بخش ششم:
مبانى طبيعى حقوق خانوادگى(1)
گفتيم كه روح و اساس اعلاميه حقوق بشر اين است كه انسان از يك نوع حيثيت وشخصيت ذاتى قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرينش يك سلسله حقوق و آزاديها به او داده شده است كه به هيچ نحو قابل سلب و انتقال نمى باشند. و گفتيم اين روح و اساس،مورد تاييد اسلام و فلسفه هاى شرقى است و آنچه باروح و اساس اين اعلاميه ناسازگار است و آن را بى پايه جلوه مى دهد هماناتفسيرهايى است كه در بسيارى از سيستمهاى فلسفى غرب درباره انسان و تار و پودهستى اش مى شود. بديهى است كه يگانه مرجع صلاحيتدار براى شناسايى حقوق واقعى انسانها كتاب پر ارزش آفرينش است.با رجوع به صفحات و سطور اين كتاب عظيم حقوق واقعى مشترك انسانها و وضع حقوقى زن و مرد در مقابل يكديگر مشخص مى گردد. عجيب اين است كه بعضى از ساده دلان،به هيچ وجه حاضر نيستند اين مرجع عظيم را به رسميت بشناسند.از نظر اينها يگانه مرجع صلاحيتدار گروهى از افراد بشرهستند كه دست در كار تنظيم اين اعلاميه بوده اند و امروز بر همه جهان سيادت وحكمرانى دارند،هر چند خودشان عملا چندان پابند مواد اين اعلاميه نيستند;ديگران را نرسد در آنچه آنها مى گويند چون و چرا كنند.ولى ما به نام همان «حقوق بشر» براى خود حق چون و چرا قائل هستيم، دستگاه با عظمت آفرينش را كه كتاب گوياى الهى است يگانه مرجع صلاحيتدار مى دانيم. من بار ديگر از خوانندگان محترم معذرت مى خواهم از اينكه برخى مسائل را دراين سلسله مقالات طرح مى كنم كه اندكى رنگ فلسفى دارد و خشك به نظر مى رسد وبراى بعضى از خوانندگان محترم خستگى آور است.خودم تا حد امكان از طرح اين گونه مسائل اجتناب دارم،ولى گاهى ارتباط مسائل حقوق زن با اين مسائل خشك فلسفى به قدرى است كه بحث درباره آنها اجتناب ناپذير است.رابطه حقوق طبيعى و هدفدارى طبيعت
از نظر ما حقوق طبيعى و فطرى از آنجا پيدا شده كه دستگاه خلقت با روشن بينى وتوجه به هدف،موجودات را به سوى كمالاتى كه استعداد آنها را در وجود آنها نهفته است سوق مى دهد. هر استعداد طبيعى مبناى يك «حق طبيعى »است و يك «سند طبيعى »براى آن به شمار مى آيد.مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد،اما بچه گوسفند چنين حقى ندارد،چرا؟ براى اينكه استعداد درس خواندن و دانا شدن در فرزند انسان هست،اما درگوسفند نيست. دستگاه خلقت اين سند طلبكارى را در وجود انسان قرار داده و دروجود گوسفند قرار نداده است.همچنين است حق فكر كردن و راى دادن و اراده آزادداشتن. بعضى خيال مى كنند فرضيه «حقوق طبيعى »و اينكه خلقت و آفرينش،انسان را به نوعى از حقوق ممتاز ساخته است يك ادعاى پوچ و خودخواهانه است و بايد آن رادور افكند;هيچ فرقى ميان انسان و غير انسان از لحاظ حقوق نيست. خير،اين طور نيست.استعدادهاى طبيعى مختلف است.دستگاه خلقت هر نوعى از انواع موجودات را در مدارى مخصوص به خود او قرار داده است و سعادت او را هم در اين قرار داده كه در مدار طبيعى خودش حركت كند.دستگاه آفرينش در اين كارخود هدف دارد و اين سندها را به صورت تصادف و از روى بى خبرى و ناآگاهى به دست مخلوقات نداده است.در اين سلسله مقالات توضيح بيشتر درباره اين مطلب ميسر نيست. ريشه و اساس حقوق خانوادگى را- كه مساله مورد بحث ماست- مانند سايرحقوق طبيعى در طبيعت بايد جستجو كرد.از استعدادهاى طبيعى زن و مرد و انواع سندهايى كه خلقت به دست آنها سپرده است مى توانيم بفهميم آيا زن و مرد داراى حقوق و تكاليف مشابهى هستند يا نه؟فراموش نكنيد،همچنانكه در مقاله هاى پيش گفتيم مساله مورد بحث ما تشابه حقوق خانوادگى زن و مرد است نه تساوى حقوق آنها.حقوق اجتماعى
افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعى غير خانوادگى يعنى از لحاظ حقوقى كه دراجتماع بزرگ، خارج از محيط خانواده نسبت به يكديگر پيدا مى كنند،هم وضع مساوى دارند و هم وضع مشابه;يعنى حقوق اولى طبيعى آنها برابر يكديگر و ماننديكديگر است;همه مثل هم حق دارند از مواهب خلقت استفاده كنند،مثل هم حق دارند كار كنند،مثل هم حق دارند در مسابقه زندگى شركت كنند،همه مثل هم حق دارند خود را نامزد هر پست از پستهاى اجتماعى بكنند و براى تحصيل وبه دست آوردن آن از طريق مشروع كوشش كنند،همه مثل هم حق دارند استعدادهاى علمى و عملى وجود خود را ظاهر كنند. و البته همين تساوى در حقوق اوليه طبيعى تدريجا آنها را از لحاظ حقوق اكتسابى در وضع نامساوى قرار مى دهد;يعنى همه به طور مساوى حق دارند كار كنند و درمسابقه زندگى شركت نمايند اما چون پاى انجام وظيفه و شركت در مسابقه به ميان مى آيد،همه در اين مسابقه يك جور از آب در نمى آيند:بعضى پر استعدادترند و بعضى كم استعدادتر،بعضى پركارترند و بعضى كم كارتر،بالاخره بعضى عالمتر،با كمال تر،باهنرتر،كارآمدتر،لايقتر از بعضى ديگر از كار در مى آيند.قهرا حقوق اكتسابى آنهاصورت نامتساوى به خود مى گيرد و اگر بخواهيم حقوق اكتسابى آنها را نيز مانندحقوق اولى و طبيعى آنها مساوى قرار دهيم، عمل ما جز ظلم و تجاوز نامى نخواهدداشت. چرا از لحاظ حقوق طبيعى اولى اجتماعى،همه افراد وضع مساوى و مشابهى دارند؟ براى اينكه مطالعه در احوال بشر ثابت مى كند كه افراد بشر طبيعتا هيچ كدام رئيس يا مرئوس آفريده نشده اند،هيچ كس كارگر يا صنعتگر يا استاد يا معلم يا افسر يا سربازيا وزير به دنيا نيامده است.اينها مزايا و خصوصياتى است كه جزء حقوق اكتسابى بشراست;يعنى افراد در پرتو لياقت و استعداد و كار و فعاليت بايد آنها را از اجتماع بگيرندو اجتماع با يك قانون قراردادى آنها را به افراد خود واگذارمى كند. تفاوت زندگى اجتماعى انسان با زندگى اجتماعى حيوانات اجتماعى از قبيل زنبور عسل در همين جهت است.تشكيلات زندگى آن حيوانات صد در صد طبيعى است;پستها و كارها به دست طبيعت در ميان آنها تقسيم شده نه به دست خودشان; طبيعتا بعضى رئيس و بعضى مرئوس،بعضى كارگر و بعضى مهندس و بعضى مامورانتظامى آفريده شده اند.اما زندگى اجتماعى انسان اين طور نيست. به همين جهت بعضى از دانشمندان يكباره اين نظريه قديم فلسفى را كه مى گويد«انسان طبيعتا اجتماعى است »انكار كرده و اجتماع انسانى را صد در صد«قراردادى »فرض كرده اند.حقوق خانوادگى
اين در اجتماع غير خانوادگى.اما در اجتماع خانوادگى چطور؟آيا افراد بشر دراجتماع خانوادگى نيز از لحاظ حقوق اوليه طبيعى وضع مشابه و همانندى دارند وتفاوت آنها در حقوق اكتسابى است؟يا ميان اجتماع خانوادگى يعنى اجتماعى كه اززن و شوهر،پدر و مادر و فرزندان و برادران و خواهران تشكيل مى شود با اجتماع غير خانوادگى،از لحاظ حقوق اوليه نيز تفاوت است و قانون طبيعى،حقوق خانوادگى را به شكلى مخصوص وضع كرده است؟ در اينجا دو فرض وجود دارد:يكى اينكه زن و شوهرى و پدر و فرزندى يا مادر وفرزندى مانند ساير روابط اجتماعى و همكاريهاى افراد با يكديگر در مؤسسات ملى يا در مؤسسات دولتى، سبب نمى شود كه بعضى افراد طبعا وضع مخصوص به خودداشته باشند.فقط مزاياى اكتسابى سبب مى شود كه يكى مثلا رئيس و ديگرى مرئوس،يكى مطيع و ديگرى مطاع،يكى داراى ماهانه بيشتر و يكى كمتر باشد.زن بودن يا شوهر بودن،پدر يا مادر بودن و فرزند بودن نيز سبب نمى شود كه هر كدام وضع مخصوص به خود داشته باشند.فقط مزاياى اكتسابى مى تواند وضع آنها را نسبت به يكديگر معين كند. فرضيه «تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگى »كه به غلط نام «تساوى حقوق »به آن داده اند،مبتنى بر همين فرض است.طبق اين فرضيه زن و مرد بااستعدادها و احتياجات مشابه و با سندهاى حقوقى مشابهى كه از طبيعت در دست دارند در زندگى خانوادگى شركت مى كنند.پس بايد حقوق خانوادگى بر اساس يكسانى و همانندى و تشابه تنظيم شود. فرض ديگر اين است كه خير،حقوق طبيعى اوليه آنها نيز متفاوت است.شوهربودن از آن جهت كه شوهر بودن است وظايف و حقوق خاصى را ايجاب مى كند و زن بودن از آن جهت كه زن بودن است وظايف و حقوق ديگرى ايجاب مى كند.همچنين است پدر يا مادر بودن و فرزند بودن،و به هر حال اجتماع خانوادگى با ساير شركتها وهمكاريهاى اجتماعى متفاوت است. فرضيه «عدم تشابه حقوق خانوادگى زن و مرد» كه اسلام آن را پذيرفته مبتنى بر اين اصل است. حالا كداميك از دو فرض بالا درست است و از چه راه مى توانيم درستى يكى ازاين دو فرض را بفهميم؟مبانى طبيعى حقوق خانوادگى(2)
براى اينكه خوانندگان محترم بتوانند خوب نتيجه گيرى كنند،بايد مطالبى كه درفصل گذشته گفته شد در نظر داشته باشند.گفتيم: 1.حقوق طبيعى از آنجا پيدا شده كه طبيعت هدف دارد و با توجه به هدف،استعدادهايى در وجود موجودات نهاده و استحقاقهايى به آنها داده است. 2.انسان از آن جهت كه انسان است از يك سلسله حقوق خاص كه «حقوق انسانى »ناميده مى شود برخوردار است و حيوانات از اين نوع حقوق برخوردارنمى باشند. 3.راه تشخيص حقوق طبيعى و كيفيت آنها مراجعه به خلقت و آفرينش است.هراستعداد طبيعى يك سند طبيعى است براى يك حق طبيعى. 4.افراد انسان از لحاظ اجتماع مدنى همه داراى حقوق طبيعى مساوى و مشابهى مى باشند و تفاوت آنها در حقوق اكتسابى است كه بستگى دارد به كار و انجام وظيفه وشركت در مسابقه انجام تكاليف. 5.علت اينكه افراد بشر در اجتماع مدنى داراى حقوق طبيعى مساوى و متشابهى هستند اين است كه مطالعه در احوال طبيعت انسانها روشن مى كند كه افراد انسان بر خلاف حيوانات اجتماعى از قبيل زنبور عسل-هيچ كدام طبيعتا رئيس يا مرئوس، مطيع يا مطاع،فرمانده يا فرمانبر،كارگر يا كارفرما،افسر يا سرباز به دنيا نيامده اند. تشكيلات زندگى انسانها طبيعى نيست;كارها و پستها و وظيفه ها به دست طبيعت تقسيم نشده است. 6.فرضيه تشابه حقوق خانوادگى زن و مرد مبتنى بر اين است كه اجتماع خانوادگى مانند اجتماع مدنى است.افراد خانواده داراى حقوق همانند و متشابهى هستند.زن و مرد با استعدادها و احتياجهاى مشابه در زندگى خانوادگى شركت مى كنند و سندهاى مشابهى از طبيعت در دست دارند.قانون خلقت به طور طبيعى براى آنها تشكيلاتى در نظر نگرفته و كارها و پستها را ميان آنها تقسيم نكرده است. و اما فرضيه عدم تشابه حقوق خانوادگى مبتنى بر اين است كه حساب اجتماع خانوادگى از اجتماع مدنى جداست.زن و مرد با استعدادها و احتياجهاى مشابهى درزندگى خانوادگى شركت نمى كنند و سندهاى مشابهى از طبيعت در دست ندارند. قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهى قرار داده و براى هر يك از آنها مدار و وضع معينى در نظر گرفته است. اكنون ببينيم كداميك از دو فرضيه بالا درست است و از چه راه بايد درستى يكى ازاين دو فرض را بفهميم. با مقياسى كه قبلا در دست داديم تعيين اينكه كداميك از دو فرض بالا صحيح است كار چندان دشوارى نيست.به استعدادها و احتياجهاى طبيعى زن و مرد،به عبارت ديگر به سندهاى طبيعى كه قانون خلقت به دست هر يك از زن و مرد داده است مراجعه مى كنيم، تكليف روشن مى شود.آيا زندگى خانوادگى طبيعى است يا قراردادى؟
در مقاله پيش گفتيم كه درباره «زندگى اجتماعى انسان »دو نظر است:بعضى زندگى اجتماعى انسان را طبيعى مى دانند،به اصطلاح انسان را«مدنى بالطبع » مى دانند.بعضى ديگر بر عكس، زندگى اجتماعى را يك امر قراردادى مى دانند كه انسان به اختيار خود و تحت تاثير عوامل اجبار كننده خارجى-نه عوامل درونى-آن را انتخاب كرده است. در باب زندگى خانوادگى چطور؟آيا در اينجا هم دو نظر است؟خير،در اينجا يك نظر بيشتر وجود ندارد.زندگى خانوادگى بشر صد در صد طبيعى است;يعنى انسان طبيعتا«منزلى »آفريده شده است.فرضا در طبيعى بودن زندگى «مدنى »انسان ترديدكنيم،در طبيعى بودن زندگى «منزلى »يعنى زندگى خانوادگى او نمى توانيم ترديد كنيم. همچنانكه بسيارى از حيوانات با آنكه زندگى اجتماعى طبيعى ندارند بلكه بكلى اززندگى اجتماعى بى بهره اند،داراى نوعى زندگانى زناشويى طبيعى مى باشند مانندكبوتران و بعضى حشرات كه به طور«جفت »زندگى مى كنند. حساب زندگى خانوادگى از زندگى اجتماعى جداست.در طبيعت تدابيرى به كاربرده شده كه طبيعتا انسان و بعضى حيوانات به سوى زندگانى خانوادگى و تشكيل كانون خانوادگى و داشتن فرزند گرايش دارند. قرائن تاريخى،دوره اى را نشان نمى دهد كه در آن دوره انسان فاقد زندگى خانوادگى باشد;يعنى زن و مرد منفرد از يكديگر زيست كنند و يا رابطه جنسى ميان افراد صورت اشتراكى و عمومى داشته باشد.زندگى قبايل وحشى عصر حاضر-كه نمونه اى از زندگانى بشر قديم به شمار مى رود- نيز چنين نيست. زندگى بشر قديم،خواه به صورت «مادر شاهى »و خواه به صورت «پدر شاهى »،شكل خانوادگى داشته است.فرضيه چهار دوره
