بیشترلیست موضوعات تشيّع امامي و زيدي در ايران زيديه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اما مدتي به وي اجازه داد تا به شهر بازگشته و از وي عذرخواهي کرد. زماني که برقي در سال274 يا 280 درگذشت، احمد بن محمد بن عيسي با پاي و سربرهنه در تشييع جنازه او شرکت کرد.[19] بدين ترتيب قم به عنوان مرکز عمده حديث امامي در قرن سوم درآمد. در اين شهر احاديث امامان که ابتدا در کوفه روايت ميشد و بعداً در جاهاي ديگر مورد تهذيب قرار گرفته و گردآوري ميشد. يک بررسي از سلسله طرق حديث در مجموعه هاي قابل قبول جمعآوري شده حديثي شيعه دوازده امامي شاهد خوبي بر اين امر است.[20] در يکي از مشهورترين اين کتابها، يعني کتاب الکافي کليني، بيش از هشتاد درصد از احاديث توسط راويان قمي روايت شده است. اگر احاديثي که وي از عالمان همشهري خود- که ارتباط تنگاتنگي با راويان قمي داشتهاند- نقل کرده به آنان ضميمه کنيم تناسب مذکور به نود درصد ميرسد. ابن بابويه صدوق که خود از چهرههاي مبرز مکتب حديثي قم به شمار ميآيد تقريباً تمامي احاديث «کتاب من لايحضره الفقيه» او از طريق محدثان همشهرياش روايت شده است. کمک قم در رشد شيعه امامي هم به لحاظ پناهگاه اصلي دانشمندان محدث امامي و هم به دليل پيروي بي شائبه از امامان مؤثر بوده است. بدون چنين کمکي شايد شيعه اثنا عشري هرگز نميتوانست شکل و قالب تشيع را داشته باشد. اما اين امر بايد مورد توجه قرار گيرد که قم و دانش امامي آن در اين دوره توسط اعراب بهويژه اشعريها شکل يافته است. بخش اعظم محدثان قمي، بويژه چهرههاي برجسته آن عرب بودند، در حالي که بخش اعظم محدثان امامي کوفه از موالي به شمار ميآمدند. احمدبن محمد بن عيسي رئيس قم و دانشمندان قمي عربي بود که به عربيت خود افتخار کرده و کتابي در «فضايل عرب» نگاشت (کتاب فضائل العرب).[21] پس از رحلت امام محمد جواد [ع] در سال 220 وي ابتداء از تأييد جانشيني امام علي هادي[ع] خودداري کرد. اين انکار وقتي بود که اعلان جانشيني از سوي يک ايراني با نام خيراني صورت گرفت و اين در حالي بود که احمدبن محمد خود در خفا رازدار اين امر بوده و از آن آگاهي داشت. وقتي بين او و خيراني در اين باره منازعه شد، او پذيرفت که از جانشيني آگاه بوده و افزود که آرزو داشت تا افتخار اعلام اين امر براي شخصي عرب باشد نه عجم.[22] در طول قرن چهارم مکتب قم تحت الشعاع برآمدن مدرسه کلامي امامي در بغداد قرار گرفت، مکتبي که از کلام عقلي و روش منطقي در برابر پيروي بي چون و چراي از حديث حمايت ميکرد.[23] شيخ مفيد (م413) نخستين رهبر اين مکتب به گونه اي آشکار در برابر شيخ صدوق رهبر برجسته مکتب قم و استاد خود قرار گرفت و کتابي در تصحيح [کتاب] اعتقادات او نگاشت. او مکتب قم را مذهب حشوي (نامي تحقيرآميز که به اهل حديث سني اطلاق ميشد) در ميان شيعه ناميد. ادعاي نگاهباني تشيع اصيل امامي را از سوي آنها منتفي دانست. شاگرد و جانشين وي شريف مرتضي علمالهدي (م436) عقل گرايي را يک قدم جلوتر برده و همانند معتزله تنها بر اين امر تأکيد ميکرد که عقل بدون استمداد از وحي مي بايست اصول مذهب را به دست آورد. تندي او نسبت به دانشمندان قمي بيش از مفيد بود؛ وي با استثناء کردن صدوق، بقيه را اهل تشبيه و جبري مذهب دانسته و معتقد بود که او نميخواهد ديگر عقايد بدعتآميز آنان را بيان کند. بنابراين آنها نيز به عنوان محدث همانند همتايان سني خود غير قابل قبول هستند. در واقع کتابهاي آنها مملو از احاديث جعلي آشکار است.