مؤلّف، معتقد است كه بين سياست و علوم انساني ديگر رابطه اي قوي وجود دارد. او، آن ارتباط ها را، اين گونه شرح داده است:ـ فلسفه ي سياسي، حاصل ارتباط و تعامل سياست و فلسفه است.ـ در ارتباط ميان سياست و تاريخ، مي بايست به اين نكته اشاره كرد كه بررسي يك موضوع و مسئله ي سياسي، در نگرشي جامع، منوط به درك پيشينه ي تاريخي آن است.ـ مطالعه ي يك پديده، در گرو بررسي سنن حاكم بر جامعه و نظريه ها و روابط اجتماعي است. بررسي تأثير گروه هاي اجتماعي بر حكومت و بالعكس، در جامعه شناسي سياسي مورد كاوش قرار مي گيرد.ـ اقتصاد، نقش مهمي در قدرت كشورها دارد [و قدرت از مباحث سياست است]. ـ روان شناسي، به سياستْ مدار در هدايت افكار عمومي و چگونه گي تأثيرگذاري بر آن، خصوص به هنگام انتخابات، كمك مي كند.ـ در اسلام، شايد هيچ باب فقهي اي پيدا نمي شود كه در آن، مسايل سياسي به چشم نخورد. سياست معاصر غرب هم با حقوق اساسي و حقوق بين الملل و... آميخته گي يافته است و بدون درك درستي از اين مسايل حقوقي، درك مسايل سياسي مشكل مي نمايد.ـ جغرافيا و محيط نيز بر پديده هاي سياسي تأثير مي گذارد. در اسلام، آيات مربوط به هجرت و دفاع از دارالإسلام، حاكي از نقش جغرافيا در مسايل سياسي است.
فصل ششم ـ سكولاريسم
از ديد مؤلّف، معادل هايي مانند «ناسوتي» و «دنيوي» و «بشري» و «عرفي» و «زميني» و «گيتيانه» و... مبيّن تمام حقيقت واژه ي سكولاريسم نيستند، بلكه سكولاريسم و لاييك، تقريبا مترادف اند و در بردارنده ي مفهومي تشكيكي و نسبي اند كه طيف وسيعي از الحاد تاپذيرش دين به عنوان يك نهاد را در برمي گيرد.برخي از عوامل مؤثر در شكل گيري سكولاريسم در غرب عبارت است از:الف) نارسايي تعاليم انجيل و مسيحيّت؛ ب) نهضت اصلاح ديني؛ ج) تماس با فرهنگ هاي ملل جهان.اصول و عناصر قوام بخش سكولاريسم، «انسان مداري» و «عقل مداري» و «علم محوري» است و «اباحي گري» و «تساهل و تسامح» از مؤلّفه هاي آن.زيربناي تسامح، تشكيك است كه در نهايت دو مشرب فكري «عقل مداري» و «تجربه گرايي» از آن متولّد مي شود.
سكولاريسم و جهان اسلام
پس از رحلت پيامبر مكرم اسلام صلي الله عليه و آله وسلم جريان ها و حوادثي در تاريخ اسلام اتفاق افتاد كه زمينه ساز پذيرش نغمه ي جدايي دين از سياست شد.هرچه جلوتر مي رويم، زاويه ي انحراف از اسلام اصيل، شديدتر مي شود تا آن جا كه در دوره ي اموي، علوم و معارف ديني، با بي مهري مواجه گشت و كساني حاكم كشورهاي اسلامي شدند كه نه تنها از اسلام بي اطلاع بودند، بلكه ضد آن بودند.با حمله ي استعمار، سكولاريسم وارد جهان اسلام شد. ميسيونرهاي مذهبي، مطبوعات، مستشرقين، اديان ساخته گي، احزاب، انجمن ها، از مجاري نفوذ فرهنگ سكولار در جهان اسلام بودند.ضعف ساختاري نظام هاي سياسي حاكم برجهان اسلام، پديد آمدن دوراني از ركود و غفلت و بي خبري، استبداد خشن حكّام، جمود فكري، رواج اخلاق انزواگرايانه، رواج خرافات و بدعت ها و تهي شدن مفاهيم ديني ـ مانند صبر و زهد و انتظار و... ـ از معاني درست خود، زمينه ي داخلي نفوذ سكولاريسم است.مؤلف، روند سكولاريسم در ايران را اين گونه شرح داده است:1 ـ مرحله ي تكوين (اوايل عصر قاجار)؛2 ـ عصر حاكميت (نهضت مشروطيّت)؛3 ـ افول (پيروزي انقلاب اسلامي)؛4 ـ تحرّك دوباره.شاخصه هاي مهم عصر حاكميّت، ستيز با اسلام ـ از راه تشكيك در مباني و...ـ و كشف حجاب و تغيير خط و... است.