الف. آفرينندهاى به نام و صفات خدا، آن را آفريده كه بايد ويژگىهاى خدا و صفاتش را جستوجو كرد، آنگاه مطلوب حاصل است و وجود خدا ثابت.
ب. تمامِ آنچه در عالَم هستى است نياز به آفريننده و بهوجودآورندهاى دارد؛ زيرا خودِ او خالقِ خود نيست. پس اگر واجب الوجود يعنى خدا او را آفريده و خالقِ همهى آن افراد، خداى تعالى است، در اينصورت ثابت مىشود وجود خداى تعالى. اگر گفته شود: فردى از جنس همين عالَم، آفريننده و خالقِ فردِ بعد از خود است، مىگوييم:
آن هم مانند قبل از خود و بعد از خود، ناقص و نيازمند و محتاج است؛ يعنى شرايط خالقيّت از علم و قدرت و حكمت جامع در او نيست. پس آن دومى هم خالقش خداست.
تمام افراد و تكتكِ مخلوقات عالَمِ هستى داراى علم و حكمت و قدرتِ برقراركردن نظام حكيمانهاى نيست تا آفرينش كاملى به او نسبت داده شود. پس، از نظر عقل سالم، خالقيّت عالَم منحصر به خداست.
اگر گفته شود: هر چيزى پيدايش و بهوجودآمدنش بستگى دارد به وجود قبل از خودش، مثلاً درخت زردآلو از هستهى قبلش بهوجود آمده و همچنين ساير اشياى عالَم، تا هر كجا برسد:
پاسخ اينكه: آن موجودى كه همه منتهى به او مىشوند از كجا آمده؟
خودش كه نبوده؛ زيرا چيزى در عالَم، ازلى و قديمبالذّات نيست و آفريننده مىخواهد. نيستى، هستكنندهاى مىطلبد كه جامع صفات كمال باشد كه او جز خداى متعال نخواهد بود؛ زيرا جميع مخلوقات عالَم نيازمندند.
در هستهى زردآلو و امثال آن، موادّ و عواملى هست كه در دل خاك و با استفاده از نور و آب و هوا، درختى ميوهدار بهوجود مىآيد و بر اين منوال و سنّت، عالَم برقرار است.
گوييم: آنكس كه اين موادّ و عوامل حكيمانه را در هسته و يا در بذر حبوبات و غيره مشاهده مىكند، فكر نمىكند كه اجزاى ريز و درشت آن درخت تنومند با تمام ويژگىهايش از ريشه و تنه و مغز و پوست و شاخ و برگها و رگهاى آبرسانى و بسيار چيزهاى ديگر آن درخت، در سلّول سلّول آن هستهى كوچك به وديعت نهاده شده تا در هنگام مقتضى تبديل به درختى مفيد گردد؟! اين قرار و نظم محيّرالعقول از چيست و كيست؟
جز از خدا نيست.