پيشرفت سريع اسلام همچون برق آسمانى چشم منافقان را خيره كرده بود وآيات قرآن كه پرده از رازهاى نهانشان برمى داشت ، همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار مى داد، لذا هر دَم احتمال مى دادندآيه اى نازل گردد وپرده ازرازهاى ديگرى بردارد ورسواترشوند ... .
امروز ما با چشم خود تمام اين نشانه ها را يك به يك در وجود منافقان عصر خويش مى بينيم ، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سيه روزى و رسوايى آنها را همانگونه كه قرآن كريم ترسيم نموده ، مشاهده مى كنيم .(17)
در روايت است كه چون منافقان نزد رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى آمدند، از ترس اين كه مبادا حكم الهى بر كشتن ايشان صادر شود، انگشت در گوش خود مى نهادند. از اين رو خداوند متعال آنان را به جماعتى تشبيه نموده است كه به هنگام شنيدن صداى صاعقه ، از ترس جان خود، انگشت به گوش مى نهند.
هرگاه آيات و بيّنات نورانى قرآن به ديده بصيرت منافقان مى رسيد نزديك بود دلهاى ايشان از توجّه به كيش خود بركنده شود و به ايمان گرايش يابد. خداوند اين حالت را به برق تشبيه كرد كه به خاطر روشنايى و درخشندگى زياد، نزديك است ديده هاى اصحاب باران را بربايد.
همچنين هرگاه مسلمانان به غنايم فراوان و پيروزى دست مى يافتند، منافقان با شتاب به سوى آنان مى آمدند و دين اسلام را مى پسنديدند، ولى هنگامى كه با مشكل و كمبودى روبه رو مى شدند، متحير شده ، دركفر توقّف مى كردند (و مى گفتند: اين بدبختيها و مشكلات و كمبودها همه از نكبت و نحوست دين محمّد است !) خداوند حالت ايشان را به حال اهل باران تشبيه كرد كه چون برق جستن مى كند، چند قدمى در پرتو آن راه مى روند و هنگامى كه خاموش مى گردد، مى ايستند.(18)
بعضى از مفسّران براى تاءييد اين وجه تشبيه ، به آيه ذيل استنادكرده اند كه مى فرمايد:
(وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ اءَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَاءَنَّ بِهِى وَإِنْ اءَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ ...)؛(19)
(بعضى از مردم خدا را تنها بازبان مى پرستند، همين كه (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان رسد، حالت اطمينان پيدا مى كنند (و آن را دليل بر حقّانيت اسلام مى گيرند) امّا اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند (و به كفر رو مى آورند) ).
از آيه فوق ، اين طور استنباط مى شود كه منافقين دين و ايمان را به عنوان وسيله اى براى نيل به ماديّات پذيرفته اند كه اگر اين هدف تاءمين شد، دين را حق مى دانند و گرنه بى اساس مى شمرند! البته اين ويژگى منحصر به منافقان نيست ، بلكه بسيارى از افراد سست عنصر و ضعيف الا يمان كه با كوچكترين چيزى ايمانشان به باد فنا مى رود، اين گونه اند؛ همچنان كه حضرت سيد الشهدا سلام اللّه عليه در كربلا فرمود:
(فَاِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدّينُ لَعِقٌ عَلى اءَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِصُّوا بِالْبَلا ءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ(20)؛ مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان است ، تا آنجا دين را قبول دارند كه به زندگى و رفاه شان آسيب وارد نشود! پس آنگاه كه در بوته آزمايش قرار گيرند، از دين بر مى گردند، تنها افراد كمى از آزمايش پيروزمند بيرون مى آيند و پا برجا و ثابت قدم در دين مى مانند).
(منافق ) از ماده (نفْق ) به معناى نفوذ و پيشروى است ، و نفق به معناى كانالها و نقبهايى است كه زير زمين مى زنند تا براى استتار، از آن استفاده كنند.
بعضى از مفسران گفته اند: بسيارى از حيوانات مانند موش صحرايى و روباه و سوسمار براى لانه خود دو سوراخ قرار مى دهند يكى آشكار كه از آن وارد و خارج مى شوند، و ديگرى پنهانى كه اگر احساس خطرى كنند، از آن مى گريزند، اين سوراخ پنهانى را (نافقاء) مى گويند.(21)
با توجه به معناى (نَفْق ) و آنچه بيان شد، (منافق ) كسى است كه طريقى مرموز و مخفيانه براى خود برگزيده ، تا با مخفى كارى و پنهانى در جامعه نفوذ كندو به هنگام خطر از طريق ديگر فرار نمايد.
مساءله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم به مدينه هجرت فرمود و پايه هاى اسلام قوى و پيروزى آن آشكار شد، وگرنه در مكّه تقريباً منافقى وجود نداشت ، زيرا مخالفان قدرتمند هرچه مى خواستند، به طور آشكار بر ضدّ اسلام مى گفتند و انجام مى دادند و از كسى پروا نداشتند و نيازى به كارهاى منافقانه نبود. امّا هنگامى كه نفوذ و گسترش اسلام در مدينه ، دشمنان را در موضع ضعف و ناتوانى قرار داد، ديگر اظهار مخالفت به طور آشكار مشكل ، و گاه غير ممكن بود، لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامه هاى تخريبى خود، تغيير چهره داده ، ظاهراً به صفوف مسلمانان پيوستند، ولى در خفا به اعمال ضد اسلامى خود ادامه مى دادند.