شرايط اصلاح جامعه و مبارزه با مفاسد اجتماعى - اخلاق و عرفان اسلامی (25) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و عرفان اسلامی (25) - نسخه متنی

محمدتقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرايط اصلاح جامعه و مبارزه با مفاسد اجتماعى

عقل هم احتياج به تربيت دارد، اما معمولاً به اين تربيت، «تعليم» مى گويند. علوم گوناگون و كيفيت استفاده از ادلّه عقليه و نيز تمرين هاى استدلالى، موجب رشد عقل انسان مى شود. عقل با علم صحيح، اعم از علوم عقلى و علوم نقلى، تربيت مى شود.

براى اين كه تمايلات انسان جهت و سمت و سوى مشخصى پيدا كند، بايد تحت تربيت قرار بگيرد. منشأ تمام حركت هاى آگاهانه انسانى، قلب و دل انسان است. در اصطلاح فرهنگ قرآنى و اسلامى، قلب مركز احساسات، عواطف، فطريات پاك و آرمان هاى متعالى است. دل است كه گاهى به خدا داده مى شود و گاهى به شيطان، گاهى دنبال هوس ها مى رود: «ارأيت من اتخذ الهه هواه»: (فرقان: 43) و گاهى معبود حقيقى را مى شناسد، گاهى سرشار از محبت دنياست و گاهى مملو از محبت خدا و اولياى الهى و ارزش هاى عالى انسان. انسانى كه شبانه روز به فكر امور دنيا و كارهاى پست دنيايى است، آيا ديگر جايى براى خدا در دلش باقى مى ماند؟! آيا اين دل مى تواند «عرش الرحمن» شود؟ در مقابل، كسانى كه دلشان را به خدا سپرده اند، حتى از اين كه فكر امور پست به ذهنشان بيايد، شرمسار و خجلت زده مى شوند، چه رسد به اين كه بخواهند آن كارها را انجام دهند: «استغفرك من كل لذّة بغير ذكرك» يا «بغير اُنسك».

كسى كه مى خواهد خود را از آلودگى هاى دنيا نجات دهد، به ديگران نيز در اين مسير كمك كند و با سپاهيان مختلف شيطان، اعم از نظامى، فرهنگى، هنرى و... مبارزه نمايد، بايد از يك سرى حداقل هايى برخوردار باشد. انسانى كه خود به دنبال مال دنياست، چگونه مى تواند با دنياپرستان و كسانى كه بر سر امور دنيا همواره در جنگ و ستيز با يكديگرند، مبارزه كند؟ دنياپرستان بر سر چه چيزى با يكديگر مى جنگند؟ آيا اين جنگ ها، جز بر سر ثروت بيش تر، مقام بيش تر و لذت بيش تر است؟ حضرت على(عليه السلام) تعبير زيبايى را درباره اين گونه افراد به كار برده اند: «و تكالبهم عليها.» تعبير «تكالب» كه در عربى به كار مى رود، تعبير بسيار پرمعنايى است; يعنى مثل سگ به جان هم مى افتند. اگر ما هم بر سر امور دنيا به نزاع با يكديگر پرداختيم و به ناحق در بيت المال مسلمانان دست برديم و كار خود را اين گونه توجيه كرديم كه چون ديگران سوء استفاده مى كنند، پس ما هم اين كار را مى كنيم، نبايد انتظار يارى و كمك خدا را داشته باشيم.

اگر مى خواهيم واقعاً با كفر و نفاق و شياطين مبارزه كنيم، بايد خودمان انسان پاكى باشيم; بايد نور داشته باشيم تا با ظلمت بجنگيم، بايد علم و معرفت داشته باشيم تا با جهالت ها مبارزه نماييم. اما اگر معرفت يقينى نداشتيم و عقلمان نيز اسير شهوت بود، هرگز نخواهيم توانست خود و جامعه خود را اصلاح كنيم. اگر هر روز صبح كه از خواب برمى خيزيم فقط به فكر اين باشيم كه كجا زمين يا خانه بخريم، فلان ماشين يا فلان كارخانه را چگونه به دست بياوريم و...، بايد بدانيم كه اسير شهوات دنيا شده ايم. البته، حساب تكاليف واجب جداست; انجام وظيفه، كسب آخرت است. بايد ببينيم انگيزه و نيّت ما چيست. آيا دنبال هوا و هوس، مقام، ثروت، شهرت و عنوان هستيم يا انجام وظيفه؟ گاهى اوقات امر بر خود انسان هم مشتبه مى شود. آدميزاد موجود بسيار عجيبى است; گاهى در مقام فريب خود برمى آيد و گاهى هم در مقام فريب خدا: «يخادعون الله...» (بقره: 9). گاهى اوقات انسان به خود تلقين مى كند كه من انسانى بسيار خوب و با اخلاص هستم، جز رضاى خدا هيچ چيز نمى خواهم! گاهى قسم مى خورد كه ـ مثلاً ـ هدف من از شركت در اين بحث، فقط رضاى خدا بوده است. حال آن كه، جز هواى نفس چيز ديگرى در كار نبوده است! بنابراين، اگر ما مى خواهيم با مفاسد اجتماعى مبارزه كنيم، ابتدا بايد خودمان را اصلاح نماييم، و اين در گرو شناخت صحيح و عقل نورانى و درك بهتر هستى و مشخص كردن جايگاه خود در اين جهان و جهان آخرت است.

