منشورات مکتبة الامام صاحب الزمان

سید علی الخراسانی الکاظمی

نسخه متنی -صفحه : 13/ 4
نمايش فراداده

تقريبا همه كس بدين كونه بزبان مى آورد .

اما ترد يدي نيست كه درست ترين ضبط اين نامها و تلفظ حقيقى زبان فارسي بايد بضم واو مشبع و كسر ياء و سكون هاء ملفوظ خفى بأشد و شون در مآخذ فارسي معتبر از قديم و جديد برخى ازين نامها و رايج ترين آنها را از قبيل " بندرى " و " بوى " و " شيروى " و " برزوى " و " ما هوى " بي هاء نوشته اند بيداست كه هاى آخر اين نامها در زبان هاى ا يرانى تلفظ نمى شده وقرائت كلمه را بياء ختم مى كرده اند و اينكه ما اينك هاى آخر كلمه را تلفظ مى كنيم براى بيروى از همه كلماتيست كه در زبان ما بهاء ملفوظ خفى بايان مى يا بد مانند نامه و جاله و خانه و نظاير آن .

عقيده من اينست كه اين كونه نامها را مانند همان كلماتى كه در موقع اشاره مانوس و يا در مقام تصغير " تحبيبى در زبانهاى فارس و كرمان بواو ختم ميكنند ساخته اند شنانكه امروز در زبان فارس و كرمان " بسرو " يا " دختر و " هم در باره بسر يا دختر معهود و مأنوس و هم بمعنى بسر يا دختر خردى كه نسبت بآن مهر برزند كفته ميشود مانند بسرك و يا دخترك در زبان متداول در ميان ما .

شون در ضمن كنج كاوى در باره 483 نامى كه بدين كونه ساخته شده باين نكته برخورده ام كه بيشتر كساني كه اين نامها را داشته اند از نجاد كرد بوده اند و بيشتر روستاها و آباديهايى كه ازين كونه نامها داشته و يا دارند در نواحيى كه كردنشين بوده و يا هستند بكار رفته است شنان مى نمايد كه اين اشتقاق معمول زبانهاى كردى بوده و از آنجا در ايران باقى مانده است .

اما خاندان صدوق و فرزندان موسى بن بابويه قمى آنشه تا كنون بر من معلوم شده است 28 تن از ايشان در تاريخ معروفند و أين خاندان از آغاز قرن شهام تا بايان قرن ششم در ايران نامبردار بوده اند ودر نواحى مركزى كشور و بيشتر در قم ورى مى زيسته اند .

باره اى از متاخرين برخى از آخرين بازماندكان اين خاندان را بسبب اينكه در نسب ايشان اشتباهاتى بيش آمده است از خانواده ديكر بنداشته اند اما شنانكه بس ازين ثابت خواهد شد تا منتجب الدين أبو الحسن على كه آخرين مرد معروف اين خاندانست همه كساني كه نسبشان بحسين بن موسى بن بابويه مى رسيده است ازين خانواده بوده اند و درين زمينه هيش ترديد نيست .

شيخ سليمان بحراني دانشمند معروف رساله مخصوصى در تعداد أولاد بابويه ( 1 ) تأليف كرده است كه تا كنون بدست نياورده ام و ناشار أو هم مى بايست بس از تحقيق بهمين نتايج رسيده بأشد و نتايجى كه تا كنون ازين تتبع ها بدست آمده بدين كونه است كه در باره 15 تن از دانشمندان اين خانواده مى آورم ودر نسب نامه اى كه در بايان اين سخنان خواهد آمد همه افراد اين خاندان را معلوم خواهم كرد .

1 ) أبو الحسن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى .

وى مؤسس اين خاندان و نخستين مرد معروف اين خانواده و او لين كسيست كه بنام " ابن بابويه " معروف شده است .

ابن النديم در كتاب الفهرست ( 2 ) ذكر مختصري ازو كرده واو را از فقهاى شيعه و ثقات ايشان شمرده و كويد ( هامش صفحه 14 ) ( 1 ) نامه دانشوران ناصرى ج 1 ص 4 و تنقيح المقال ج 2 ص 297 وج 3 قسمت دوم ص 42 ( 2 ) شاب قاهره ص 277

بخط بسرش أبو جعفر محمد بن على بر بشت جزيى نوشته ديده كه بفلان بن فلان اجازه روايت كتابهاى أبو الحسن على بن حسين را داده بود كه صد كتاب مى شد و كتابهاى خود را كه هجده كتاب بود .

ذكر وى در همه كتابهاى رجال شيعه آمده است و آنشه درباره كتابها و روايات وى نوشته اند متكى بكفتار شاكردان معروفش شيخ مفيد أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان و حسين بن عبيد الله از محمد بن على بن حسين از بدرش بوده است .

وى بيشواى طريقه شيعه در قم در زمان خود بوده و سفرى بعراق كرده و با أبو القاسم حسين بن روح نوبختى معروف بإبن روح كه از 264 تا 324 در غيبت صغرى نايب سوم امام عصر بوده ودر بغداد مى زيسته است ديدار كرده .

تقريبا در همه كتابهايى كه ترجمه أو را أورده اند كفته اند كه بس از آن أبو الحسن على بن حسين بتوسط على بن جعفر بن الاسود نامه اى نزد اين روح فرستاده و از و خواستار شده است كه آنرا بإمام عصر برساند ودر آن نامه از از امام بسر خواسته است و امام در باسخ أو نوشته است كه بزودى ترا دو فرزند نرينه روزى خواهد شد و أبو جعفر و أبو عبد الله بروايتي از ام ولد و بروايت ديكر از كنيزكى ديلمي بجهان آمده اند و درين باب بس ازين بحث خواهم كرد .

در هر صورت أبو عبد الله حسين بن عبد الله كفته است كه من از أبو جعفر يعنى صدوق شنيدم كه مى كفت من بدعاى امام زمان زاده شده ام و باين فخر مى كرد .

ديكر از مطالبى كه در باره وى نوشته اند اينست كه با امام أبو محمد عسكري نيز رابطه داشته و امام وصيت نامه اى خطاب بوى صادر كرده و متن و ترجمه آن در نامه دانشوران ناصرى ( 1 ) آمده است .

ديكر از جزئيات أحوال وى مناسباتيست كه با ابو مغيث حسين بن منصور حلاج عارف مشهور ا يرانى داشته كه در 309 در بغداد كشته شده است .

در نامه دانشوران ناصرى شرح اين مناسبات بدينكونه آمده است : " . . .

حسين ( 2 ) بن منصور معروف بحلاج كه دعوى سفارت از ناحيه مقدسه مى نمود و خود را در آستان خليفة الله عجل الله فرجه باب مى شمرد در آن روزكار بشهر قم درآمد ، ساز سفر از خود بركرفت ودر محلى أقامت كزيد و شون از رنج سفر آسوده كشت از مسكن و مقام ابن بابويه جويا شده .

خامه بر كرفت و نامه بنوشت ايما بر آنكه : من از جانب خليفة الله في الارضين بشغل سفارت و نيابت سرافراز شده ام بايستى تصديق مدعاي مرا در عهده شناسند و آن نامه را مصحوب رافع نزد ابن بابويه إنفاذ داشت ، أبو عبد الله حسين بن على كه برادر صدوقست كويد شون رقعه حلاج بدست بدرم رضوان الله عليه دادند و مهر از آن بركرفت ازمضمونش مطلع شد في الفور در هم بردريد ، آثار خشم از جبينش ظاهر كشت و روى درهم كشيد و بجانب فرستاده وى متوجه شد .

طريق خشونت بيش كرفت و در شتى آغاز كرد و أصلا جوابي ننوشت ، بس بباى خواست ( 3 ) و جانب دكه كه محل تجارت و كسبش بود روانه كرديد و كروهى ازغلامان و اصحابش نيز همراه بودند شون بسرايى كه در آنجا دكه داشت در آمد مردم شرايط تعظيم بجاى آوردند و بيك بار از جاى برخاستند ( 4 ) ، جز مردى بيكانه كه جانب ( هامش صفحه 15 ) ( 1 ) ج 1 ص 3 - 4 ( 2 ) در أصل : حسين .

( 3 ) در أصل : خواست ( 4 ) در أصل : خواستند

ادب رعايت نكرده و از جاى نجنبيد .

شون بدرم بمكان خود قرار كرفت و برسم بازركانان دفتر و روزنامه بيرون آورد ، نزد خويش بنهاد ، با يكى از حاضران كفت كه از نام و نجاد آن مرد مرا خبر ده .

آن مرد خود بدان كفتار متفطن شده كفت : من خودم حاضرم ، هر شه خواهى جويا شو .

بدرم كفت : آيا اى مرد شأن خود را از آن معروف تر داني كه من از حال تو برسش كنم ؟ كفت : آرى ، من آنم كه نامه ام دريدى و خود در آن حال ترا مى ديدم .

بدرم را از استماع آن دعوى باطل حالت دكركون شد ، قوت صبر و تحمل نماند ، شهره اش از شدت خشم افروخته كشت و ركهاى كردنش درشت شد .

سخنان ناملايم بميان آمد ، جمعي برايشان كرد آمدند و ما جرى برسيدند .

بدرم شرح مكتوب برايشان بخواند .

بالجملة حلاج هواى قم از سر بنهاد ، طريق مسافرت بيش كرفت " .

در اينكه حسين بن منصور حلاج در آغاز كار خود را فرستاده امام غايب و وكيل و باب وى ميخوانده است ودر همان زمان سفري بقم كرده و همين دعوى را در برابر شيعه قم داشته است كويا ترد يدي نباشد و أين خبر بتواتر ودر بسيارى از كتب شيعه آمده است ( 1 ) .

از اين خبر معلوم ميشود كه أبو الحسن على بن حسين مردى توانكر و از ما لدار ان زمان خود بوده ودر قم ببازركانى و سوداكرى مى كذرانده و شايد بهمين جهة رياست مادي و معنوى شيعه قم را داشته است .

تاريخ سفر وى را ببغداد از كفته أبو الحسن لوزانى در سأل 328 أورده اند و كفته اند در بازكشت ازين سفرآن نامه را بإمام عصر نوشت و فرزندانش بس از آن بجهان آمدند .

اين نكته ظاهرا درست نيست زيرا كه تاريخ رحلت أو را بسال 329 يعنى يك سأل بس ازين سفر نوشته اند و از طرف ديكر شنانكه بس ازين خواهد آمد در همه مراجع فرزندان متعدد براى أو شمرده اند در برخى دو ودر برخى سه بسر نام برده اند : حسن و حسين و محمد كه حتى تصريح كرده اند كه از يك مادر و هر سه بدعاى امام عصر بجهان آمده اند از اين قرار لا اقل ميبايست سه سأل بيش از مرك خود يعنى در 326 اين سفر را كرده بأشد .

و آنكهى معروفترين بسران أو أبو جعفر محمد كه همان صدوق دانشمند نامى بأشد و ظاهرا سومين فرزند أو بوده در 381 در كذشته و تصريح كرده اند كه در هفتاد و شند سالكى رحلت كرده است و اكر در 70 سالكى در كذشته بأشد در 311 ولادت يافته و اكر بس از سفر بغداد و بدعاى امام عصر بجهان آمده بأشد ناشار سفر بغداد أبو الحسن مى بايست دو سه سأل بيش از 311 روى داده بأشد .

از سوى ديكر يكى از كساني كه از وى روايت كرده عكبرى از رواة معروف شيعه است كه از 326 ببعد بديدار وى نايل شده ( 2 ) و شون عكبرى در بغداد مى زيسته است بايد سفر وى را ببغداد از 326 ببعد دانست و أين نيز باآنشه بيش ازين كذشت مغايرت دارد .

( هامش صفحه 16 ) ( 1 ) خاندان نوبختى تأليف آقاى عباس إقبال - طهران 1311 ص 11

1 - 112 ( 2 ) تلقيح المقال ج 2 ص 283

نكته ديكرى كه باز اشكالى ميفزايد اينست كه نوشته اند أبو الحسن عباس بن عمر بن عباس ابن محمد بن عبد الملك بن مروان كلوذانى كفته است كه شون على بن حسين بن بابويه در سأل 328 ببغداد آمد همه كتابهايش را ازو اجازه روايت كرفتم .

شايد يكانه راهى كه رفع اين دشواريها كند اينست كه بكوييم أبو الحسن على شندين بار و لا أقل سه بار ببغداد رفته وبار نخست بيش از 311 وبار دوم در 326 وبار سوم در 328 بوده است يا اينكه بار دوم از 326 تا 328 در بغداد مانده است .

در تاريخ رحلت وى خبرى هست كه در نامه دانشوران شنين آمده ، أورده اند كه در سأل سيصد و بيست و نهم هجرى كه سنه تناثر النجوم نامند كروهى از شيعه در مجلس أبو الحسن على بن محمد سمرى حاضر بودند واو خاتم سفر اى اربعه حضرت خاتم الائمه عجل الله فرجه بوده است ، ناكاه على بن محمد كفت : رحم الله على بن حسين بن بابويه : حاضرين كفتند : أو هنوز درحياتست .

كفت : امروز سر اى فانى را وداع نمود .

آن روز را ضبط كردند تا بفاصله هفده يا هجده روز از قم خبر رسيد ، معلوم شد كه در همان روز ودر همان ساعت از دنيا در كذشته است ، رحمة الله عليه ودر آن سأل بسيارى از علما وفات يافتند ، از جمله على بن محمد سمربست كه بموت أو مدت غيبت صغرى و سفارت أولى كه هفتاد و شهار سالست بانجام رسيد .

برخى فوت أو را در سنه قبل از وفات ابن بابويه نوشته اند و برين عقيدت طول روزكار غيبت هفتاد و سه مى شود و بنابرين ابن بابويه بايد از سنين غيبت كبرى سأل نخست را دريافته بأشد و هم ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني . .

در آن سأل وفات يافته و اختلا فى كه در تاريخ وفات سمرى ذكر شد در باب وفات وى نيز مسطورست . .. " .

كويا در اينكه ابن بابويه در 329 در كذشته بأشد اختلافى نباشد زيرا كه در همه مآخذ اين تاريخ مكرر كرده اند .

معتبرترين تاريخ در رحلت سمرى همان 329 است و تاريخ رحلت كليني را باختلاف در 328 و 329 ضبط كرده اند .

أبو الحسن على بن حسين بن موسى بن بابويه امتيازى آشكار دارد و آن اينست كه در ميان طبقه نخست از بيشوايان شيعه مردى مكثار وبر تأليف بوده ، بيش ازين اشاره رفت كه ابن النديم در كتاب الفهرست از روى خط بسرش أبو جعفر صدوق نقل كرده است كه وى صد تأليف داشته است .

فهرست مؤلفات وى آنشه تا كنون بما رسيده است بدين كونه است : 1 ) كتاب الاخوان 2 ) كتاب الامامة 3 ) كتاب الاملاء 4 ) كتاب التبصرة من الحيرة 5 ) كتاب التسليم و التمييز 6 ) كتاب التفسير 7 ) كتاب التوحيد 8 ) كتاب الجنائز 9 ) كتاب الحج كه ناتمام مانده است 10 ) رسالة إلى ابنه محمد بن على 11 ) كتاب الشرايع كه براى بسرش فرستاده است 12 ) كتاب الصلوة 13 ) كتاب الطب 14 ) كتاب قرب الاسناد 15 ) كتاب الكبير في الرجال 16 ) كتاب المعراج 17 ) كتاب مناسك الحج 18 ) كتاب المنطق 19 ) كتاب

المواريث 20 ) كتاب النساء و الولدان 21 ) كتاب النكاح 22 ) كتاب النوادر 23 ) كتاب الوضوء .

برخى كتاب مصادقة الاخوان را هم كه ببسرش أبو جعفر محمد نيز نسبت داده اند از وى دانسته اند .

در باره استادان وى نوشته اند كه فقه و حديث را از سعد بن عبد الله قمى اشعرى و حسين بن محمد عطار و عبد الله بن جعفر حميرى و قاسم بن محمد نهاوندى فرا كرفته است .

مرقد أبو الحسن على بن حسين بن موسى بن بابويه هنوز در قم معروفست ودر ميان شهر در جوار آستانه در قسمت شرقي قبرستان مزاريست كه اكنون به " ابن بابويه " معروفست و صحن كوشك و كنبد شلجمى شكل كاشى كارى و بقعه و ضريح شوبين دارد ( 1 ) .

أبو الحسن على تا جايى كه بما رسيده است سه بسر داشته : حسن و أبو عبد الله حسين و أبو جعفر محمد ملقب و معروف بصدوق .

در هرجا كه ذكرى ازين سه برادر كرده اند تصريح كرده اند كه حسن فقيه و دانشمند نبوده و تنها جنبه برهيزكارى براى أو قائلند .

با اينكه در برخى از مآخذ تصريح كرده اند كه أبو جعفر محمد نخست بجهان آمده است شون كنيه بدر أبو الحسن بوده ودر آن زمانها عادت شنين جارى بوده است كه بدر كنيه خود را از نام فرزند مهتر مى كرفته يعنى كنيه اى اختيار ميكرده و شون نخستين بسر را بيدا مى كرده نام أو را از همان كنيه خود ميكرفته است ناشار ازين سه برادر حسن مى بايست بسر مهتر بأشد و شون بدر أبو الحسن على را حسين نام بوده است ودر هر خانواده نيز معمول بوده كه بسر مهتر را حسن و بسر دوم را حسين نام مى كذاشته اند ناشار أبو عبد الله حسين بسر دوم و أبو جعفر محمد ملقب بصدوق بسر كهتر وبرادر سوم بوده است .

شنانكه بس ازين خواهد آمد أبو جعفر محمد صدوق در رى مى زيسته ودر همين شهر در كذشته و شون بازماندكان اين خاندان كه همه فرزندان أبو عبد الله حسين بوده اند تا منتجب الدين كه آخرين آنهاست ودر أواخر قرن ششم بوده بيشتر در قم مى زيسته اند بيداست كه وى ساكن قم بوده و شايد از آن شهر بيرون نرفته بأشد .

أبو الحسن على نخست دختر عمش محمد بن موسى بن بابويه را بزنى كرفته و از و فرزندى نداشته است ( 2 ) .

شنان مى نمايد كه اين هر سه برادر از يك مادر بوده اند و بيش ازين هم اشاره رفت كه بروايتي مادرشان ام ولد نام داشته و بروايتى ديكر كنيزكى ديلمي بوده است ( 3 ) و شون در نامه دانشوران نيز از زبان غضايرى آمده است كه أبو جعفر محمد خود كفته است كه بدعاى امام زمان بجهان آمده و بدين فخر ميكرده است وهمه نوشته اند كه وى بسر نداشت و از امام درخواست بسر كرد در صورتيكه كهترين آنها باين دعا بجهان آمده بأشد ناشار آن دو بسر ديكر هم در نتيجه همين دعا بديد آمده اند .

2 ) حسن بن ابى الحسن على .

شنانكه اشاره رفت در مراجعى كه ذكرى ازو شده تصريح كرده اند كه وى مشغول بزهد و عبادت بوده و با مردم آميزش نداشته و فقيه نبوده است ( 4 ) و حتى تصريح كرده اند كه وى برادر ميانه بوده اما با دلايلى كه بيش ازين آوردم بيشتر احتمال مى رود كه برادر مهتر بوده بأشد .

( هامش ص 18 ) ( 1 ) راهنماى قم - از انتشارات دفتر آستانه قم - طهران 1317 ش .

