بیشترلیست موضوعات بررسي سير تحول انديشههاي سياسي امام خميني(ره) قبل و بعد از انقلاب اسلامي و تأثير زمان و مكان بر آن الف) مقدمه ب) مقطع اول انديشه سياسي حضرت امام خميني(ره) ج) مقطع دوم انديشه سياسي حضرت امام خميني (68ـ1348) د) نتيجهگيري توضیحاتافزودن یادداشت جدید پس اگر يك معناي ولايت مطلقه، حكومت بيحد و حصر فرد يا گروهي بر مردم باشد، ولايت مطلقه فقيه كه امام(ره) از آن دفاع ميكردند، چنين ولايت مطلقهاي نيست، بلكه ولايت مشروط و مقيد است.معناي دوم ـ مطلقه در معناي دومي در آثار حضرت امام خميني(ره) آمده است كه اگرچه مورد تأييد ايشان بوده و با مبناي حضرتشان پذيرفته شده است، با مباحث حكومتي ولايت مطلقه فقيه ارتباطي ندارد. اين معناي از ولايت مطلقه معادل و نام ديگري است براي "ولايت معنوي"، "ولايت تكويني" و "ولايت حقيقي". در بعضي از آثار عرفاني امام(ره) بحث از "ولايت مطلقه كليه" و "ولايت كليه مطلقه" است23 كه با مبناي عرفاني حضرتشان در مورد انسان كامل و اولياء اللّه چنين ولايت مطلقهاي پذيرفته شده است. اين معناي از مطلقه (مطلقه دوم) غير از مطلقه به معناي حكومتي است. كسي ميتواند ثبوتا ولايتي مطلقه در معناي سوم (حكومتي) را فاقد باشد، اما مطلقه دوم (ولايت معنوي) را واجد باشد؛ مثلاً در حالي كه حضرت زهرا(س) داراي ولايت مطلقه در معناي دومند نميتوانند ولايت مطلقه در معناي سوم را داشته باشند. (چون زن نميتواند حاكم اسلامي باشد).معناي سوم: امام خميني از ولايت مطلقهاي دفاع كردند و بل مؤسس آن بودند كه اين "ولايت مطلقه" در مقابل "ولايت مقيده" است نه در مقابل حقوق و شئون مردم. ولايت مطلقه در معناي حكومتي امام، در مقابل نظر آنهايي است كه ولايت فقيه را به حد افتا و قضا و حداكثر شئون قضا فرو كاستهاند (امثال شيخ انصاري، ناييني و خويي) و يا گرچه حكومت و اجرا را نيز پذيرفتهاند در حد احكام فرعيه شرعيه.واضحترين مصاديق مطلقه سوم، اختياراتي است كه حتي مدعيان دمكراتيكترين حكومتها نيز حتي بيش از اين اختيارات را دارند و منافي حقوق مردم نيست؛ مثل سربازبگيري، وضع ماليات، كنترل خروج و ورود ارز و... .24از اين روست كه همان امام مدافع بل مؤسس "ولايت مطلقه فقيه" در حقوق مردم بر اين باورند كه «هر فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيما در برابر ديگران، زمامدار مسلمين را استيضاح، و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانعكننده بدهد. اگر برخلاف وظيفه اسلامي خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامداري معزول است.»25 يا اينكه «مردم يكي را تعيين كنند، براي اينكه رئيس جمهور باشد، ما هم رأيمان را علنا به مردم اظهار ميكنيم كه آقا، آن كه من ميخواهم اين است. شما ميل داريد به اين رأي بدهيد، ميل نداريد، خودتان آزاديد... آراي عمومي نميشود خطا بكند.»26