به نام داور يكتا
چندى است كه اين شوريده در بى تابى و آشفتگى شگفتى بسر مى برد , از اين روى بر سر آن شد كه دست به كارى زند تا آرام گيرد , چاره اى يا بهانه اى جز سياه كردن روى برگه سپيد نديد . آرى چگونه پريشان نباشد كسى كه چهل و سه بهار از او بگذشت و هنوز از خود نگذشت . خرسند آن كه در آغاز زندگانيش بيدار بود و از بيداريش برخوردار . آه آه كه روزگار كار از دست شد و اين ناكام گامى برنداشت و در خود جز افسوس و شرمندگى نمى بيند , و از فرا گرفتن دانش ها و فرو گفتن گفتارها و نمودار كردارهاى خود جز سرشكستگى و دل مردگى و تن خستگى سودى نبرد . گويا بهشت آشيان شرف الدين على يزدى درباره او گفت :
در چشمه شرع كجروم چون خرچنگ
بر منبر علم همچو در كوه پلنگ
در دلق كبود همچو در نيل نهنگ
در بيشه دين چو روبهم پر نيرنگ
در دلق كبود همچو در نيل نهنگ
در دلق كبود همچو در نيل نهنگ
سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم
يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم