آراء و نظريات علماء نسبت باين کتاب کاملاً متفاوت است. 1- برخي معتقدند که اين کتاب از مجعولات دشمنان شيعه است و با جعل اين کتاب خواستهاند ارزش راويان شيعه را پائين آورند. 2- برخي ديگر عقيده دارند که نسبت اين کتاب به مؤلف ثابت است و مطالب آن مادامي که با توثيقات شيخ و نجاشي معارضه نداشته باشد، حجت و ارزشمند است. 3- بعضي ديگر گام فراتر نهاده و او را نقّاد و عالم بزرگ علم رجال دانسته و ميگويد: حتي توثيقات شيخ و نجاشي را نيز نميتوان بر تضعيفات او مقدم داشت. 4ـ عدهاي نيز قائلند که: اين کتاب، تأليف ابن غضائري است الّا اينکه جرح و تضعيف آن غير قابل اعتماد است زيرا در اين دو جهت، به شهادت و قرائني که مفيد اطمينان باشد، استناد نکرده، بلکه معيار او در جرح و تعديل راويان، اجتهاد شخصي او بوده است مثلاً اگر حديث فردي به نظر او مشتمل بر غلوّ در حق ائمه ي اطهار(ع) بود، راوي حديث را متهم به جعل ميکرد و تضعيف مينمود.
اينک تفصيل اين نظريات مختلف:
نظريه نخست:
کتاب ساخته و پرداخته ي دشمنان شيعه است: مرحوم علامه متتبع شيخ آقا بزرگ تهراني بعد از ذکر وضع کتاب و کيفيت اطلاع بر آن ميگويد: کتاب از آن غضائري نيست و کسي که اين کتاب را تأليف کرده از دشمنان علماي شيعه بوده و با اين عمل خواسته که به هر حيلهاي، تهمتي به آنها بزند و مقام آنها را تنزل دهد و لذا اين کتاب را نوشته و براي رد گم کردن، بعضي از نظريات ابن غضائري را هم در آن درج کرده تا مطالب خلافي که در آن آورده است، پذيرفته شود. مؤيّد اين نظريه اين است که: ميان نجاشي و ابن غضائري در دوران تحصيل دوستي و الفت برقرار بود و هر پيش پدر ابن غضائري و افراد ديگر ـ همان طوري که در صفحات پيشين گذشت ـ درس ميخواندند و اگر اين کتاب از تأليفات ابن غضائري بود، ميبايست نجاشي بر آن اطلاع پيدا کرده و از مطالب آن در موارد متعدد نقل کند، در حالي که نجاشي جز بيش از بيست و چند مورد از آن نقل نميکند و در اکثر اين موارد هم ميگويد: قال احمد بن الحسين و يا قاله احمد بن الحسين و از اين دو عبارت استفاده ميشود که اين مطالب را به طور شفاهي و حضوري از ابن غضائري شنيده است، نه اينکه از کتاب او نقل کرده باشد. هر چند در برخي از موارد هم ميگويد: و ذکر احمد بن الحسين و ظاهر اين عبارت اين است که به کتاب ابن غضائري مراجعه و از آن نقل قول ميکند. بهرحال: اگر اين کتاب از تأليفات ابن غضائري بود، شيخ طوسي درباره او نميگفت: او(ابن غضائري) جوان مرگ شد و بعضي از ورثه ي وي ـ به طوري که برخي نقل ميکنندـ عمداً اين دو کتاب و ديگر کتابهايش را از بين بردند. لفظ«اخترم» که شيخ در عبارتش آورده، کاشف از اين است که ابن غضائري عمر طبيعي نداشته و حدود چهل سالگي از دنيا رفته است و روي اين اساس چون نجاشي ـ که دوست و مصاحب ابن غضائري بود ـ در سال 372 متولد شده، ميتوان گفت: ابن غضائري هم در اين سال و يا قريب به اين سال، به دنيا آمده و چون جوان مرگ شده و چنين مرگ هم معمولاً به مرگهائي گفته ميشود که قبل از رسيدن به چهل سالگي اتفاق بيفتد، پس احتمال دارد که ابن غضائري بعد از چند سال از مرگ پدر که در سنه 411 اتفاق افتاده است، بدرود حيات گفته است، پس وفات او حوالي سال 415 بوده است. بنابراين خيلي بعيد است که اين کتاب ـ رجال ابن غضائري ـ به دست نجاشي برسد و نجاشي از آن نقل کند و لکن به دست شيخ نرسد، چون اين دو بزرگوار شبانه روز در محيط بغداد زندگي ميکردند و مرحوم شيخ در سال 460 و نجاشي در سال 450 فوت کرده است، پس آيا ممکن است بعد از اين ، نجاشي براين کتاب دسترسي پيدا کند و شيخ نکند؟ حداکثر چيزي که ميتوان گفت اين است که: از ابن غضائري چرک نويسهائي در علم رجال باقي مانده که نجاشي به آنها دسترسي پيدا کرده و مطالبي را که از ابن غضائري نقل کرده از آنها برداشته است و بعداً برخي از دشمنان شيعه، يک رشته مطالبي پيرامون جرح بزرگان و مشايخ شيعه و متهم نمودن آنها به جعل و تدليس در روايات ـ که پشت هر مسلماني را ميلرزاند ـ بر آن اضافه کرده است. از اين جهت است که مرحوم ميرداماد در کتاب الرواشح ميفرمايد: کمتر کسي است که از جرح، و کمتر ثقهاي است که از قدح و طعن اين کتاب در امان باشد. ادامه دارد.