تواضع و فروتني جايگاه و اهميت خاصي در اخلاق اسلامي دارد و خداوند به پيامبر خود امر ميفرمايد:
وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.[1]
و (اي رسول من) پر و بال مرحمت بر تمام پيروان با ايمانت به تواضع بگستران.
اين سفارش به پيامبري است كه حق تعالي در عظمت مقام او فرموده است: لَو لاكَ لَما خَلَقتْ الاَفلاك يعني اگر به خاطر تو نبود هرگز جهان آفرينش را نميآفريدم، و داراي آن چنان مقام والاي معنوي است كه در شب معراج به نقطهاي رسيد كه جبرئيل (راهنماي او در اين سير آسماني) ديگر اجازه عروج ندارد و حضرتش با راهنمايي مستقيم خداوند تا سدرة المنتهي ـ يعني بالاترين مقام معنوي و عرفاني متصور براي يك انسان ـ به پيش ميرود.
پيامبري كه به حق مصداق كامل و آيه ظاهر و روشن تواضع و فروتني است و اين خود از جمله رموز موفقيت آن حضرت در پيشبرد اهداف مقدس خويش و جذب افراد به سوي دين الهي اسلام بود. براي مثال توجه شما را به اين جريان تاريخي جلب ميكنيم:
عدي بن حاتم علت اسلام آوردن خود را چنين بيان ميكند: وقتي به مدينه رفتم و از مسجد با آن حضرت به سوي خانه حركت ميكرديم در بين راه پير زني سئوالي از آن بزرگوار كرد و آن حضرت با تواضع خاصي مدتي طولاني كنار او ايستاد و به او پاسخ داد و چون به منزل رفتيم، زير انداز خود را براي من انداخت و خودش روي زمين و در مقابل من نشست. من گفتم: اين تواضع از اخلاق انبياء است نه از سلاطين، و ايمان آوردم.
البته اين گونه نبود كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقط براي هدايت افراد و دعوت به سوي اسلام، خصلت نيكوي تواضع را برگزيده باشد، بلكه هميشه و در همه حال تواضع و فروتني داشت، چه در سفر و چه در حضر، و اين خصلت ذاتي او بود.
آوردهاند كه آن حضرت با دوستان و اصحاب به سفري ميرفتند، هنگام غذا پختن هر كس كاري به عهده گرفت و ايشان نيز به جمع آوري هيزم پرداختند، اصحاب هر چه از آن كار مانع شدند، حضرتش ادامه داده و فرمودند: نميخواهم داراي امتيازي بر شما باشم (و در حالي كه واقعاً داراي امتيازهاي ظاهري و باطني بسيار بودند و اين كلام را از سر تواضع ميفرمودند).
تواضع، از مختصات اسلام و فقط براي پيامبر اكرم و امت او نبوده، بلكه انبياي عظام و پيامبران الهي قبل و امتهاي پيشين نيز به رعايت اين امر الهي همت داشته و به آن دعوت شده بودند.
در روايت است كه روزي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ از جاي برخاست و پاهاي حواريين را شست. اين پيامبر اولوا العزم در جواب آنها كه گفتند: شايستهتر بود كه ما پاهاي شما را ميشستيم، فرمود: سزاوارترين مردم در خدمت كردن، خود عالم و دانشمند است، هدف من از اين كار اين بود كه با اظهار تواضع خود، شما را نيز مانند خود به تواضع با مردم وادار كنم، زيرا همان طور كه گياه در زمين مساعد ميرويد علم و حكمت نيز همراه با تواضع، مؤثر است.[2]
در روايتي ديگر آمده است كه: خداوند خطاب به حضرت موسي ـ عليه السلام ـ فرمود:
آيا ميداني چرا تو را به پيامبري انتخاب نمودم؟
حضرت عرض كرد: نميدانم. خداوند فرمود: زيرا تو از همة مردم در برابر من متواضعتر بودي.[3]
در روايت است كه خداوند ميفرمايد: من نماز كسي را قبول ميكنم كه در برابر عظمت من متواضع باشد.[4]
ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ نيز هر كدام خود اسوة تواضع و فروتني بودهاند، به طوري كه با مختصر مطالعه در سيره و روش زندگي آنها، اين مشخصة بارز به خوبي روشن ميگردد. حضرت امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ را به خاطر شدت تواضعش ابو تراب، يعني پدر خاك يا انسان خاكي ميگفتند.
هم چنين نقل شده است كه روزي امام رضا ـ عليه السلام ـ وارد حمام شدند، شخصي كه آن حضرت را نميشناخت از آن جناب خواست تا بر بدن او كيسه بكشد، و آن بزرگوار نيز بدون هيچ عذر و بهانهاي قبول فرمودند. در اثناء كار، مردم حضرت را شناختند و بر آن مرد خرده گرفتند، و او معذرت خواست، ولي امام ـ عليه السلام ـ با مردم به سخن گفتن مشغول شدند و توجه مرد را به صحبتهاي خود جلب كردند تا كار كيسه كشيدن به پايان رسيد.
در تواضع ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ، آن قدر گفتني زياد است كه امكان بيان و بازگو كردن تمامي و حتي بعضي از آنها نيست.
از تواضع و فروتني علماء و بزرگان دين نيز داستانهاي بسيار نقل شده كه به چند نمونه از آن اشاره ميكنيم:
نقل شده كه مرحوم ملا احمد مقدس اردبيلي ـ كه از علماء بزرگ بوده و به خدمت امام زمان (عج) هم تشرف داشته است ـ به سفري ميرفت، يكي از مسافرين و اهل كاروان كه آن عالم دانشمند و متقي را نميشناخت، از او ميخواهد كه لباسهايش را برايش بشويد. مقدس اردبيلي هم قبول كرده و جامههايش را ميشويد. هنگام تحويل لباسها آن مرد او را ميشناسد و خجالت ميكشد، مردم نيز كه فهميده بودند، آن مرد را توبيخ ميكنند. اما مرحوم ملا احمد ميفرمايد: چرا او را ملامت ميكنيد؟ طوري نشده، حقوق برادران مؤمن بر يكديگر بيش از اينهاست.[5]
گفتهاند كه مرحوم شيخ مرتضي انصاري (ره) چند روزي براي تدريس، ديرتر از وقت مقرر حاضر ميشد، از وي علت را جويا شدند، فرمود: چندي است كه يكي از سادات مايل به تحصيل علوم ديني شده است، اين امر را با چند نفر در ميان گذاشتم تا برايش درس مقدمات بگويند، ولي هيچ كس نپذيرفت و شأن خود را بالاتر از آن ديد، بدين جهت خودم انجام اين كار به عهده گرفتم و به او درس ميدهم. و اين كار، گاهي موجب تأخير در آمدن ميشود.[6]
در احوال مرحوم آخوند خراساني، صاحب كفايه آوردهاند: يك شب، طلبهاي كه در نجف غريب بوده و همسرش نياز به يك قابله براي وضع حمل داشت درب منزل آخوند را ميكوبد تا از او كمك بگيرد. چند لحظه بعد درب منزل باز شد و خود آخوند جلوي درب آمد و حاجتش را پرسيد، طلبه گفت: ميخواهم مستخدم شما، خانه قابله را به من نشان دهد، مرحوم آخوند خراساني بدون اين كه داخل منزل برگردد و مستخدم را صدا بزند، خود به راه افتاد و گفت: چون وقت كار مستخدم تمام شده، من خود اين كار را انجام ميدهم! پس از انجام كار نيز مقداري لوازم زندگي به خانه او برد، و سپس به خانه بازگشت.[7]
اين جريان هم گوياي اهميت رعايت حقوق ديگران (هر چند مستخدم و كارگر باشد) از ناحيه آن مرد بزرگ است، و هم نشانگر درجه بالاي تواضع شخصيتي است كه در رأس حوزه علميه نجف قرار دارد و مرجع تقليد و ملجاء دنياي اسلام و تشيع است. مرحوم ملاصدرا، كه بزرگترين فيلسوف شيعه لقب دارد، با آن مقام علمي، شخصاً خريد مايحتاج زندگياش را انجام ميداد.
رهبر كبير انقلاب اسلامي، مرحوم امام خميني (ره) كه دوست و دشمن در مقابل قدرت و عظمت و رهبري آن بزرگوار سر تعظيم فرود ميآورد، نيز با كمال تواضع و فروتني خود را يك طلبه و يك خدمتگزار ميناميد.
يكي از نمونههاي تواضع اظهار جهل در برابر سؤالي است كه انسان جواب آن را نميداند، در اين رابطه در شرح حال علماي بزرگ و مخصوصاً حاج شيخ مرتضي انصاري (ره) نوشتهاند كه وقتي جواب سئوالي را نميدانست، با صداي بلند و بي هيچ پروايي ميگفت: نميدانم. به هر حال، تواضع از صفات شايسته و پسنديده است، و آيات و روايات و سيره صالحان گواه اين مدّعا است، و هر عقل سالمي نيز تواضع را ميپسندد و شخص متواضع را ميستايد.
[1] . سورهي ذاريات / 56: و ما جن و انس را نيافريديم مگر براي اينكه مرا (به يكتايي) پرستش كنند. [2] . سورهي اعراف / 179 ... آنها مانند چهارپايان، بلكه بسي گمراهترند. [3] . المحجة البيضاء، ج 6، ص 224. [4] . المحجة البيضاء، ج 6، ص 220. [5] . سيماي فرزانگان، ج 3، ص 295. [6] . زندگي شيخ انصاري، ص 78. [7] . مرگي در نور، ص 379.