در مساله مالكيت،اين حقيقت مورد قبول همگان واقع شده كه در ابتدا صورت اشتراكى داشته است و اختصاص بعدا پيدا شده است،ولى در مساله جنسيت هرگزچنين مطلبى نيست.علت اينكه مالكيت در آغاز زندگى بشرى جنبه اشتراكى داشته اين است كه در آن وقت اجتماع بشر قبيله اى بوده و صورت خانوادگى داشته است; يعنى افراد قبيله كه با هم مى زيسته اند،از عواطف خانوادگى بهره مند بوده اند و به همين جهت از لحاظ مالكيت وضع اشتراكى داشته اند.در ادوار اوليه فرضا قانون و رسوم وعاداتى نبوده كه زن و مرد را در مقابل يكديگر مسؤول قرار دهد،خود طبيعت واحساسات طبيعى آنها،آنها را به وظايف و حقوقى مقيد مى كرده است و هرگز زندگى وآميزش جنسى بدون قيد و شرط نداشته اند;همچنانكه حيواناتى كه به صورت «جفت »زندگى مى كنند،قانون اجتماعى و قراردادى ندارند ولى به حكم قانون طبيعى،حقوق و وظايفى را رعايت مى كنند و زندگى و آميزش آنها بدون قيد و شرطنيست. خانم مهرانگيز منوچهريان در مقدمه كتاب انتقاد بر قوانين اساسى و مدنى ايران مى گويند: «از نظر جامعه شناسى،زندگى زن و مرد در نقاط مختلف زمين يكى از اين چهارمرحله را مى پيمايد:1.مرحله طبيعى 2.مرحله تسلط مرد3.مرحله اعتراض زن 4.مرحله تساوى حقوق زن و مرد. در مرحله اول،زن و مرد بدون هيچ گونه قيد و شرطى با هم خلطه و آميزش دارند...» جامعه شناسى اين گفته را نمى پذيرد.آنچه جامعه شناسى مى پذيرد حداكثر اين است كه احيانا در ميان بعضى قبايل وحشى چند برادر مشتركا با چند خواهر ازدواج مى كرده اند;همه آن برادرها با همه اين خواهرها آميزش داشته اند و فرزندان هم به همه تعلق داشته است;و يا اين است كه پسران و دختران قبل از ازدواج هيچ محدوديتى نداشته اند و تنها ازدواج آنها را محدود مى كرده است;و اگر احيانا در ميان بعضى قبايل وحشى وضع جنسى از اين هم عمومى تر بوده و به اصطلاح زن «ملى » بوده است،جنبه استثنايى داشته و انحراف از وضع طبيعى و عمومى به شمار مى رود. ويل دورانت در جلد اول تاريخ تمدن صفحه 57 مى گويد: «ازدواج از اختراعات نياكان حيوانى ما بوده است.در بعضى از پرندگان چنين به نظر مى رسد كه حقيقتا هر پرنده فقط به همسر خود اكتفا مى كند.در گوريلها واورانگوتانها رابطه ميان نر و ماده تا پايان دوره پرورش نوزاد ادامه دارد و اين ارتباط از بسيارى از نظرها شبيه به روابط زن و مرد است و هر گاه ماده بخواهد با نرديگرى نزديكى كند به سختى مورد تنبيه نر خود قرار مى گيرد.دو كرسپينى درخصوص اورانگوتانهاى برنئو مى گويد كه «آنها در خانواده هايى بسر مى برند كه ازنر و ماده و كودكان آنها تشكيل مى شود»و دكتر ساواژ در مورد گوريلها مى نويسدكه «عادت آنها چنين است كه پدر و مادر زير درختى مى نشينند و به خوردن ميوه وپرچانگى مى پردازند و كودكان دور و بر پدر و مادر بر درختها جستن مى كنند». زناشويى در صفحات تاريخ پيش از ظهور انسان آغاز شده است.اجتماعاتى كه در آنها زناشويى موجود نباشد بسيار كم است،ولى كسى كه در جستجو باشد مى تواندعده اى از چنين جامعه ها را پيدا كند.» غرض اين است كه احساسات خانوادگى براى بشر يك امر طبيعى و غريزى است،مولود عادت و نتيجه تمدن نيست،همچنانكه بسيارى از حيوانات به طور طبيعى وغريزى داراى احساسات خانوادگى مى باشند. عليهذا هيچ دوره اى بر بشر نگذشته كه جنس نر و جنس ماده به طور كلى بدون هيچ گونه قيد و شرط و تعهد-و لو تعهد طبيعى-با هم زيست كرده باشند.چنان دوره فرضى مساوى است با اشتراكيت جنسى كه حتى طرفداران اشتراكيت مالى در ادواراوليه،چنان دوره اى را ادعا نمى كنند. فرضيه چهار دوره در روابط زن و مرد يك تقليد ناشيانه اى است از فرضيه چهاردوره اى كه سوسياليستها درباره مالكيت قائلند.