله عليها[،
زهرا ناميده شده؟ پس فرمودند: زيرا ايشان هنگاميكه
در محرابشان به نماز مى ايستادند، نورشان به اهل
آسمان چنان مى تابيد كه نور ستارگان به اهل زمين
مى تابد.



عن مولانا صاحب الزمان عليه السّلام: و فى ابنة
رسول الله صلى الله عليه و آله لى اسوة حسنة.
(غيبة الطوسى / 173)



از صاحب الزمان عليه السلام: و در دختر رسول خدا
صلى الله عليه و آله براى من، اسوه حسنه ايست.



ـ پس ايشان نيز به همانسان ترحم كرده و در همان
اوقات تجلى مى فرمايند.
و الحمدلله ربّ
العالمين.



09 اعمال و خصوصاً اعمال عبادى اصطلاحى را به
محبّت ايشان انجام دادن ; كه هر محبوبى در محبّت
خود






ـ62



لحاظ و حاضر است. و كتاب و سنت مشحون از نصوصى است
كه دلالت دارد بر اينكه اعمال بجز به معرفت و محبت
و ولايت آنان مقبول نيست. (بنگريد: بحارالانوار
27/166202)






هـ0 روش نيل به ولايت و محّبت آنحضرت عليه
السّلام:



عن الباقر عليه السّلام: يا خيثمه أبلغ موالينا
انّا لا نغنى عنهم من الله شيئاً الاّ بعمل و
أنّهم لن ينالوا ولايتنا إلاّ بالورع و أنّ أشدّ
الناس حسرة يوم القيامة من وصف عدلاً ثم خالفه إلى
غيره.(الكافى
2/175)



امام باقر عليه السّلام
در قسمتى از سفارشاتشان به خيثمه فرمودند:



اى خيثمه بدوستان ما پيغام ده كه ما از طرف خدا
آنها را جز به عمل بى نيازى ندهيم. و همانا آنان
جز با ورع به ولايت ما نائل نگردند و پر حسرت ترين
مردم روز قيامت كسى است كه عدالتى را بستايد و سپس
به خلاف آن گرايد.



ـ ورع ; به معناى پرهيز كردن از عمل به ميل خود و
در اختيار ولى الله بودن است ; پرهيز كردن از عمل
است; و لذا



ــ63ـ

منفعل بودن است به فعل ولىّ الله نه فعّال بودن
بخود.

ص 0 و بالاخره غزل غزلهاى روش هاى معرفت آموزى كه
آتش در خرمن است فهم روش تعرّف از خود واژه "معرفت
" است كه فرمودند:

نفس المهوم لنا المغتم لظلمنا تسبيح و همُّه لنا
عبادة...

(الكافى 2/226 از امام صادق عليه السّلام )




  • من دم نزنم ليك دم نَحنُ نَفَخنا
    اين ناى تنم را چو ببريد و تراشيد
    دل يكسر نى بود و دهان يك سر ديگر
    چون از دم او پر شد و از دو لب او مست
    تنگ آمد و مستانه بر آورد علالا



  • در من بدمد، ناله رسد تا به ثريا
    از سوى نيستان عدم عزّ تعالا
    آن سر زلب عشق همى بود شكر خا
    تنگ آمد و مستانه بر آورد علالا
    تنگ آمد و مستانه بر آورد علالا



ــ64ـ




  • و الله ز مى آن دو لب ار كوه بنوشد
    نى پرده لب بود كه گر لب بگشايد
    آواز ده اندر عدم اى ناى و نظر كن
    صد ليلى و مجنون و دو صد وامق عذرا



  • چون ريگ شود كوه، ز آسيب تجلاّ
    نى چرخ فلك ماند و نى زير و نه بالا
    صد ليلى و مجنون و دو صد وامق عذرا
    صد ليلى و مجنون و دو صد وامق عذرا



(كليات شمس 7/113)








  • مى نخوردى سخن از باده و از جام بگو
    از زبان گوى بدل، باز ز دل گو بزبان
    تا بهوشى و خرد لب بلب چاه بنه
    خاصه را ما حضر از راتبه خاص بيار
    عامه را نيز سخن از روش عام بگو



  • يا بدل يا بزبان حرفى از آن نام بگو
    هر دو چون گشت يكى، با همه اندام بگو
    چون شدى مست زمستى بلب بام بگو
    عامه را نيز سخن از روش عام بگو
    عامه را نيز سخن از روش عام بگو



ــ65ـ




  • كودكان را كه ندانند بجز حرف هجى
    خردسالان كه نخوانند بجز حرف هجى
    طمع خام بود وصل تو، با مرده دلان
    نزد اغيار نشايد سخن از يار سرود
    سر بگوشم نه و آهسته و آرام بگو



  • زان قد و زلف مگو، از الف و لام بگو
    زان لب و چشم مگو، پسته و بادام بگو
    دلخوشى را سخنى زان طمع خام بگو
    سر بگوشم نه و آهسته و آرام بگو
    سر بگوشم نه و آهسته و آرام بگو



(ديوان حاج ميرزا حبيب خراسانى/ 195196)




  • و إن فهمت ذلك فطوبى لك فطوبى لك.
    و خذ ما آتيتك و كن من الشاكرين



  • و خذ ما آتيتك و كن من الشاكرين
    و خذ ما آتيتك و كن من الشاكرين



(الاعراف /144)







  • ومن اين دو حرف نوشتم چنانكه غير ندانست
    تو هم ز روى كرامت چنان بخوان كه تو دانى



  • تو هم ز روى كرامت چنان بخوان كه تو دانى
    تو هم ز روى كرامت چنان بخوان كه تو دانى



و الحمد لله اولا و آخرا

/ 3