2 ـ زمان تأليف اصول اربعمأة - پژوهشی درباره اصول اربعمأة نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پژوهشی درباره اصول اربعمأة - نسخه متنی

سهیلا جلالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2 ـ شيخ طوسى درباره «حريز بن عبدالله سجستانى» مى نويسد:

له كتب، منها: كتاب الصلاة و كتاب الزكاة… تعدّ كلها فى الاصول.37

«ابن ادريس» نيز در آخر سرائر، كتاب حريز را به عنوان اصل قابل اعتماد معرفى مى كند.38 در صورتى كه نجاشى درباره آثار «حريز» فقط با عنوان كتاب ياد مى كند.39 ضمن آنكه مسلم است كه حريز بدون واسطه از امام صادق نقل روايت نمى كند.40

3 ـ شيخ طوسى درباره «محمد بن ابى عمير» و نقشى كه در انتقال اصول اوليه در طبقه بعد از خود داشته است، مى نويسد:

وروى عنه احمد بن محمد بن عيسى كتب مأة رجل من رجال الصادق وله مصنّفات كثيرة وذكر ابن بطة: ان له اربعة وتسعين كتاباً.41

براى آنكه متوجه شويم منظور از صد كتابى كه ابن ابى عمير راوى آنها بوده همان اصول اوليه است، كافى است در كتابهاى فهرست شيخ و معالم العلماء به ترجمه اسماعيل بن محمد، اسباط بن سالم، بشر بن يسار، حكم بن ايمن، حبيب خثعمى، جميل بن دراج، حسن بن موسى، حسن العطار، حفص بن البخترى، خفص بن سوقه، حفص بن سالم، حارث بن احول، خالد بن صبيح، داود بن زربى، ذريح محاربى، ربيع بن الاصم، سعيد بن غزوان، سعيد بن مسلمه، سفيان بن صالح، شعيب بن اعين، شهاب بن عبد ربه، هشام بن سالم و هشام بن حكم بنگريم تا در يابيم كه اولاً: شيخ طوسى و ابن شهر آشوب به هر يك از اين افراد، اصلى نسبت مى دهند، ثانياً: راوى اين اصول نيز همان «ابن ابى عمير» است در صورتى كه اين افراد در رجال نجاشى نيز به عنوان «مروى عنه» ابن عمير ذكر شده اند، اما به آنها فقط عنوان «كتاب» نسبت داده شده است.

4 ـ شيخ طوسى با آنكه در مقايسه با نجاشى تعبير «اصل» را بيشتر به كار برده است، اما در قسمتى از فهرست خود42 از ذكر اين تعبير خوددارى نموده و به بسيارى از ياران امامان باقر تا كاظم(ع) كتاب يا كتابهايى نسبت مى دهد كه از جمله آنها مى توان از ابوبصير مرادى، عمر بن اذينه، عمار بن موسى ساباطى عبيد بن زرارة بن اعين، عبداللّه بن بكير، عبدالله بن ميمون قداح، محمد بن نعمان احول، معاوية بن حكيم، معاوية بن عمار، معاوية بن وهب، عبدالله بن سنان، عبدالله بن يحيى الكاهلى، عبدالكريم بن عمر الخثعمى، علاء بن فضيل،… نام برد. نكته قابل توجه آن كه راوى بسيارى از اين كتب نيز افرادى چون: ابن ابى عمير، على بن حسن بن فضال، حسن بن محبوب و على بن حكم هستند و اين افراد معمولاً راويان كتب دست اول يا اصول روايى بوده اند.

از اين مطلب مى توان نتيجه گرفت كه تعابير «اصل» و «كتاب» در اصطلاح شيخ نيز بعضاً به صورت مترادف استعمال شده است.

5 ـ نسبت به اصول موجود تا عصر ما كه تعداد آنها شانزده عدد است و به اصول شانزده گانه معروف شده اند، بايد گفت: اكثر اين اصول در كتابهاى شيخ طوسى و نجاشى با عنوان كتاب ذكر شده اند، چنانكه مرحوم مجلسى نيز در قسمت مصادر بحار با همين تعبير از آنها نام مى برد.

6 ـ علامه شوشترى در قاموس الرجال معتقد شده است كه تا قرن پنجم هجرى اصطلاح «كتاب» در مقابل اصطلاح «اصل» قرار ندارد، بلكه اين دو واژه به صورت مترادف به كار رفته و هر دو درمقابل «تصنيف» قرار مى گيرند. وى در اين مورد شواهد متعددى را به عنوان دليل ذكر نموده كه قابل توجه است.43

تا اينجا شش دليل در ترادف اصل و كتاب در لسان متقدمان ارائه گرديد. در صورت عدم صحت اين دلايل، روشن مى گردد.

اولاً: در رجال نجاشى، با تمام زحمتى كه نويسنده در جمع آورى كتب متحمّل شده است بيش از ده اصل از اصول اوليه شيعه بيشتر فهرست نشده است اين بسيار تعجب انگيز است و اساساً خلاف واقعيتهاى تاريخى است، زيرا وقتى شيخ طوسى درباره «احمد بن عبيدالله غضائرى» تصريح مى كند كه او داراى دو كتاب يكى در موضوع اصول روايى و ديگرى در موضوع مصنّفات شيعه بوده است، روشن مى گردد كه تعداد اصول در زمان اين دانشمندان به قدرى بوده كه از ذكر نام و خصوصيات آنها كتابى تشكيل مى شده است و مى دانيم كه ابن غضائرى و نجاشى همدرس و از اقران يكديگر بوده و از نظر مصادر تحقيق و اساتيد هر دو در شرايط يكسانى به سر مى برده اند.

ثانياً: نتيجه ضرورى ديگر اين است كه در معناى «اصل» بين نجاشى و شيخ طوسى اختلاف نظر شديد وجود دارد، زيرا در حدود شصت نفر از اشخاصى كه شيخ درباره آنها تعبير «له اصل» را به كار مى برد و نجاشى صرفاً به ذكر «له كتاب» درباره آنها اكتفا مى كند. اما اين مطلب نيز در جاى خود نمى تواند مورد قبول قرار گيرد، زيرا همان گونه كه گذشت، شيخ طوسى و نجاشى از نظر داشتن اساتيد و مصادر مشترك تقريباً در شرايط مشابهى زندگى كرده و بعيد است تا بدين حدّ بين آنها اختلاف نظر وجود داشته باشد.

با توجه به قراينى كه دكتر معارف بر شمرده اند اين نظر كه «اصل» در قرن پنج هجرى اصطلاح شده است و قبل از آن «كتاب» و «اصل» به صورت مترادف استعمال مى شده اند (حداقل در دوره صادقين ـ ع ـ) قوّت مى يابد. در پايان لازم است «نوادر» نيز تعريف شود. ظاهراً نوشته اى كه در آن جمع احاديثى كه به علت كمى در يك باب مضبوط نمى شوند، آورده مى شود. اين احاديث، يكى يا چند تا هستند، ولى بسيار قليل هستند؛ مثل نوادر الصلاة.

نسبت بين «اصل» و «نوادر» اين است كه نوادر غير اصل است؛ چه بسا جزء اصول شمرده شود و چه بسا جزء آن شمرده نشود؛ يعنى اگر بدون واسطه يا حداقل با يك واسطه از امام اخذ نشده باشد ديگر نمى توان آن را اصل ناميد.44

جدول مقايسه اى صاحبان اصول در كتابه هاى نجاشى، شيخ طوسى و ابن شهر آشوب

2 ـ زمان تأليف اصول اربعمأة

درباره زمان تأليف اصول اربعمأة نيز بين صاحب نظران اختلاف رأى وجود دارد و در كتابهاى رجالى ما تاريخ تأليف اين اصول و تاريخ وفات صاحبان آن به طور دقيق مشخص نشده است، گرچه با تقريب مى توان حدسهايى در اين زمينه زد. بى شك هيچ يك از اين اصول قبل از زمان اميرالمؤمنين(ع) و بعد از امام حسن عسگرى(ع) تأليف نشده است؛ زيرا چنانچه در تعريف اصل متذكر شديم بايد در عصر ائمه(ع) تأليف شده باشد، چرا كه روايات آنها مستقيماً و يا با يك واسطه از ائمه اخذ شده اند، گرچه اگر با واسطه از امام اخذ شده و سپس نگارش شده باشد مى تواند اندكى پس از امام عسگرى(ع) هم نوشته شده باشد.45

به هر حال درباره زمان تأليف اين اصول بين صاحب نظران اختلاف وجود دارد. ملاحظه آراى آنان نشان مى دهد اين اصول در يكى از سه زمان زير تكوين يافته است:

الف ـ دوران امام على(ع) تا عصر امام حسن عسگرى(ع). ابن شهر آشوب از شيخ مفيد نقل مى كند:

صنّف الامامية من عهد اميرالمؤمنين على(ع) الى عهد ابى محمد الحسن العسگرى(ع) اربعمأة كتاب سِمّى الاصول وهذا معنى قولهم؛ «له اصل…»46

اين نظر مورد قبول ابن شهرآشوب،47 آقابزرگ تهرانى،48، محسن امين49 و نيز فاضل دربندى50 است.

ب ـ عصر امام صادق(ع). چنانچه محقق حلّى در المعتبر بر اين رأى است:

كتبت من اجوبة مسائل جعفر بن محمد اربعمأة مصنّف لاربعمأة مصنف سمّوها اصولاً.51

شهيد اول نيز بر اين رأى است و مى فرمايد:

كتبت من اجوبة الامام الصادق(ع) اربعمأة مصنف لاربعمأة مصنّف ودوّن من رجال المعروفين اربعة آلاف رجل.52

شيخ حسين عبدالصمد نيز مى نويسد:

قد كتبت من اجوبة مسائل الامام الصادق فقط اربعمأة مصنف لاربعمأة مصنف تسمى الاصول فى انواع العلوم.53

محقق داماد در الرواشح السماوية مى نويسد:

المشهور انّ الاصول اربعمأة مصنف لاربعمأة مصنف من رجال ابى عبدالله الصادق(ع) بل وفى مجالس السماع والرواية عن و رجاله زهاء اربعة آلاف رجل وكتبهم و مصنفاتهم كثيرة الاّ ان ما استقرّ الامر على اعتبارها و التعويل عليها و تسميتها بالاصول هذه الاربعمأة….54

چنانچه ازعبارات اين دانشمندان به دست مى آيد، آنان معتقدند نويسندگان اين اصول از شاگردان امام صادق(ع) بوده اند و اين اصول را از جواب سؤالات خود از آن حضرت و يا سخنان مستقيم ايشان فراهم كرده اند.

/ 45