مرورى بر عدالت اجتماعى در حكومت علوى
سيدعلى شفيعىمقدمه
از ديرزمان عدل على(ع) زبانزد عام و خاص است تا آنجا كه به عنوان يك ضرب المثل، در مكاتبات و محاورات و اشعار و امثال و ... به كار مى رود و همگان، به هر مناسبتى، از آن دم زده و مى زنند، لكن توجه به اين نكته حساس بسى ضرورى است كه اگر شخصى و يا جامعه اى بتواند عدل على(ع) را از نظر فكرى و نظرى، آن گونه كه شايسته است، درك كند و يا از نظر عينى و عملى پياده كند، تازه، فقط به يك گوشه از زواياى متعدد و به يك جهت از ابعاد وسيع و پهناور وجودى آن رهبر عظيم الشأن بشرى، دست يافته است؛ زيرا، درك و فهم تمامى اطراف و اكناف وجودى على بن ابى طالب(ع) براى هر كس و در هر مرحله اى، ممتنع و محال، حداقل به استحاله عادى است. آيا نه اين است كه هميشه، سودجويان و طمّاعان و متوقعان و ضعيف دلان، در اثر عدم تمكين از عدل على(ع) شخصيت و عدالت آن ابرمرد تاريخ را به گونه اى تفسير مى كرده اند و يا آن را در هر زمانى، براى زمان ديگرى مى پنداشته اند و يا براى ديگرى مى خواسته و يا عنوان و توجيه ديگر بدان مى داده اند؟
و آيا نه اين است كه در ازاى تاريخ، دشمنان على(ع) و مكتبش، هماره، با عدل و عدالت او، عملاً، در ستيز بوده و تحت هر عنوان و بهانه سياسى و اقتصادى و اجتماعى و ... با آن به مبارزه برمى خاسته اند كه اگر اين عدالت و همسانى و برابرى فراگير شود و يا مردم را بيدار سازد و آنان را در جهت احقاق حقوق مشروع و مقبولشان برانگيزاند، ديگر حناى استعمارگران و سلطه جويان و جباران روزگار، براى هميشه، بى رنگ خواهد شد؟
و آيا جز اين است كه حتى برخى از نزديك ترين كسان به على بن ابى طالب(ع) كه او را از همه بهتر مى شناختند و صدق و صفا و زهد و قناعت و حقيقت جويى و دنياستيزى و ديگر شايستگيهاى على(ع) را، كاملاً، لمس كرده بودند و حتى براى به خلافت رسيدن وى و بازگشت رهبرى اسلامى به او، قيام و اقدام كرده بودند، بالاخره، عدالت او را بر نتافتند و بر سر همين مدعا، با او به مقابله برخاستند تا آنجا كه شمشير بر او كشيدند؟
به هر حال، بايد به اين دريچه سرى كشيد و اين در را بايد كوبيد؛ زيرا، عاقبت، زين در، برون آيد سرى. اين، وظيفه اى است بر دوش همگان و گامى است در راه تحقيق و تحقق آن عدالت و اقدامى است براى كسب افتخار و مباهات بيشتر براى جامعه اسلامى و شيعى، آن هم در سال امام على(ع).آرى، به روشنى مى توان دريافت و به جرأت مى توان گفت، تمامى مقامات و همگى مراتب و مراحل و كليه ابعاد و جوانب مورد توجه على(ع) و مورد بحث در حيات پرافتخار او، به يك حقيقت برمى گردد و آن، عدل و عدالت است، حتى مسايلى از قبيل سياست و اقتصاد و حكومت و امارت و بلكه مسايل مربوط به ماوراى طبيعت، همانند تقوا و اخلاق و عبادات، همه و همه، به ضرورتِ احقاق حق و احياى عدالت و اقامه قسط و عدل در جامعه برمى گردد.ثابت كننده اين ادعا و دليل صدق اين مدعا، مراجعه عميق و همه جانبه و مرتبط و فراگير به دويست و سى و نه خطبه و هفتاد و هشت نامه و چهارصد و هفتاد و دو كلمه قصار موجود در نهج البلاغه و شانزده هزار كلمه حكمت در غررالحكم آمدى و صد و پنجاه و يك مناجات و دعاى موجود در صحيفه علويه و ديگر كلمات و افاضات صادره ازآن امام عظيم الشأن است.ما، در اين مقاله، تنها، به روشن ترين موارد آنها اشاره مى كنيم؛ زيرا، تتبع كامل در همان هفتاد مورد مشتقات ماده «عدالت» در سراسر نهج البلاغه هم، به درازا مى انجامد تا چه رسد به غور و بررسى گسترده در مصادر و مدارك اسلامى مشتمل بر سخنان على(ع)، گذشته از آنكه ورود محققانه در عمق كلمات اميرالمؤمنين ـ كه فوق كلام مخلوق و دونِ كلام خالق است ـ در صلاحيت ارباب دقت و تحقيق و خداوندان عقل و علم و تحليل است كه البته آنان، به قدر وسع خود، از عهده اين مهم برخواهند آمد.
مفهوم عدل
پيش از آنكه مصداق واقعى عدل را بيابيم، ضرورى است مفهوم حقيقى عدل را بفهميم.عدل، به معناى «برابرى و همسانى و همسويى» است. در اين مورد، دو نكته اساسى، در خور توجه است.يكم، آنكه عدل، از لغاتى است كه مفهوم آن، بيشتر، از ضد آن به دست مى آيد، لذا دانشمندانِ لغت شناس، چنين گفته اند: «العدل نقيض الجور».[1]از كلمه (نقيض) استفاده مى شود كه عدل و جور، ثالثى ندارند، لهذا نقيضين هستند كه هم اجتماع و هم ارتفاع آنها با همديگر، منتفى است و هر كدام كه نباشد، آن ديگرى موجود خواهد بود.دوم، آنكه چنين به نظر مى رسد كه در ميان الفاظى كه داراى معناى لغوى و عرفى اند، عدل، لفظى است كه هر دو معناى لغوى و عرفى آن، بسيار نزديك به يكديگر است و از هر يك، به سهولت مى توان به ديگرى دست يافت.اين، خود، دليل آن است كه عدل، نفياً و اثباتاً، با افكار و اعمال و احوال مردم، ارتباط مستقيم دارد، به گونه اى كه به سادگى، معناى لغوى آن براى مردم معلوم و مفهوم است و آن معنا، براى آنان، طورى تداعى مى شود كه نيازى به جعل معناى ديگر، چه به اشتراك لفظى و چه معنوى، نيست، لهذا عرف، از اين واژه (عدل) همان را مى فهمد كه لغت وضع كرده است.اين، حاكى از ضرورت توجه به اين لفظ مقدس و سعى در اجراى آن در مجالات گوناگون زندگى است. نيز اين را مى فهماند كه اگر با تمايلات و خواسته ها و انتظارات و توجيهات گوناگونِ كسانى مطابقت و موافقت نداشته باشد، با فطرت پاك و غريزه هاى صحيح و سالم انسانى، انسجام تمام و سازش تمام دارد، و همه كس، با عقل سليم و ذوق صحيح و فطرت خداداد خويش، عدل را مى ستايد و آن را ارج مى نهد.آنچه را كه نمى توان به سادگى از آن گذشت، اين است كه در رابطه با شناخت معنا و مفهوم عدل و عدالت، بايد ميان «تفاوت» و «تبعيض» فرق گذاشت؛ چه، تبعيض، منافى عدالت است و تفاوت، موافق آن.دو كارگر كه هر دو، به مدت هشت ساعت، كار يكسان كرده اند و از هر جهت، مساويند، اگر به يكى، هشتصد تومان مزد داده شود و به ديگرى كمتر از آن، اين، تبعيض و جور است و از عدالت به دور، اما اگر به يكى كه هشت ساعت كار كرده، مزد بيشترى بدهند تا به آن كه كمتر كار كرده است، اين، تفاوت بوده و نافى عدالت نيست، بلكه خود، مصداقى از عدل و قسط به شمار مى رود، بلكه در اينجا، اگر به هر دو مزد مساوى بدهند، ظلم و جور كرده اند.پس، عدل، آن است كه كسى را از حدّ واقعى استحقاقش، كمتر ندهند و اگر بيشتر از ارزش كارش به او مزدى داده شود، اين، لطف و تفضل خواهد بود كه امام على(ع) خود فرمود: