روزي گروهي ازمسلمين به محضررسول اكرم ص آمده وعرض كردنداي رسول خدادوسه شب است ام الفضل همسرعمويت عباس ، بسيارناراحت است وگريه ميكندبه طوري كه آسايش راازماسلب نموده ،وهر چه بانوان ازاودرموردعلت گريه ميپرسند،اوپاسخ نميدهد .پيامبرص عمويش عباس رابه حضورطلبيدوبااودراين موردگفتگوكرد .عباس گفت آري ،چنين است ،ولي من نيزوقتي ازاوميپرسم چراگريه ميكني ،ميگويدخوابي ديده ام مرا به وحشت اندخته ،ولي خواب ديدن خودرابراي هيچكس نقل نميكند .پيامبرص ام الفضل رابه حضورطلبيدوازاوپرسيدچه خوابي ديده اي ؟اوعرض كرداي رسول خداخوابي ديده ام كه بسيارهولناك است ،چندرزقبل هنگام ظهر،اندكي خوابيدم كه به آن خواب قيلوله گويندخواب عجيبي ديدم .پيامبرص فرموداين وقت ظهر،ساعتي است كه خواب ديدن درآن ،دروغنيست ،ولي هرخوابي داراي تعبيراست ،خواب خودرانقل كن تامن تعبيركنم .ام الفضل عرض كرددرعالم خواب ديدم ،قطعه اي ازگوشت بدن پيامبرص جداشدوآن رادردامن من گذاشتند پيامبرص خنديدوفرمودخواب نيكي ديده اي ،بزودي پسري ازفاطمه س متولد ميشود،اورابه توميدهدتاازاوپرستاري كني .پس ازمدتي امام حسين ع متولدشد،پيامبرص ام الفضل راطلبيدوبچه نوزادرابه ام الفضل داد،ام الفضل اوراگرفت وبوسيدودردامن خودگذاشت .پيامبرص خنديدوفرمودهذا تاويل روياك من قبل قدجعلهاربي حقا .اين تعبيرخواب توازقبل است كه پروردگارآن رالباس وجودبخشيد .حسين ازمن است ومن نيزازحسين هستم ، حسين عضوي ازاعضاي من است ،گوشت اوگوشت من وخون اوخون من است ،مايك روحيم اندردوبدن ./بحارج 44ص 237اشادالمفيدص 234 .