براى پى بردن و ادراك نقش حضرت آيتالله خمينى در انقلاب، در ابتدا ما بايد ضمن درك و پذيرش اين موضوع كه نقش حضرت امام خمينى در پيروزى انقلاب بيشتر مسبوق به شخصيت روحانى و پارساى ايشان و نشاءت گرفته از دستورات اسلامى بود. تطابق اين نقش با تئوريهاى سياسى براى اضمحلال شرايط اجتماعى روز چندان صحيح نيست. امام خمينى وقتى كه ديدند درخواستهاى مكرر ايشان براى همكارى و اتحاد بين كشورهاى اسلامى به جايى نرسيد، ايشان خود زمام امور را بدست گرفتند و يك تنه به هدايت انقلاب پرداختند و الگويى ساختند تا مردم ديگر كشورهاى اسلامى از آن الهام بگيرند. اگر ما به شخصيتحضرت امام خمينى و دستاورد ايشان يعنى انقلاب اسلامى بنگريم، در مىيابيم كه او در مرتفعترين مكان در بين علماى شيعه در ايران قرار مىگيرد. اين اعتبار صرفا در راستاى نقش جامع و بنيادين و غيرمعمول كه در صحنه سياسى و اجتماعى ايران از خود نشان داد ختم نمىشود بلكه اين اعتبار در رابطه با جايگاه علمى و فقهى امام نيز كاملا واضح و بديهى است. تمايل و رغبت جهان غرب در جهتبد معرفى كردن امام خمينى به عنوان يك چهره مبارز كه داعيه قدرت سياسى داشتبا هدف تحتالشعاع قرار دادن و بىاهميت جلوه دادن دستاوردهاى او به عنوان يك فقيه، فيلسوف و عارف است. او توانستبر تمامى مشكلات به واسطه سجاياى اخلاقى و روحانى خود فائق شود. علىرغم زندگى در تبعيد، او كمر همتبه تربيت پيروانى از نسل جوان علما بست و با تعليم علوم حوزوى به آنها، آنها را در راه وظايف و مبارزات سياسى و ارشاد يارى داد. اميد شاه اين بود كه با تبعيد امام خمينى بر نفوذ و مقبوليت همگانى او خط پايانى بكشد. اين اقدام به شكست انجاميد. حضرت امام در تبعيد به انتشار اعلاميهها ادامه دادند و در آنها از مردم ايران خواستند تا پيروزى نهايى به مبارزه خود ادامه دهند. اين اعلاميهها اثر بسيار زيادى بر روى بيدارسازى افكار عمومى مردم ايران داشت. در اوايل سال 1963 ميلادى امام خمينى به لتسرسپردگى شاه به قدرتهاى بيگانه كه حاميان اصلى ديكتاتورى رژيم پهلوى بودند، به خصوص امريكا و اسرائيل حمله نمودند و خطر ادامه اين روند را گوشزد كردند. در آن روزها در ايران انتقاد از خاندان سلطنتى و اسرائيل مطلقا ممنوع بود. اما امام خمينى با توجه به ويژگى شخصيتى ايشان كه سازش ناپذير بودند اين ممنوعيت را ناديده گرفتند و به رابطه بسيار نزديك نظامى، سياسى، امنيتى و اقتصادى كه بين اسرائيل و رژيم پهلوى وجود داشت اشاره كردند و به آن حمله نمودند. امام خمينى همچنين ادامه نقض قانون اساسى توسط شاه را محكوم كردند و با يادآورى سوگندى كه او هنگام رسيدن به سلطنت در مورد تعهدش به حفاظت و حمايت از اسلام خورده بود و آن را ناديده گرفته بود، شاه را مورد حمله قرار دادند. امام خمينى كه خود يك فقيه اسلامشناس بود اعتقاد داشت كه جوهره يك كشور اسلامى بايد بر مبناى حاكميت احكام الهى باشد. او حكومت دينى را يكى از راههاى نزديكسازى انسان به خداوند مىدانست و هدف از تشكيل حكومت اسلامى را ادامه نبوت و حفاظت و صيانت از دين و تمشيت امور دنيايى انسان مىدانست. به عبارت ديگر او سياست را از ديانت جدا نمىدانست و حفاظت از اسلام و اجراى احكام الهى را از اهداف اوليه يك كشور اسلامى مىدانستند. امام خمينى اعتقاد داشتند كه قلمرو فعاليت در يك كشور اسلامى هم معطوف به امور دنيايى انسانها است و هم در برگيرنده مسائل جهان اخروى. بدين صورت مسئوليتيك كشور اسلامى نسبتبه اتباعش اين است كه در رساندن آنها به كسب رضاى خداوند آنها را يارى دهد. ايشان مسئوليت رهبر يك كشور اسلامى را در اين مىديدند كه تمام آحاد ملت را به تبعيت از اهداف شريعت رهنمون سازند. اما شاه از تمام اين احكام تخطى كرد. كاملا آشكار بود كه دشمنى رژيم پهلوى با اسلام تنها از اميال يك ديكتاتور براى رسيدن به قدرت نشاءت نگرفته بود بلكه اين دشمنى بخشى از يك استراتژى جامع براى حذف اسلام به عنوان يك نيروى عظيم و پويا در سرتاسر جهان اسلام از عرصههاى اجتماعى و سياسى بود. اين توطئه در مراكز عظيم امپرياليسم طراحى شده بود و به سرسپردگان و عوامل محلى امپرياليسم در مناطق مختلف محول شده بود.