از دکتر ابوالقاسم مشيري ري، پيش از طلوع خورشيد درخشان اسلام، سرزمين پهناوري در ميان کوير خشک و لم يزرع مرکزي و کوههاي برهنه شمال ايران بوده که در حقيقت راه ارتباطي شرق ايران را به غرب پيوند ميداده است. اوستا، ري را دوازدهمين شهر مقدسي که اهورامزدا[1] آفريده ياد کرده است و برخي عقيده دارند بعلت مولد زردشت پيامبر، آنرا(را کا زردشت) ناميده بودند[2] بطوريکه در آنزمان طبقات چهارگانه کيش ـ بانان، جنگاوران، کشت کاران و بازرگانان در اين شهر آباد زندگي ميکردند. ري پس از حمله اسکندر در سال 330 پيش از ميلاد شکوه و جلال گذشته خود را از دست داد و ديههاي آياد اين خطه رو بويراني نهاد تا اينکه (سلوکوس) يکي از جانشينان اسکندر (317 ـ 280 ق ـ م) براي تجديد مجد و عظمت گذشته آن دامن همت بکمر زد و خرابههاي ري را آباد و آنرا بنام(اروپوس) که نام زادگاهش در مقدونيه بود نامگزاري کرد. (سلوکوس) در اطراف ري شهرهاي تازهاي بنام(لاود کيا) و (آپاميا) بنا نهاد تا مقدونياني که بايران آمده بودند در اين شهرها سکونت کنند و پس از چندي مجموعه اين شهر را(ارساکيا) ناميد. ري، در زمان سلطنت شاهان ساساني باوج عظمت و شکوه و گذشته خود رسيد و از سال 500 تا 553 ميلادي عدهاي از ايرانيان که بکيش و آئين زردشت گرويده بودند بدين مسيح درآمدند وري مقر اساقفه و مرکز تبليغ آئين مسيح در ايران درآمد. در سال 641 ميلادي يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني که تلاشهاي وي در حراست و نگهداري مرزهاي ايران بي نتيجه ماند، ري را در آتش آشوب و شورش تازيان رها کرد و بسوي سرنوشت خويش گريخت. پس از حمله اعراب(نعيم بن مقرن) سردار تازي به کيفر پايداري مردانه ايرانيان، ري را در سال 22 هجري ويران ساخت و پس از او (سعد بن ابي وقاص) در سال 25 هجري بمنظور خاموش کردن آتش آشوب، ديگر بار برويراني آن افزود تا اينکه بعد از حدود نيم قرن، ري چهره تازهاي بخود گرفت و آبادي از دست رفته را سال 141 هجري در زمان مهدي عباسي پسر و وليعهد منصور دوانقي که والي آن سرزمين بود بازيافت و چنان با سرعت رو به آبادي رفت که هارون الرشيد زندگي در ري را آرزو ميکرد. ري تا سال 250 هجري(865 ميلادي) همچنان آباد باقي ماند ولي جنگ و ستيز ميان زيديه و طاهريه از يک طرف وزيديه و خلفاي بغداد از طرف ديگر ري را بويراني کشاند و در عهد سامانيان و ديلميان بر اثر نابسامانيهاي زمان و جنگها و کشمکشهاي حکمرانان، ري روزي آباد و ديگر روز بويراني ميرفت.[3] در سال 427( 1043 ميلادي) که راه ري بروي غزنويان باز شد بسياري از مردم اين سرزمين در جنگها کشته و شهر ويرانتر از گذشته شد و آنچه از کتب علوم و فلسفه و نجوم بود بباد يغما رفت، در سال 434هجري دوره سلجوقيان و سپس در سال 590 هجري در دوره خوارزمشاهيان، ري همچنان در آتش ناامني و آشوب ميسوخت و هم چنين در تاخت و تاز مغول آنچنان ويران شد که ديگر روي آبادي بخود نديد. از آن پس ورامين که از توابع ري شمرده ميشد مرکز اداري حکومت مغول گشت و آن شهري که اصطخري درباره آن گويد(پس از بغداد شهري آبادتر از ري در مشرق نبوده و درازا و پهناي آن يک فرسنگ و نيم در يک فرسنگ و نيم بوده و ديه هاي آن يک هر يک بزرگتر از شهري بوده) کارش بدانجا رسيد که تيمور بي هيچگونه مقاومتي بر آن دست يافت و آنرا از مردم و آبادي تهي کرد. اين فراز و نشيبها در تاريخ شهري به قدمت تاريخ، همچنان ادامه داشت تا بزمان حاضر پيوست و حتي درگذشتهاي نه چندان دور در کتب درسي ميخوانديم که(خرابههاي ري نزديک تهران است) اما امروز در پرتو عنايات امامزاده واجب التعظيم حضرت شاهزاده عبدالعظيم و امامزاده حمزه عليهما السلام و توجهات مخصوص مسئولان امور آستان مبارکشان، پراکندگي هاي گذشته در عصر رستاخير به يکپارچگي مبدل گشته و عشاق بارگاه قدسي براي درک فيض بيشتر بآباداني اين درگاه عاليجاه همت گماردهاند تا آنجا که ديگر بار ري مجد و عظمت خود را باز يافته و بصورت شهري باشکوه و زيبا در جنوب تهران، پايتخت کشور شاهنشاهي ايران خود نمائي ميکند. بناي آرامگاه عليحضرت رضا شاه کبير در جوار مرقد مطهر حضرت شاهزاده عبدالعظيم الحسني، چهره اين شهر قديمي را بکلي دگرگون کرد و برگزاري آئين ملي بزرگداشت 50 سال شاهنشاهي پهلوي [4]در آرامگاه سردار ملي ايران بر عظمت و بزرگي اين شهر در سطح جهاني افزود هم چنين ايجاد پالايش گاه نفت در جنوب شهرري بعنوان يک پديده صنعتي، ري را علاوه بر جنبههاي ملي و مذهبي بسوي يک شهر صنعتي گرايش داده است.