امانتداري ـ جوانمردان - جوانمردی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
امانتداري ـ جوانمردان
مردي درهنگام تاريكي سحرازخانه بيرون آمد،تا بگرمابه رود .درراه دوستي راازآن خويش بديد .گفت :موافقت كني بامن تا بگرمابه رويم ؟دوست گفت :تابدرگرمابه باتوهمراهي كنم ،ليكن به گرمابه نميتوانم بيايم كه كاري دارم .تابنزديك گرمابه باهم برفتند،بسردوراهي رسيدندواين دوست بدون آنكه دوست راخبردهدبازگشت وبراهي ديگربرفت اتفاق رادزدي بدنبال اين مردمي آمدتابگرمابه رودبراي كاردزدي .ازقضااين مرد نگريست دزدراديدوهنوزتاريك بود،پنداشت كه آن دوست اوست ،صدديناردر آستين داشت ،برپارچه اي بسته بود .آن راازآستين بيرون كردوبدان دزددادو گفت :اي برادر،اين امانت است ،بگيرتامن ازگرمابه بيرون بيايم آنوقت بمن بده .دزدپولهاي راازاوگرفت وهمانجاايستاد،تاوي ازگرمابه بيرون آمد .لباس پوشيدبطرف دررفت .دزداوراصداكردوگفت :اي جوانمرد،زر خويش بازستان وبعدبرو،كه امروزمن ازشغل خويش بازماندم ازجهت امانت تو،مردگفت :اين امانت چيست وتوكه هستي ؟دزدگفت :من مردي دزدهستم وتواين پولهاي رابمن دادي تاازگرمابه بيايي ،مردگفت :اگربرسم كارخودم كه دزدي است ،اين پولهارامي بردم ،نه ازتوترس داشتم ونه اينكه يك جواز آن راپس مي دادم .اماتوپولهارابطورامانت بمن سپري ودرجوانمردي رسم نباشدكه درامانت خيانت روادارند،هرچندكه دزدباشند/ قابوسنامه