مؤلف، در اين فصل، ابتدا به تعريف و شناساندن واژه هاي «فلسفه ي سياست» و «فلسفه ي سياسي» و «انديشه ي سياسي» و «ايدئولوژي سياسي» و... مي پردازد و آن گاه ضرورت «فلسفه ي سياسي» ـ يعني ايده هايي كه در گذر تاريخ از سوي متفكّران در جهت پاسخ گويي به مشكلات جامعه ارائه مي شود ـ را چنين برمي شمرد: «سستي و تزلزل حكومت ها، با سستي و تزلزل فلسفه ي سياسي آن ها ارتباط تنگاتنگي دارد. در حقيقت، انقلاب، به مفهوم فروپاشي يك فلسفه ي سياسي و جايگزيني فلسفه ي سياسي ديگري است (ص31). در هر جامعه اي، اكثريت شهروندان، براساس تبليغاتي كه بر مبناي فلسفه ي سياسي نظام صورت مي گيرد، ساماندهي مي شوند (ص 32)».
فصل سوم ـ روش شناسي در فلسفه ي سياسي
از ديد مؤلّف، در پيشينه ي حيات اسلام در باب تبيين مسايل سياسي، به سه نگرش «فقهي ـ حقوقي» و «فلسفي ـ عقلي» و «كلامي» بر مي خوريم؛ يعني متفكّران اسلامي با اين سه ديد، به مطالعه و تحقيق و تفسير مسايل سياسي پرداخته اند.از اواخر قرن نوزدهم، به دنبال گسترش موج پوزيتيويسم، سياست،از فلسفه جدا شد و روش علمي -كه درعلوم طبيعي متداول بود -جايگزين آن گشت .مؤلف، به اين تجربه گرايان اشكال مي كند كه: «باوجود اين كه سياست ،فاقد دوخصلتِ «آزمون پذيري» و «اندازه گيري» است، چه گونه با ديد تجربه مي توان به سياست نگاه كرد و سياست را علم ناميد؟».
فصل چهارم ـ سير تاريخي فلسفه ي سياسي
از ديد مؤلّف، انبيا عليهم السلام بنيان گذاران واقعي انديشه ي سياسي در ساحت زندگي بشر بوده اند، لذا پيشينه ي فلسفه ي سياسي اسلام، به زمان حضرت رسول صلي الله عليه و آله وسلم برمي گردد و مباني و اصول حاكم بر فلسفه ي سياسي اسلام، ريشه در وحي دارد.برخي از شالوده هاي تفكر سياسي، در منابع اسلامي عبارت اند از: لزوم حاكميّت الهي؛ خداوند، منشأ قدرت است؛ لزوم قانون مندي جامعه؛ استقلال و نفي سبيل بيگانه گان؛ آزادي هاي مشروع؛ ظلم ستيزي؛ عزت طلبي؛ تأليف قلوب؛... از نگاه مؤلّف، فلسفه ي سياسي اسلام ـ به مفهوم انديشه ي انديشه وران اسلامي ـ از دو زاويه ي «موضوع» و «مقطع تاريخي»، ملاحظه مي شود.در بررسي انديشه ي سياسي، از زاويه ي موضوع، با سه گرايش «فلسفه ي سياسي» و «فقه سياسي» و «كلام سياسي» رو به رو هستيم.تكوين انديشه ي سياسي در قالب فلسفه، به دوران عصر غيبت و قرن دوم هجري باز مي گردد. صاحب نظراني مانند فارابي و ابن سينا و خواجه نصير، از چهره هاي شاخص فلسفه ي سياسي اسلام هستند.مؤلّف، تحوّل فلسفه ي سياسي را در غرب، شامل چهار برهه ي «دوران باستان» و «قرون وسطي» و «دوران معاصر» و «دوران عصر جديد» مي داند و مسئله ي مهم فلسفه ي سياسي عصر جديد را جمع ميان آزادي و قدرت و عدالت عنوان مي كند.