در واقع از ظهور اسلام و حوادث زمان پيامبر صلياللهعليهوآله شروع شده است پس از شرح مختصري از اوضاع جزيرةالعرب بازارها و... به ميلاد رسول خدا صلياللهعليهوآله پرداخته است تمام حوادث زمان پيامبر صلياللهعليهوآله و جواني و ازدواج با خديجه كه سن او را 25 تا 30 سال نوشته است. كه پدرش خويلد بن اسد بن عبدالعزّي پس از 5 سال از جنگ فجار او را به عقد محمد درآورده است.وي مطالب مربوط به ارهاص و حوادث هشدار دهنده هنگام ولادت را نيز نوشته است كه ديگران ننوشتهاند او حوادث بعثت و هجرت و سپس حوادث مهم دوران را تا هنگام رحلت آن حضرت نوشته است وي ضمن بحث از خلافت ابوبكر، احتجاج فاطمه عليهاالسلام و مباحث سقيفه و رحلت فاطمه و دفن آن حضرت را نوشته است. و مباحث حكومت و نصب خصوصي عمر توسط ابوبكر و سپس خلافت عثمان و شورش عليه او مرگ عثمان و خلافت علي عليهالسلام را آورده است.او در ضمن مباحث مربوط به خلفاي اموي و سپس عباسي تا دوران معتمد عباسي و حوادث 356هـ را نوشته و به شرح امامان معصوم تا شهادت امام هادي را آورده است11.و تقريبا بهترين منبع قديمي منسوب به شيعه و منصفانه و غير مغرضانهاي است كه در دسترس ميباشد.با توجه به مطالب كتاب و عصر تقيه او و مورخان هم عصر او ميتوان علاوه بر شيعه و گرايش به اسماعيليه يك شيعه امامي نيز ناميد كه با ديگر شيعيان چندان فرقي ندارد.
عقيده و مذهب او
برخي او را شيعه دانستهاند چون از نقل حوادث و وقايع يا شرح و جملاتي كه رنگ و بوي تشيع دارد و بسياري از مورخان و سيرهنويسان چون ابن هشام، واقدي، ابن سعد، طبري و... به جهاتي نياوردهاند، ولي يعقوبي در تاريخ خود آورده است، برميآيد كه او شيعه بود. حال شيعه زيدي، اسماعيلي يا عباسي و امامي!! «هونسما» ميگويد: او قطعا شيعه و پيرو مذهب امامي و جعفري بود نه موسويه.«سارتن» پس از آن كه او را به عنوان مورخ، جغرافيدان شيعه ياد ميكند ميگويد: دليل بر تشيع او آن است كه او كتابش را بيطرفانه و باعلاقه خاصي نوشته است12.«جرجيزيدان» مينويسد: مزاياي تاريخ يعقوبي علاوه بر قدمت آن، شيعه بودن او است. از بنيعباس چيزهائي نوشته است كه ديگران از نوشتن آن پرهيز ميكردند13.در اعيان الشيعة آمده است كه: از بنيعباس معلومات منحصر به فردي ارائه ميدهد كه ديگران متعرّض آن نشدهاند14.مثلاً بني اميه تلاش فراوان بر شرك ابوطالب داشتند كه همان نظر عموما د رمنابع اهل سنت آمده است ولي يعقوبي بر عكس اشعار و مطالب ابوطالب كه دلالت بر ايمان او دارد، آورده است. مثل اين شعر ابو طالب: