2- تكبر - اخلاق اسلامي در برخورد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق اسلامي در برخورد - نسخه متنی

سيد مهدي شمس الدين

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- تكبر

مدح تواضع و فروتني، خود به خود مذمت تكبر و خودخواهي نيز هست.
به طور كلي هر آن چه كه ضد تواضع باشد، خودخواهي، خود برتر بيني و تكبر است و اسلام هر نوع تكبر و نخوت و استكبار را مذمت نموده آن را موجب بد بختي دنيا و آخرت دانسته و با آن به مبارزه برخاسته است.

بارزترين نمونه تكبر و خوي استكباري، كردة شيطان است كه وقتي از طرف خداوند به او دستور داده شد بر آدم ـ عليه السلام ـ سجده كند، سرپيچي كرد. علت نافرماني شيطان همان، خود برتر بيني، خود بزرگ بيني و در حقيقت تكبر او بود.

قرآن مجيد در اين باره مي‎فرمايد:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ.[1]

و چون فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند همه سجده كردند مگر شيطان كه إبا كرد و تكبر ورزيد و از كافران گرديد.

وقتي از او سئوال مي‎شود چه چيز تو را مانع از سجده آدم شد؟

قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.[2]

گفت: براي اين كه من از او بهترم، مرا از آتش و او را از خاك آفريده‎اي.

اين تجسم همان تكبر مذموم است كه در هر مورد به شكلي و به صورتي خود را نمايان مي‎سازد.

نتيجه اين تكبر شيطان، آن بود كه شش هزار سال عبادت او ناديده گرفته شد و...

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها، فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ.[3]

خداي متعال فرمود: فرود آي، تو را نرسد كه كبر ورزي، پس خارج شو كه از پست‎ترين فرو مايگاني.

حضرت علي ـ عليه السلام ـ دربارة شخص متكبر مي‎فرمايند:

عَجِبتُ لِابن آدم اَوَّلُهُ نُطفةٌ و آخرهُ جيفَةٌ و هو قائِمٌ بينَهُما وِعاءٌ لِلغائِطِ ثُمَّ يتكبَّر.[4]

عجب دارم از بشري كه ابتدايش نطفه و انتهايش مردار، و در اين فاصله، ظرفي براي كثافت است، چگونه تكبر مي‎ورزد.

و نيز مي‎فرمايند:
از كبر بپرهيز كه بزرگترين گناهان و بدترين عيبها و زيور ابليس است.[5]

علماي اخلاق، كبر را بر دو قسم دانسته‎اند:

1. كبر ظاهر (اعمالي كه از انسان سر مي‎زند).

2. كبر باطن (خلق و خوي انسان) كه بسيار خطرناك است و كبر ظاهر، نتيجه و ثمرة آن مي‎باشد.

در يك جدا سازي كلّي مي‎توان متكبرين را به سه دسته عمده تقسيم كرد:

1. متكبر در برابر خدا.

2. متكبر در برابر فرستادگان خدا.

3. متكبر در برابر بندگان خدا.

از اين سه گروه، قسم اول داراي بدترين نوع تكبر مي‎باشند كه سرچشمه آن جهل محض يا طغيان است.

در اين جا لازم است به چند مطلب ضروري و لازم در مورد شخص متكبر، اشاره‎اي بنماييم:

الف. علت كبر: براي كبر و نخوت، هفت سبب ذكر گرديده كه آن موارد به طور فهرست وار چنين است: علم، عمل، نسب، جمال، قدرت، مال، طرفدار.[6]

ب. عاقبت كبر: چنان كه خواهيم ديد، از آيات قرآن كريم و فرمايشات پيامبر اكرم و ائمة معصومين ـ عليهم السلام ـ بر مي‎آيد كه متكبر را عاقبتي بسيار درد آور و زجر دهنده، چه در دنيا و چه در آخرت، در انتظار است.

قرآن كريم در اين باره مي‎فرمايد:

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ.[7]

پس (فرشتگان خطاب كنند كه) از هر در به دوزخ داخل شويد كه در آن جا هميشه معذب خواهيد بود و جايگاه متكبران، بسيار بد منزلگاهي است.

از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز روايت شده كه فرمودند:
مَن يستكبِر يَضَعَهُ الله.[8]

هر كس تكبر ورزد، خداوند او را ذليل مي‎كند.

حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي‎فرمايند:
لَيسَ لِلمُتَكَبِّرِ صَديقٌ.[9]

براي انسان با تكبر، دوست و رفيقي نمي‎ماند.

و نيز مي‎فرمايند:
اِحذَرُوا الكِبرَ فَاِنَّهُ رأسُ الطُّغيان وَ مَعصِيَةُ الرَّحمن.[10]

از تكبر، بپرهيزيد كه منشأ سركشي و نافرماني خدا است.

تكبر اگر از ديدگاهي ديگر مورد بررسي قرار گيرد روشن مي‎شود كه همين غرور و فكر استكباري است كه انسان را وادار به ناديده گرفتن حق مي‎كند. قرآن كريم مي‎فرمايد:

أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ.[11]

آيا هر پيامبري كه از طرف خدا دستوري بر خلاف هواي نفس شما آرد، سركشي نموده از روي حسد گروهي را تكذيب مي‎كنيد و جمعي را به قتل مي‎رسانيد؟

قرآن كريم در بيان عاقبت تكبر مي‎فرمايد:

سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ.[12]

به زودي بر گردانم از آيات خود آنها را كه به ناحق تكبر كردند.

پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:

يا اباذَر مَن ماتَ و في قَلبِهِ مِثقالُ ذَرّةٍ مِن كِبْر لَم يَجِد رائِحَة الجَنَّةِ اِلّا اَن يَتُوبَ قبل ذلك.[13]

اي ابوذر! كسي كه بميرد و در قلب او ذره‎اي كبر باشد بوي بهشت را استشمام نمي‎كند مگر آن كه قبل از مرگ توبه كند.

در اين زمينه مي‎توان به آيات ديگري از قرآن مجيد[14] و روايات متعددي كه از ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ[15] وارد شده است اشاره كرد، ولي به جهت پرهيز از طولاني شدن بحث، از ذكر آن صرف نظر مي‎شود (در صورت لزوم مي‎توانيد به مدارك ذكر شده مراجعه كنيد).

ج. علاج كبر: براي پاك شدن از آلودگي صفت زشت كبر، مي‎توان از دو راه اقدام كرد:

1. راه علمي: طريقه وصول به اين هدف آن است كه انسان خودش و خداي خودش را بشناسد، زيرا اگر انسان به خود معرفت پيدا كرد و متوجه شد كه تا چه مقدار ذليل و كوچك و ضعيف است، و نيز دانست كه پروردگارش و خالقش داراي چه قدرت لايتناهي و عظمت بيكراني است، خود به خود براي وجود ضعيف محض در برابر عظمت و قدرت محض چاره‎اي جز تواضع و خشوع و خضوع، نمي‎بيند.

در اين راه اگر چه شناخت خداوند به سادگي ميسر نيست و حتي درجة اعلاي آن اختصاص به اولياء و صديقين دارد، ولي معرفت به نفس انسان براي همگان ميسور و دست يافتني است. هر كس با كمي تدبر و تأمل در آيات قرآني و گفتار معصومين ـ عليهم السلام ـ در خواهد يافت كه چه مقدار ضعيف است. مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ، مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ...[16].

انسان بايد فكر كند كه در آغاز از چه ماية بي‎ارزشي آفريده شده، و در نهايت و در پايان عمر چه قدرتي در برابر پنجه‎هاي اجل و مرگ دارد؟ اگر چنين بينديشد، هرگز اجازة تكبر در مقابل صاحب قدرتي بي‎منتها را به خود نمي‎دهد.

2. راه عملي: گفتيم كه كبر در انسان، ممكن است چند عامل داشته باشد كه در علاج همة آنها تفكر و انديشيدن در احوال و سرانجام كساني كه اين عوامل از آنها انساني متكبر ساخته و درهاي سعادت و نجات را بر روي ايشان مسدود كرده است، نقش اساسي و مهمي را ايفا مي‎كند. مثلاً بررسي در احوال فردي مانند فرعون كه در اوج قدرت، 400 سال ادعاي خدايي مي‎كرد و عاقبت در نهايت ذلت و خواري و بدبختي، جسد كثيف و بي جانش به فرمان خداوند از رود نيل به بيرون انداخته شد، تا عبرت سايرين گردد، و يا نگاهي به سرنوشت شخصي مثل قارون كه صاحب آن همه مكنت و مال و ثروت بود و در يك چشم بر هم نهادن در دل زمين مدفون گرديد.

براي علاج تكبر به خاطر جمال، انسان بايد نظري دقيق به باطن خود بيفكند و بينديشد كه آغاز همراه با آلودگي داشته، و در كثافت زيسته و پاياني جز مرگ و تعفن و اشمئزاز ندارد.
علاج تكبر به نسب نيز در شناخت نسب حقيقي است، يعني دانستن اين كه پدر نزديك انسان نطفه و جدّش خاك بي‎مقدار است.

سنجش تواضع و تكبر

در خاتمه اين مبحث مناسب است به راههايي كه براي سنجش درجه تواضع قلب در جلد ششم كتاب المحجة البيضاء ذكر شده است به طور خلاصه اشاره‎اي داشته باشيم:

1. انسان اگر در مناظرات و مباحثات با ديگران به راحتي حرف حق آنها را پذيرفت، داراي قلبي متواضع است و گرنه در قلب او تكبر وجود دارد.

2. اگر مقدم داشتن هم رديفانش بر او گران نيايد و در مجالس، پايين‎تر نشستن از ديگران بر او آسان باشد، داراي تواضع است و در غير اين صورت متكبر است.

3. اگر پذيرش دعوت افراد فقير، و اقدام جهت رفع حاجت دوستان و خويشان بر او دشوار نباشد، متواضع است، و گرنه بايد به درمان قلب متكبر خود بپردازد.

4. اگر خريد و حمل اشياء مورد نياز منزل، براي او آسان باشد، و از انجام آن احساس شرم نكند، متواضع و در غير اين صورت متكبر است.
به هر حال آنها كه عزّت و عظمت را در نخوت و تكبر مي‎دانند و تواضع و فروتني را نشانه پستي و حقارت مي‎پندارند سخت در اشتباهند و علت اين گونه تفكر، ذلت نفساني آنها است و به فرموده امام صادق ـ عليه السلام ـ :

ما مِن رجلٍ تكبَّر أو تَجَبَّرَ اِلّا لِذِلَّةٍ وجدها فِي نفسه.

يعني هيچ شخصي تكبر نورزد و خود را بزرگ نپندارد مگر آن كه داراي حقارت و ذلت نفساني باشد.


[1] . سورة بقره، 34.

[2] . سوره اعراف، 12.

[3] . سوره اعراف، 13.

[4] . بحار الانوار، ج 73، ص 234.

[5] . غرر الحكم.

[6] . براي توضيح بيشتر پيرامون هر يك از علل هفت گانه فوق به جلد ششم (المحجة البيضاء) مراجعه شود.

[7] . سورة نحل، 29.

[8] . بحار الانوار، ج 73، ص 231.

[9] . غرر الحكم.

[10] . غرر الحكم.

[11] . سورة بقره، 87.

[12] . سورة اعراف، 146.

[13] . بحار الانوار، ج 77، ص 90.

[14] . سوره‎هاي اسراء، 37؛ لقمان، 18؛ فرقان، 63.

[15] . فروع كافي، ج 8، ص 128؛ بحار الانوار، ج 73، ص 232 و ج 71، ص 312؛ المحجة البيضاء، ج 6، ص 228.

[16] . سورة عبس، 18 و 19.

/ 30