يك دهان خواهم به پهناى فلك
ور دهان يابم چنين و صد چنين
اينقدر هم گر نگويم اى سند
شيشه دل از ضعيفى بشكند
تا بگويم وصف آن رشك ملك
تنگ آيد در بيان آن امين
شيشه دل از ضعيفى بشكند
شيشه دل از ضعيفى بشكند
فلك به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس
تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس
تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس
نه در غنچه كامل شود پيكر گل
ز أحداث چرخ است تهذيب مردم
چو از زخم خايسك تيزى خنجر
نه در بوته ظاهر شود صورت زر
چو از زخم خايسك تيزى خنجر
چو از زخم خايسك تيزى خنجر