علي بن حمزه گويد: در محضر موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ بوديم. مردي از اهل ري بر امام وارد شد كه به او جندب مي گفتند. سلام كرد و نشست واما ـ عليه السلام ـ با او احوالپرسي و سؤال و جواب خوبي كرد.
آنگاه به او فرمود: اي جندب! از برادرت چه خبر؟
پاسخ داد: در خير و خوبي است و به شما سلام ميرساند. امام ـ عليه السلام ـ :
اي جندب! خداوند تو را در مصيبت برادرت بزرگ گرداند.
جندب گفت: نامهاش سيزده روز پيش در كوفه به من رسيد كه در سلامت بسر ميبرد.
امام ـ عليه السلام ـ : والله او دو روز بعد از نامهاش فوت كرد و اموالي را به همسرش داد و گفت: اين اموال نزد تو باشد تا برادرم از سفر باز گردد و به او تحويل دهي و همسرش آن اموال را در زمين خانه او قرار داد. وقتي نزد او رفتي با مهرباني رفتار كن و اميدوارش گردان كه اموال را بزودي در اختيار تو قرار خواهد داد.
علي بن ابي حمزه گويد: جندب مرد بزرگ و زيبايي بود. وقتي او را پس از وفات امام كاظم ـ عليه السلام ـ ملاقات كردم از آنچه امام فرموده بود، سؤال كردم. در جواب گفت: به خدا سوگند راست گفت سيّد و سرور من. چه در مورد نامه و چه درباره اموال كم و زياد نگفت.[1]
[1] . بحارالانوار، ج 48، ص 61.