بیشترلیست موضوعات مرورى بر عدالت اجتماعى در حكومت علوى مفهوم عدل ضرورت عدالت اقامه عدل، فريضه اى الهى رابطه عدالت و تقوا عدالت اجتماعى، ايده و آرزوى حاكم عادل خويشاوندان على(ع) در زير چتر عدالت توضیحاتافزودن یادداشت جدید
4ـ عيب و ننگ است كه نزديكان حاكم و والى و ... در اطراف چراغ به سر برند، امّا تاريك باشند.5ـ مردم، چه خواهند گفت، اگر منِ صاحبِ قدرت، به اطرافيانم نرسم و خويشاوندان خود را درنيابم.6ـ انسان، نبايد ناودان دورانداز باشد و ...اما حاكم اسلامى و خليفه مسلمانان اين گونه نيست. او، نه تنها اقوام و اقارب خود را به عنوان اينكه خويشاوندان او هستند، به سِمت و منصبى نمى گمارد، بلكه ترجيح آنان را بر ديگران هم روا نمى دارد.عقيل بن ابى طالب، برادر پدرى و مادرى على(ع) است. وى، بيست سال از حضرت بزرگتر و از هر دو چشم نابينا و داراى عائله سنگينى است و مستمند و ناتوان است، اما حق و سهم خود و خانواده اش را از بيت المال دريافت داشته و ديگر سهمى ندارد و فقر و فاقه و درماندگى برابر عيال، او را از پاى درانداخته و به امام و برادر و تنها اميد خود مراجعه و فقط سه كيلو گندم از سهم مسلمانان تقاضا مى كند واين، در حالى است كه اولاد و كودكان عقيل، در شدت گرسنگى و فقر، با موهاى ژوليده و رنگهاى پريده و تار ـ كه گويى با نيل و رنگ آنان را كبود كرده اند، به سر مى برند. عقيل، خواهش و لابه مى كند و على(ع) گوش مى دهد تا كار به آنجا مى رسد كه امام(ع) براى تنبيه و عبرت عقيل، آهنى داغ مى كند و نزديك بدن او مى برد. عقيل نابينا، با احساس حرارت در نزديك بدن خود مى ترسد و جيغ مى كشد. امام به او مى فرمايد:«أتَئِنُّ من حديدةٍ أحماها إنسانُها لِلَعْبِهِ و تَجُرُّني إلى نارٍ سَجَرَها جبّارُها لغضبه؟ أتَئِنُّ من الأذى و لا أئِنُّ من لَظىً؟[22] اى عقيل! از يك آهن مختصرى كه داغ شده، مى نالى، لكن مرا مى كشانى به آتشى عظيم كه خداوند از خشم خود آفريده است؟ تو از يك آزار كوچك، مى نالى، اما من، از شراره هاى آتش خشم خداى ننالم؟» كوتاه سخن اين است كه على(ع) حق و عدالت براى او مطرح است، نه برادرى و اخوت و هنگامى كه حاكم اسلام چنين باشد و منطق و گفتار او بدين سان، ديگران در هر شغل و موضعى، بايد حساب خود را داشته باشند و با بهانه ها و توجيهات گوناگون ـ كه به نمونه اى از آنها اشاره شد ـ فريفته نگردند.حاكميت عدالت، محكوم بودن جور و ستم على(ع) در سراسر سخنان و رهنمودهاى خود، بر ضرورت عدالت و اجراى آن ميان تمام افراد و اقشار جامعه اسلامى تأكيد مى كند و با تعبيرات و عبارات گوناگون، گاهى با لسان امر و فرمانِ مؤكد، مانند:«استعمل العدل و احذر العسف و الحيف! فإنَّ العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو إلى السيف.»[23] و زمانى با لحن آرام اما قاطع، مانند:«و ليكن احب الأُمور إليك أوسطها في الحق و أعّمها في العدل و أجمعها لرضى الرعيّة؛ فإنَّ سخط العامة يجحف برضا الخاصة و إنَّ سخطَ الخاصة ليغتفر مع رضى العامة.»[24] و هنگامى با جملات انشاييه، مانند:«أيّها الناس! اعينوني على أنفسكم! و أيم الله! لأنصفنَّ المظلوم من ظالمه و لأقودَنَّ الظالمَ بخزامتِهِ حتى أورده منهل الحق و إنْ كان كارِهاً.».[25] و زمانى با جمله هاى خبريه ـ كه مؤكدتر از جمله هاى انشاييه مى نمايد، مانند:«العدل يضع الأمور مواضَعها و الجودُ يخرجها من جهتها و العدلُ سائِس عام و الجودُ عارض خاص فالعدلُ أشرفهما و أفضلهما.»[26] و موقعى با آغاز از خود، مانند:«الذليلُ عندي عزيز حتّى آخذ له الحق و القويُّ عندي ضعيفٌ حتّى آخذ الحق منه.»[27] و زمانى خطاب به دگران و مخاطبان، مانند موارد و مواضع فراوان نهج البلاغه و غررالحكم و ... و گاهى با صراحت و وقتى با كنايه و استعاره و گاهى با سخن و مقال و گاهى با اَحوال و اَعمال، از عدالت دم مى زند و بر آن پاى مى فشرد تا همه بدانند و عمل كنند و حجت بر همه تمام باشد و نقطه ابهامى نماند.عدالت فردى و اجتماعى هم از لحاظ افراد و كسان و هم از لحاظ مسايل و موارد، عام است و فراگير و شامل همه كس و همه چيز مى شود، لهذا همان گونه كه استقرا و استقصاى مبحث بى پايان «عدالت اجتماعى در حكومت علوى»، به سادگى ممكن نيست و بحث و تحليل را از جهات گوناگونى مى طلبد، اطاله كلام نيز سزاوار نيست و رعايت ادب و وقار، ايجاز و اختصار را مى جويد.