آنها مى گويند بشر از لحاظ مالكيت چهار دوره را طى كرده است:مرحله اشتراك اوليه،مرحله فئوداليسم،مرحله كاپيتاليسم و مرحله سوسياليسم و كمونيسم كه بازگشت به اشتراك اوليه ولى در سطح عاليتر است. جاى خوشوقتى است كه خانم منوچهريان نام دوره چهارم روابط زن و مرد راتساوى حقوق زن و مرد گذاشته اند و در اين جهت از سوسياليستها تقليد نكرده وآخرين مرحله را ازگشت به حالت اشتراك اوليه نام ننهاده اند،اگر چه مشاراليها ميان دوره چهارم آن طور كه خودشان تصور كرده اند و دوره اول شباهت زيادى قائلند زيراتصريح مى كنند كه:«در مرحله چهارم كه شباهت زيادى به مرحله اول دارد،زن و مردبدون هيچ گونه سلطه و تفوقى نسبت به يكديگر با هم زندگانى مى كنند». من هنوز نتوانسته ام مقصود ايشان را از اين «شباهت زياد»بفهمم.اگر مقصود تنهاعدم سلطه و تفوق مرد و تساوى تعهدات و شرايط آنها نسبت به يكديگر باشد،دليل نمى شود ميان اين دوره و دوره اى كه به عقيده مشار اليها هيچ گونه تعهد و شرط و قيدى وجود نداشته و زندگى زن و مرد شكل خانوادگى نداشته است شباهت وجود داشته باشد.و اگر مقصود اين است كه در دوره چهارم تدريجا همه قيود و تعهدات از ميان مى رود و زندگى خانوادگى منسوخ مى گردد و نوعى اشتراك جنسى ميان افراد بشرحكمفرما مى گردد،معلوم مى شود مفهوم ايشان از«تساوى حقوق »-كه طرفدار جدى آن هستند-چيزى است غير آن چيزى كه ساير طرفداران تساوى حقوق طالب آن هستند و احيانا براى آنها وحشتناك است. اكنون ما بايد توجه خود را به سوى طبيعت حقوقى خانوادگى زن و مرد معطوف كنيم و در اين زمينه دو چيز را بايد در نظر بگيريم:يكى اينكه آيا زن و مرد از لحاظطبيعت اختلافاتى دارند يا نه؟به عبارت ديگر آيا اختلافات زن و مرد فقط از لحاظجهاز تناسلى است يا اختلافات آنها عميقتر از اينهاست؟ديگر اينكه اگر اختلافات وتفاوتهاى ديگرى در كار است،آيا آن اختلافات از نوع اختلافات و تفاوتهايى است كه در تعيين حقوق و تكاليف آنها مؤثر است يا از نوع اختلاف رنگ و نژاد است كه باطبيعت حقوقى بشر بستگى ندارد؟زن در طبيعت
در قسمت اول گمان نمى كنم جاى بحث باشد.هر كس فى الجمله مطالعه اى در اين زمينه داشته باشد مى داند كه اختلافات و تفاوتهاى زن و مرد منحصر به جهاز تناسلى نيست.اگر سخنى هست،در اين جهت است كه آيا آن تفاوتها در تعيين حقوق وتكاليف زن و مرد تاثير دارد يا ندارد؟ دانشمندان و محققان اروپا قسمت اول را به طور شايسته اى بيان كرده اند.دقت درمطالعات زيستى و روانى و اجتماعى اين دانشمندان كوچكترين ترديدى در اين قسمت باقى نمى گذارد. آنچه كمتر مورد توجه اين دانشمندان واقع شده اين است كه اين تفاوتها در تعيين حقوق و تكاليف خانوادگى مؤثر است و زن و مرد را از اين جهت در وضع نامشابهى قرار مى دهد. الكسيس كارل،فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس معروف فرانسوى كه شهرت جهانى دارد، در كتاب بسيار نفيس خود انسان موجود ناشناخته به هر دو قسمت اعتراف مى كند;يعنى هم مى گويد زن و مرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفريده شده اند و هم مى گويد اين اختلافات و تفاوتها وظايف و حقوق آنها را متفاوت مى كند. وى در فصلى كه تحت عنوان «اعمال جنسى و توليد مثل »در كتاب خود باز كرده است مى گويد: «بيضه ها و تخمدانها اعمال پر دامنه اى دارند:نخست اينكه سلولهاى نر يا ماده مى سازند كه پيوستگى اين دو موجود تازه انسانى را پديد مى آورد.در عين حال موادى ترشح مى كنند و در خون مى ريزند كه در نسوج و اندامها و شعور ماخصايص جنس مرد يا زن را آشكار مى سازد. همچنين به تمام اعمال بدنى ماشدت مى دهند.ترشح بيضه ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت مى گردد واين همان خصايصى است كه گاو نر جنگى را از گاوى كه در مزارع براى شخم به كار مى رود متمايز مى سازد.تخمدان نيز به همين طريق بر روى وجود زن اثرمى كند. ...اختلافى كه ميان زن و مرد موجود است تنها مربوط به شكل اندامهاى جنسى آنهاو وجود زهدان و انجام زايمان نزد زن و طرز تعليم خاص آنها نيست،بلكه نتيجه علتى عميقتر است كه از تاثير مواد شيميايى مترشحه غدد تناسلى در خون ناشى مى شود. به علت عدم توجه به اين نكته اصلى و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكرمى كنند كه هر دو جنس مى توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل واختيارات و مسؤوليتهاى يكسانى به عهده گيرند.زن در حقيقت از جهات زيادى بامرد متفاوت است.يكايك سلولهاى بدنى، همچنين دستگاههاى عضوى،مخصوصا سلسله عصبى نشانه جنس او را بر روى خود دارد. قوانين فيزيولوژى نيز همانند قوانين جهان ستارگان،سخت و غير قابل تغيير است;ممكن نيست تمايلات انسانى در آنها راه يابد.ما مجبوريم آنها را آن طورى كه هستند بپذيريم. زنان بايد به بسط مواهب طبيعى خود در جهت و مسير سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند.وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت خيلى بزرگتر از مردهاست و نبايستى آن را سرسرى گيرند و رها كنند.» (1) كارل پس از توضيحاتى درباره كيفيت پيدايش سلول نطفه مرد و تخمك زن و پيوستن آنها به يكديگر و اشاره به اينكه وجود ماده براى توليد نسل ضرورى است-برخلاف وجود نر-و اينكه باردارى جسم و روح زن را تكميل مى كند،در آخر فصل مى گويد: «نبايستى براى دختران جوان نيز همان طرز فكر و همان نوع زندگى و تشكيلات فكرى و همان هدف و ايده آلى را كه براى پسران جوان در نظر مى گيريم معمول داريم.متخصصين تعليم و تربيت بايد اختلافات عضوى و روانى جنس مرد و زن ووظايف طبيعى ايشان را در نظر داشته باشند،و توجه به اين نكته اساسى در بناى آينده تمدن ما حائز كمال اهميت است. » چنانكه ملاحظه مى فرماييد اين دانشمند بزرگ،هم تفاوتهاى طبيعى زياد زن ومرد را بيان مى كند و هم معتقد است اين تفاوتها زن و مرد را از لحاظ وظيفه و حقوق دروضع نامشابهى قرار مى دهد. در فصل آينده نيز نظريات دانشمندان را درباره تفاوتهاى زن و مرد نقل خواهيم كرد و سپس نتيجه گيرى خواهيم كرد كه زن و مرد در چه قسمتهايى داراى استعدادها واحتياجهاى مشابهى هستند و بايد حقوق مشابهى داشته باشند و در چه قسمتها وضع مشابهى ندارند و بايد حقوق و تكاليف نامشابهى داشته باشند. براى بررسى و تعيين حقوق و تكاليف خانوادگى زن و مرد،اين سمت حساسترين قسمتهاست.پى نوشت:
1- انسان موجود ناشناخته،چاپ سوم،ص 100.