دلدادگى به خدا، تنها راه نجات بشر

بسيارى از كسانى كه مدعى علم و عقل و خردورزى و چيزهايى از اين قبيل اند، هنوز خود معناى توحيد و «لااله الا الله» را به درستى درك نكرده اند. قرآن مى فرمايد: «وما يؤمن اكثرهم بالله إلاّ و هم مشركون» (يوسف: 106); و اكثر خلق به خدا ايمان نمى آورند مگر آن كه مشرك هستند.

آيا واقعاً اين باور در ما به وجود آمده است كه نقطه اعلاى كمال و سعادت انسان، قرب به خداست؟ قرب به خدا يعنى چه؟ رابطه ما با خدا چگونه است؟ امروزه برخى از دگرانديشان مى گويند: بشر مدرن تكليفى ندارد، دنبال حق است; مى خواهد حق خود را بستاند، حتى از خدا! اين افراد آن قدر نادانند كه خيال مى كنند خدا هم موجودى است كه انسان بر گردن او حق دارد و به زور هم كه شده بايد اين حق را بگيرد! رابطه ما با خدا، رابطه تضايف است; خالق و مخلوق، مالك و مملوك و... مگر مى شود ما به خدا معتقد باشيم، اما خودمان را بنده او ندانيم؟ مگر وظيفه بنده، بندگى نيست؟ ذات بنده اين است كه بندگى كند، چنان كه ذات آتش اين است كه بسوزاند و ذات نور نيز اين كه روشنايى بخشد. آيا بنده بايد خدايى كند؟! برخى افراد اسم خدا را مى برند، اما هنوز درست نفهميده اند كه خدا يعنى چه! انسان گاهى تأسف مى خورد كه حتى در حوزه علميه كسانى كه ساليان سال نان امام زمان (عج) را خورده اند، مى گويند: تفكرات و انديشه بشر امروز، پيش فرض هاى خاصى دارد كه با پيش فرض هاى اسلام نمى سازد! مگر اسلام پيش فرض دارد؟ اسلام مبتنى بر يك سلسله قواعد عقلى بديهى و قواعد يقينى برخاسته از اين بديهيات است. صحبت از پيش فرض نيست، بايد اين حقايق را شناخت و حقايق صحيح را براساس آن ها اثبات كرد. اگر بشر امروزى اين حقايق را نمى پذيرد و پيش فرض هاى ديگرى براى خود دارد، به اين دليل است كه در جهالت فرو رفته و بايد او را نجات داد.

شرط نجات بشر امروزى از جهالت اين است كه خودمان عقل درستى داشته باشيم; خيال نكنيم كه دين هم تابع يك سلسله پيش فرض هاست. اگر به دنبال اين هستيم كه دينى داشته باشيم كه با انديشه هاى امروزى سازگار باشد، بايد با دين خداحافظى كرد. دين روشن فكرى و اسلام نوين، يعنى دينى بى محتوا. در اين صورت، جز اسمى از دين باقى نمى ماند: «لا يبقى من الاسلام الا اسمه.»

بنابراين، ابتدا ما بايد مبانى فكرى صحيحى داشته باشيم; يعنى بدانيم چه مى گوييم، عقايد خود را چگونه و با چه مبنايى اثبات مى كنيم; آيا اين ها براساس پيش فرض هاست؟ اعتبارى است؟ تابع قرارداد است؟ سليقه اى است؟ قرائت هاى مختلف دارد؟ و... . در دين صحبت از سليقه نيست. حق يكى است، نه بيش تر. مسائل دينى، حقايقى واقعى اند كه همچون قضاياى رياضى، براساس اصولى اوليه اثبات مى شوند; صدها قضيه در علوم رياضى وجود دارد كه دانش آموز مبتدى از اثبات آن ها عاجز است، اما اين بدين معنا نيست كه آن قضايا واقعيت ندارند. مسائل اساسى دين مبتنى بر يك سلسله اصول متعارف و بديهى است، اگر ما راه استباطشان را بلد نيستيم، نبايد بگوييم آن ها تابع پيش فرض ها هستند.

اسلام، رمز و راز پيروزى رزمندگان اسلام

هوس هاى دنيايى اختصاص به جوانان ندارد. چه بسيارند افرادى كه حاضرند براى رسيدن به يك پست يا مقام، همه ثروتشان را هزينه كنند. هر انسانى تا تعليم و تربيت صحيح دينى نديده باشد، هوس هاى خاص خود را دارد. يك هوس در دوران جوانى بروز و ظهور مى كند و يك هوس هم در دوران پيرى. برخى مى گويند: جوان را بايد درك كرد. آيا معناى درك كردن جوانان اين است كه آنان را رها كنيم تا شياطين به هر سمت كه خواستند آن ها را بكشانند، يا اين كه بايد ببينيم جوانان از چه مايه هاى فطرى خدادادى برخوردارند تا آن ها را به فعليت برسانيم؟ نمونه بارز جوانانى كه با برخوردارى از تربيت صحيح دينى، پا به عرصه جهاد گذاشتند، رزمندگان و بسيجيانى بودند كه براى مقابله با هجوم دشمن، به فيض شهادت نايل گشتند. آيا انگيزه آنان از شركت در جنگ، تنها حفظ تماميت ارضى ميهنشان بود؟ متأسفانه امروز برخى با وارونه جلوه دادن حقايق، مى گويند: آنان براى تماميت ارضى و سربلندى ميهنشان فداكارى كردند! حال آن كه، آنان براى اسلام فداكارى كردند نه براى يك مشت خاك. در كدام يك از وصيت نامه شهدا آمده است كه ما براى حفظ تماميت ارضى كشور قدم در راه شهادت گذاشتيم؟ ارزش شهدا، جانبازان و رزمندگان ما به اين است كه براى اسلام فداكارى كردند. اگر ميهن ما ارزش دارد، به خاطر اين است كه انتساب به اسلام دارد، شرفش را از اسلام گرفته است، نه از سنگ و خاك. آيا اين خيانت به شهدا نيست كه بگوييم آنان براى تماميت ارضى و زنده نگه داشتن ايران باستان جان خود را از دست دادند؟

بايد دلداده خدا بود. بايد انسان همه چيزش را فداى او كند. اين ارزش دارد. مگر چيزى هست كه از آن خدا نباشد؟ برخى مى خواهند مال خدا را از آن خود بدانند; به تعبير اميرالمؤمنين(عليه السلام)، همانند شيطان، به زور رداى كبريايى را غصب كرده، آن را به خود نسبت دهند: «نازع الله رداء الجبرية، و ادّرع لباس التعزّز، و خلع قناع التذلّل» به راستى اى انسان، چه چيزى مال توست؟ تو از كجا آورده اى؟ ما بايد مال خدا را كه ادعا كرده ايم مال ماست، به صاحب اصلى اش برگردانيم. دل و جان و بدن، فكر و روح و عشق و تمام هستى مااز آن خداست. اين روحيه بايد در ما پيدا شود كه همه چيز خود را فداى خدا و اسلام نماييم. با آرمان هاى ملى گرايانه نمى توان به جنگ شيطان رفت. آرمان هاى الهى بايد باشد. اگر ملت پابرهنه ايران بر طاغوتيان جهان پيروز شدند، نه به خاطر ملى گرايى شان، بلكه به دليل خداخواهى و اسلام خواهى شان بود. بايد دلداده خدا باشيم و با او پيمان ببنديم كه تا آخرين نفس و آخرين قطره خونمان از ارزش هاى الهى حمايت كنيم. اگر اين گونه شد، آن وقت حق داريم با سپاه شياطين و با لشكريان فساد و فسق و كفر و نفاق بستيزيم، وگرنه اگر به دنبال هوس هاى خود باشيم، ما هم يكى از همان ها خواهيم شد. پس بكوشيم با عقل صحيح و جهت گيرى درست، دل هاى پاك و خالص براى خدا كسب كنيم. آن گاه اگر عده مان هم كم باشد، مى توانيم بر انبوه اهل باطل پيروز شويم: «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة»(بقره:249).امااگرهم سنخ آنان شديم، ديگر چه مزيتى داريم كه گروه اندك ما بر آنان پيروز شود؟

/ 4