بیشترلیست موضوعات قرنطينهاى تاريك زندگى نامه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
بيچاره رنگ به رخسار ندارد. الان است كه فشارش برود روى بيست و بعدش هم معلوم است. خر بيار و باقالى باركن!طفلكى حق دارد از همهى اطرافيانش ببرد و دل به جاى ديگرى بسپارد.- اى پروردگار عالم! تو رو به هر كى تو درگاهت آبرو داره، به فرق شكافتهى على)ع(،به گل روى نازنين مهدى كهامروز جشن تولدشه... ديدى خدا! هر چى همسايهها ديشب صرافت كردن منو ببرن جشن نيمه شعبون، نرفتم. جايىكه زبونم لال به اسم مهدى صاحب زمون گناه مىكنن آخه رفتن داره؟ پام قلم بشه... آخ كرم!... خدا جون! ديگه طاقتمطاق شده خودت به دادم برس. ديدى كه بعد از مراسم هم وقتى برام شيرينى آوردن، گفتم من از اين تيكههانمىخورم. نه ماه و نه روزه بچهى من با لقمهى حلال... آخ!...حالا فهميدى چرا اين همه شور به دلش افتاده؟ شور افتادن هم دارد. يك آخ كه مىگويد، صد تا آخ حالا كجاشوديدى!« مىشنود.دلسوزى اين يكى را ببين!- كبرى خانوم. الهى من قربونت بشم كه شيكم اولهته و اين چيزا حاليت نيست. بچهى آدم كفش و لباس نيست كهاگه عيب كرد، علاج داشته باشه. خدا نكنه، خدا نكنه كه خدا يه بچهى عقب افتاده بذاره تو كاسهى آدم. اصلاً چرا اينومىگى؟ عقب افتاده نه،اتفاقاً يك بچهى ترگل ورگل، امّا روم به ديوار؛ ناخلف. هر روز يه جور جنگلولك بازى، يه جورشرّ و شور بازى...رفيق من! انگار دستى دستى خودمان را انداختيم توى هچل خاله زنك بازى. تا اين حدّش لازم بود. حالا كه تب وتاب و اضطراب اين زن جوان و محجوب را فهميدى حالا منتظر نتيجهاش باش. اين صفحه را نشانت دادم تا گره به دلخودت هم بيافتد. آن وقت مشتاقانه به دنبال من خواهى آمد تا گره دلت را باز كنى. امّا اجازه بده باز هم گره دلت رامحكمتر كنم. نترس. من نيز همراه تو خواهم بود.خوب، حالا چشمانت را ببند. ببين! من نيز بستهام.حالا خيال كن در قرنطينهاى تاريك غوطهورى. منظورم را كه مىفهمى؟ چه طور بگويم؟ تو حالا يك جنينى.نگران نباش. زود از اين حالت در خواهى آمد. تو حالا جايى را نمىبينى. تنها گوشهايت مىشنود. آن هم صداهايىگنگ را. مىگويم گنگ. تا بفهمى شنيدن خود كلمه برايت اهميت زيادى ندارد، بلكه فهميدن حسّ كلمه مهم است