سرتاسر تاريخ زندگاني سرداران و رادمردان صدر اسلام چه آنانيكه خود وجود نوراني پيامبر مكرم را درك نموده و چه آنهائيكه از گوهر درخشان اوصيا ايشان كسب فيض نمودهاند، گواه بر اين مطلب است كه دومين مسئله بعد از مسئله خودسازي و تزكيه نفس همانا جنگ و جنگاوري و جهاد مسلمين بوده است. يعني همان چيزي كه در مورد آن كمتر سخن رفته و آنانكه وظيفه تبليغ مفاهيم قرآن و آشنا ساختن مردم با روحيات شهدا و بزرگان صدر اسلام و حتي خود پيامبر را داشتند، بهر دليل موجه يا غير موجه كمتر در انجام آن تلاش نمودهاند، هيچ كس منكر فضائل و مكارم اخلاقي پيامبر و صحابي گرانقدرش و رحم و رأفت و شفقت آنان نيست و نميتواند باشد، و نيز كسي نميخواهد اين حقيقت را كه مبارزه با هواها و اميال نفساني از درجه اعتبار بيشتري نسبت به مبارزه با طواغيت بيروني شمشير زدن در راه برقراري اسلام و قوانين حياة بخش آن و ايجاد امپراطوري اسلامي در سراسر جهان و نجات مستضعفان دنيا، برخوردار است، انكار نمايد. كه اين همه حقايقي غير قابل انكارند. بلكه اعتراض به امانتدار نبودن آن گروهي ميباشد، كه نميگويند، اگر مبارزه با طواغيت دروني و هواهاي نفساني جهاد «بزرگتر» است، جهاد شجاعانه و بيشائبه با شمشير و برانداختن نظامهاي طاغوتي بروني و جهاني كردن اسلام نيز جهاد «بزرگ» است، و نميگويند اگر پيامبر اسلام در برخورد با دوستان و صحابه و حتي برخي مشركان از دعواهاي شخصي خود ميگذشته و نسبت به آنان رأفت و شفقت نشان ميداده، تيغ قاطعيت پيامبر هم در برخورد با يهوديان بني قريظه و بني نظير و افرادي چون كعبابناشرفها و عمربنعبدودها و حيياخطبها و ديگران و ديگران، بسيار تيز و برنده بوده است. بطوريكه اگر تنها مقداري از آن قاطعيت اكنون و در شرايط كنوني باجرا درآيد، خواهند گفت گويندگان گفتههائي كه نگوئيم بهتر است. سخن را بدرازا نميكشيم، سعدبن معاذ كه زندگاني او خواهد آمد از ابرمرداني است كه دين و شمشير و دينداري و شمشير زني را بهم آميخته بود، يار صديق پيامبر كه از جان و مال و موقعيت خويش بسادگي چشم پوشي كرد. باشد كه مطالعه زندگي اين شجاع و ديگر شجاعان، شور جنگاوري و احساس مسئوليت در مقابل اسلام و مسلمين و بلكه مستضعفين را اضافه كند.