ص 96 - 97 ( 2 ) تنقيح المقال ج 3 ص 154 ( 3 ) تنقيح المقال ج 3 ص 154 ( 4 ) تنقيح المقال ج 1 ص 293 و 338 وج 3 ص 155

3 ) أبو عبد الله حسين بن ابى الحسن على .

وى بس از بدرش أبو الحسن على و برادر كهترش أبو جعفر محمد معروف ترين رجال اين خانواده است و شنانكه بيش ازين اشاره رفت همه كساني كه ازين بس در تاريخ ذكر شان مانده از أعقاب أو بوده اند و شون همه آنها در قم مى زيسته اند شنان مى نمايد كه وى نيز ساكن قم بوده و از آن شهر بيرون نرفته است و كويند وى نيز مانند برادرش أبو جعفر محمد صدوق بدعاى امام عصر بجهان آمده است و حافظه بسيار سرشارى داشته شنانكه أو و برادرش صدوق را در حفظ مثل مى زده اند و شون حديث بسيار روايت كرده اند برخى از علماى شيعه در توثيق اين دو برابر شك كرده اند ولي شنانكه درباره برادرش صدوق خواهد آمد بيشتر دانشمندان هر دو برادر را موثق مى دانند روى بيشتر از بدر و برادرش روايت كرده و با صاحب بن عباد وزير معروف روابط داشته و كتابى براى أو نوشته است ( 1 ) و سيد مرتضى ازو و تلعكبرى روايت كرده است .

أبو عبد الله حسين بن على را نيز كتابهايى شند بوده است از آن جمله : كتاب التوحيد و نفى التشبيه ، كتاب الرد على الواقفيه ، كتاب عمله للصاحب ابى القاسم بن عباد .

وى بسرى داشته است بنام ثقة الدين حسن كه بنج بسر داشته و بازماندكان اين خاندان همه از أعقاب أو بوده اند .

مؤلف تاريخ قم دوجا ( 2 ) ازو روايت كرده منتهى در يك جا نام أو بخطأ " حسن " شاب شده است .

4 ) أبو جعفر محمد بن ابى الحسن على ملقب بصدوق .

وى بزركترين و معروف ترين مرد اين خاندانست و يكى از بيشوايان بزرك شيعه بشمار ميرود و از مشاهير دانشمندان زمان خود و مردى بسيار محتشم بود و نخست بيشوايى شيعه قم را داشت و بس از آن شيعه خراسان نيز بوى توجه داشته اند .

شنانكه بيش ازين كذشت وى مى بايست بيش از 311 ولادت يافته بأشد و با دو برادر ديكر خود از يك مادر بوده و كويند أو هم بدعاى امام زمان بجهان آمده و خود باين فخر مى كرده است .

وى از جوانى در فن خويش شهرت كرده شنانكه در زندكى بدرش نيز مردى بوده و بدر كتاب الشرايع خود را كه تأليف كرده براى أو فرستاده و رسالة ديكرى بنام أو نوشته است .

در جوانى شنان در كار خويش اعتبار يافته بود كه مردم ازو روايت مى كردند و بس از آنكه شندى در قم زيسته بخواهش ركن الدولة آل بويه بري رفته و درين شهر ساكن شده و هم در آنجا در كذشته است و درين ميان سفرهاى شند كرده شنانكه خود أورده است ( 3 ) كه تا شعبان 352 در نيشابور بوده و بس از آن از نيشابور بعراق و بغداد رفته ودر 354 در كوفه بوده ودر 355 نيز در بغداد بوده است و أزين قرار اين سفر وى نزديك سه سأل كشيده و سبس سفر ديكرى كرده كه تا 368 در مشهد رضا بوده است ( 4 ) ودر بازكشت ازين سفرها باز در رى ساكن شده است و سرانجام در همين شهر در ( هامش صفحه 19 ) ( 1 ) لسان الميزان ابن حجر شاب حيدر أباد كن .

133 ج 2 ص 306 ( 2 ) شاب طهران ص 91 و 213 ( 3 ) تنقيح المقال ج 3 ص 156 ( 4 ) امالى شاب 1300 ص 99

سأل 381 در هفتاد و شند سالكى در كذشته ودر رى مدفون شده و اينك قبر أو در جنوب طهران درجايى كه در آن زمان بيرون شهر رى بوده معروف و زيارتكاه است و به " ابن بابويه " شهرت دارد .

اين بقعة از زمانهاى قديم در اطراف طهران معروف بوده و شنانكه معروفست و نه تنها در كتابها باقى مانده ( 1 ) بلكه بيران زمان ما نيز بسيار روايت كرده اند در زمان فتحعلى شاه در حدود 1238 قمرى هنكامى كه بار ان سخت باريده و آب كرد مزارش را فرا كرفته بود شكا في در آن بيدا شده و بسردابى برخوده اند كه جسد أو را در آنجا نهاده بودند و شون بدان سرداب رفته اند ديده اند كه بدن أو دست نخورده مانده است و كفن أو بوسيده ودر كنار جسد ريخته بود اما بيكر أو شنان مانده بود كه شناخته ميشد و سيد إبراهيم لواساني از بيشوايان شيعه كه خود درين واقعه شاهد بوده است براى مؤلف تنقيح المقال روايت كرده كه حتى رنك حنا بر موى ريش وكف باى أو ديده ميشده و عنكبوتى بر عورت أو تارى تنيده و آنرا بنهان ساخته بود .

بنايى كه اينك بر بقعه اوست در همان زمان ساخته شده و نوشته اند كه درين واقعه جمعي كثير از ثقاة و معتبرين طهران بدانجا رفته و خود آنرا بششم ديده و حتى فتحعلى شاه خود در ميان ايشان بوده است .

مؤلف تنقيح المقال در باره وى تحقيقي بدين كونه كرده است كه : در رى در 381 در كذشته و از آنشه آورديم معلوم شد كه بس از وفات عثمان عمرى در آغاز دوره سفارت حسين ابن روح ولادت يافته و وفات عمرى در 305 روى داده و درين صورت وى بيش از شهل سأل از طبقه هفتم و 31 سأل از طبقه هشتم را درك كرده و عمرش هفتاد و شند سأل بوده ودر زمان بدرش و شيخش أبو جعفر محمد بن يعقوب كليني در غيبت صغرى بيست و شند سأل زيسته زيرا كه وفات آنها در 329 روى داده و آن سأل وفات أبو الحسن على بن محمد سمرى است كه آخرين سفر اى شهاركانه بوده است .

أبو جعفر محمد صدوق نه تنها از حيث شهرت بلكه از حيث كثرت مؤلفات و اهميت مقام و شهرت برخى از تأليفاتش يكى از مشهورترين بيشوايان شيعه بشمار ميرود و نه تنها كتاب " من لا يحضره الفقية " أو از " كتب أربعة " أساس طريقه شيعه است بلكه مؤلفين أهل سنت كه حتى در ضبط أحوال رجال تعصب بخرج داده و دانشمندان شيعه را فروكذار كرده اند ذكرى ازو كرده اند شنانكه خطيب در تاريخ بغداد ( 2 ) ترجمه مختصري ازو أورده و كويد : محمد بن حسين بن بابويه أبو جعفر قمى ( 3 )

ببغداد آمد ودر آنجا از بدرش حديث روايت مى كرد و از شيوخ شيعه و رافضيان معروف بود محمد بن طلحه نعالى از محمد بن طلحة بن محمد از أبو جعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه روايت كرده است واو كفته است بدرم روايت كرد از على بن إبراهيم از بدرش از حسين بن يزيد نوفلى از إسمعيل بن مسلم از جعفر بن محمد از بدرش از ( هامش صفحه 20 ) ( 1 ) تنقيح المقال ج 3 ص 155 روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات تأليف محمد باقر خوانساري شاب طهران 1306 ص 559 .

( 2 ) ج 3 ص 89 ( 3 ) در أصل شابى " العمي " بجاى " القمي "