دكتر محمد مهدي جعفري علي (ع) از آن روز كه رسول خدا (ص) اسلام را به او عرضه كرد، تا روزي كه به پروردگارش پيوست، هرگز از اسلام و قرآن جدا نشد، و در حقّ، از آن هنگام كه به او نشان داده شد تا پايان، هيچ شكي نكرد، كه خود گفته است: ما شككت في الحق مذأريته[1]. او همواره از كتاب وحي و معلمان قرآن بوده و در حيات رسول خدا (ص)، به دستور آن حضرت و پس از رسول خدا(ص) به وصيت ايشان به گردآوري قرآن كريم اهتمام ميورزيد و در طول بيست و پنج سال خلافت سه خليفه اوّل و حدود پنج سال خلافت خويش، با سكوت، تأييد، دادن نظر مشورتي، تصحيح برخي از آرا واعمال و تعليم و سرانجام جهادي پيگير، پيوسته در حفظ تماميت و جلوگيري از انحراف و تحريف قرآن كوشيد. امام علي درباره رسالت پيامبر (ص) و قرآن ميگويد: «ثم اختار سبحانه لمحمد صلي الله عليه و آله وسلّم، لقاءه، و رضي له ما عنده، و اكرمه عن دارالدنيا، و رغب به عن مقارنة البلوي، فقبضه إليه كريماً، صلي الله عليه و آله و سلّم، خلّف فيكم ما خلّفت الأنبياء في أممها إذلم يتركوهم هملا، بغير طريق واضح ولا علم قائم.»[2] (آنگاه خداي سبحان ديدار خويش را براي محمّد (ص) برگزيد، و نعمتهاي موجود در پيشگاه خود را بهره پسنديده او گردانيد، و با فراخوانش او را از بودن در كنار آزمونهاي پرآشوب و گرفتاريها بر گرفت و در جايگاهي ارجمندتر گذاشت،و با ارج بسيار ، آن بزرگوار را به بارگاه پروردگاري خود برد. پيامبر گرامي نيز پس از خود چيزي را در ميان شما گذاشت كه پيامبران گذشته در ميان امتهاي خود گذاشتند، زيرا هيچ پيامبري با رخت بربستن از مجراي طبيعت هرگز امت خود را، بدون اينكه راهي روشن در پيش پايشان گذارد، و پرچمي برافراشته فرا رويشان به اهتزاز درآورد به حال خود رها نكرده است.) و در وصف قرآن سخن بسيار گفته است، از جمله: «فهو معدن الايمان و بحبوحته و ينابيع العلم و بحوره،و رياض العدل و غدرانه، و اثافيّ الاسلام و بنيانه، و أودية الحق و غيطانه، و بحر لا ينزفه المستنرفون ،و عيون لاينضبها الماتحون،و مناهل لا يغيضها الواردون ، و منازل لا يضلّ نهجها المسافرون، و اعلام لايعمي عنها السّائرون،و إكام لايجوز عنها القاصدون»[3]. (پس قرآن كان ايمان و كانون فروزان آن است، سرچشمه ها و درياهاي دانش است، و آبگيرها و بركههاي دادگري است،و شالودهها و ساختمان اسلام است، و درهّها و دشتهاي پهناور حقّ است. دريايي است كه به كف آب بردارندگان نميتوانند آن را به پايان رسانيد، و چشمه سارهايي كه كشندگان آب را ياراي خوشانيدن آنها نيست،و آبشخورهايي كه وارد شوندگان در آن آبش را فرو خوردن نتوانند، و منزلهايي كه راهيان از مسير روشنش گم نميشوند، و پرچمهاي برافراشتهاي كه راهپيمايان با رفتن به سوي آنها در راه خود سرگردان نميگردند، و تپّه هاي مرتفعي كه آهنگ كنندگان از آنها در نميگذرند). و خود را كه ثقل اصغر است چنين معرفي ميكند: «ايها الناس، خذوها عن خاتمم النبيّين، صلي الله عليه و آله وسلّم إنّه يموت من مات منّا و ليس بميّت ،و يبلي من بلي منّاوليس ببال؛ فلا تقولوابمالاتعرفون، فإّن اكثرالحقّ فيما تنكرون. و اعذروا من لا حجّة لكم عليه- و هوانا - ألم أعمل فيكم بالثقل الاكبر، و أترك فيكم الثقل الأصغر؟»[4] (مردم ، اين حقيقت را از خاتم پيامبران فراگيريد كه فرمود : «كساني از ما ميميرند ، كه در حقيقت مرده نيستند و از ما ميپوسند، كه در حقيقت پوسيده نيستند» ؛ پس بدانچه معرفت نداريد سخن نگوييد ؛ زيرا بيشتر حق در چيزي است كه شما بدان اعتراض ميكنيد(يا نميشناسيد )، و كسي را كه عليه او دليل و حجتي نداريد معذور بداريد- و آن كس من هستم- ؛ آيا بر پايه گران گوهر بزرگتر ؛ يعني قرآن در ميان شما عمل نكردهام، و گران گوهر كوچكترين يعني امامان پس از خود را در ميان شما به جاي نگذاشتهام؟) با توجّه بدين مقدمه تمهيدي، اكنون به قرآن و تاريخ و علوم آن بر ميگرديم و موضوع شيعه را در برابر آن ملاحظه مي كنيم: