از آنجا كه معاويه از بيعت با امام عليهالسلام ـ كه امام بحق و خليفه قانوني مسلمانان بود.ـ تخلف ورزيد و همچنان به اختلاف افكني خود در جامعه اسلاميادامه داد، حضرت اورا به تسليم در برابر حكومت حق الهي فراخواند. حضرت در نامهاي به معاويه پس از يادآوري حقانيت خود و نصحيت به او، در پايان وي را تهديد به جنگ فرمود. البته بعد از آنكه موضوع اختلاف به جنگ منتهي شد، باز از ابتدا كردن به جنگ خود دارينمود.(16)و اين روش جلوي بهانهجويي عدهاي كج انديش و مقدس مآب را گرفت. اما بعد از آنكه معاويه وارد عمل شد و تمام عشاير و سپاهيانش را به جنگ فراخواند، امام عليهالسلام رسماً اعلام جهاد فرمود. منادي دركوفه با فرياد «الصلوة جامعه» مردم را به اجتماع در مسجد دعوت كرد. پس از حضور مردم حضرت درخطابه خود از آنان خواست كه به سوي اردوگاه «نخيله» حركت كنند اما آنان در برابر اين دعوت، مهر سكوت بر لب زدند.(17)عدي بن حاتم كه اين وضع اسفبار را مشاهده كرد از جابرخاست و با صداي رساي خود فرياد زد كه: چرا به پيشوا و فرزند پيامبرتان پاسخ نميدهيد...؟پس از آن، رو به حضرت كرد و گفت: ... سخنت را شنيديم و فرمانت راگردن نهاديم... سپس رهسپار نخيله گرديد. به دنبال اين فرياد چند نفر از خطبا برخاسته و همچون او با امام عليهالسلام سخن گفتند. امام عليهالسلام با گماردن مغيرة بن نوفل بركوفه با ياران خود از شهر خارج شدند ولي در مدت اقامت ده روزه آن حضرت درنخيله تنها چهار هزار نفر در اردوگاه جمع شدند. حتي بسياري از گردانهايي كه حضرت علي عليهالسلام آماده جنگ فرموده بود، از اين فرمان سرپيچي كردند. در اينجا نبايد نقش تخريبي منافقان خوارج راـ كه پيوسته در فكر توطئه بودند.ـ از نظر دور داشت. آنان گرچه در صفوف ياران امام عليهالسلام حضور داشتند ولي خطر آنان كمتر از معاويه نبود. شيخ مفيد(ره) پيوستن خوارج به سپاه امام عليهالسلام را چنين توجيه ميكند كه آنان به هر حيلتي در صدد جنگ با معاويه بودند. «و بعضهم محكمة يؤثرون قتال معاوية بكلّ حيلة...»(18)